eitaa logo
°• نَفسِ طَیِّب•°
176 دنبال‌کننده
153 عکس
24 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سرآغاز یک تحول وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب می‍کردم از اینکه بعضی دخترهای چادری، درس‌خوان و باهوش بودند و شلخته، بدتیپ و بی‌نظم نبودند. لباس­های مد روز می‍پوشیدند، ادکلن می­زدند، آهنگ گوش می­کردند و فکرشان به‌روز بود و عاشق می‌شدند؛ البته با رعایت موازین شرعی. آنها هم از من که مانتویی بودم، تصوراتی داشتند؛ مثلاً هم‌اتاقی سال اوّلم همیشه به من می­گفت: «اوّلین روز دانشگاه که دیدم نماز می‍خواندی، خیلی تعجب کردم.» تا سال سوم دانشگاه، مانتویی و خوش‌تیپ بودم؛ آرایش می­کردم و کمی موی خود را بیرون می‍گذاشتم. در این سه سال، تصوراتم در خصوص چادر و چادری­ها مقداری عوض شده بود و بهترین دوستانم چادری بودند؛ ولی باز هم حاضر نبودم چادری شوم؛ چون تصور می­کردم به هنگام ازدواج، مرد رؤیاهایم مرا با چادر نمی‌پسندد. @hejab_110
دگرگونی دختر نوجوان در خانواده خیلی معمولی بزرگ شدم؛ یعنی نگاهم به اعتقادات و دین و دستورات خدا، مثل بقیه آداب و رسوم بود؛ نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم، هر نوع موسیقی را هم گوش می‌کردم، مجلس عروسی و مجالس گناه‌آلود هم می‌رفتم، جاهای زیارتی باچادر بودم و در بقیه مواقع، حجاب را کنار می‌گذاشتم. سال دوم دانشگاه‌ بودم. خاله‌ام یک مؤسسه فرهنگی ـ قرآنی تأسیس کرده بود. شهریورماه همان سال با من تماس گرفت و گفت: «می‌تونی یک ماه بیایی کمک ما؟ البته باید با چادر بیایی؛ چون از شرایط ورودی اینجاست.» هنوز هم نمی‌دانم چرا آن روز به خواسته خاله‌ام، آن هم با شرط پوشیدن چادر، جواب مثبت دادم. به عنوان دفتردار وارد مؤسسه شدم و وقتی یک ماه تمام شد و دانشگاه شروع شد، احساس کردم دوست دارم در مؤسسه کار کنم و گفتم می‌مانم. از دانشگاه مستقیم به مؤسسه می‌آمدم. چادرم را که داخل کیف بود، نزدیک مؤسسه سرم می‌کردم. سه سال در مؤسسه مشغول بودم. در طول این مدت، با توجه به اینکه می‌خواستم در همه چیز عالی و برتر باشم، با خودم فکر کردم، من که نماز می‌خوانم، آن را به بهترین شکل و در اوّل وقت بخوانم، کمتر دروغ بگویم و کمتر غیبت کنم. دیگر مانند گذشته، از رفتن به مجالس عروسی چندان لذتی نمی‌بردم؛ البته همچنان بد بودن بدحجابی‌ام را قبول نداشتم. @hejab_110