6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا زنها هم در میان فرماندهان لشکر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جایی دارند⁉️
🎤حجتالاسلام رضا محمدی شاهرودی
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 فریب دیالوگهای سلبریتیهای هزارچهره را نخورید...
📌تزریق ناامیدی و نالههای روزانهشان برای ماست؛
خوشیها و حالوهول شان برای خودشان!
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حجاب خط قرمز پدرمان بود
🔹صحبتهای دختر شهید سید عباس حجازی
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عربستان داره پیشرفت میکنه:
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻نایاب شدن مانتوی جلوبسته!
🔹برنامه زمانه شبکه دو با دوربین مخفی به سراغ فروشندگان لباس زنانه رفت و از آنها سراغ مانتوی جلوبسته گرفت اما گویا این لباس در بازار نایاب شده است!.
خدا بخیر کنه🤲😔
#لایحه_حجاب
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانواده با برکت
#فرزندآوری
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه اعلام خبر به شهادت رسیدن شهید سید مجتبی شهیدی. رئیس اطلاعات انتظامی بندرلنگه در بیمارستان
🇮🇷فرماندار شهرستان بندرلنگه:
عصر دیروز در جوار یکی از مقرهای پليس حادثه امنیتی رخ داد.
🏴متاسفانه در این حادثه یک نفر از مدافعان امنیت کشور به درجه رفیع شهادت نائل آمد و یک نفر دیگه نیز مجروح شده است.
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
بریم نماز اول وقت
وقتی صدات میکنه و سر وقت جواب میدی او هم سر وقتش جوابتو میده.
نماز_اول_وقت🕋
التماس_دعایظهور🤲
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
۹ دی ۱۴۰۳
۹ دی ۱۴۰۳
💠 چند نکته از رفعفیلتر واتسآپ
⚠️ من اینبار
اصلا از واتسآپ استفاده نمیکنم چرا که:
⛔️ مالک آن صهیونیست است و امروز در میانه نبرد اسلام و یهود هستیم!
⛔️ واتسآپ باعث شهادت مهمان عزیزمان اسماعیلهنیه بود
⛔️ واتسآپ امروز با جاسوسی از مردم مظلوم فلسطین و لبنان، مراکز تجمیع آنها را هدف قرار میدهد یعنی دستش رسما در خون هزاران مظلوم شریک است.
⛔️ واتسآپ همان پیامرسانی است که شهید سیدحسن نصرالله آن را برای اعضا حزبالله حرام اعلام کرد.
😈 واتسآپ دوست ما نیست
۹ دی ۱۴۰۳
🔴 ترک غیبت
راهکار آیت الله بهجت برای درمان اخلاق زشت غیبت کردن، به ویژه برای کسانی که این کار برایشان به صورت یک عادت درآمده این است که قبل از هر چیز بر زبان و صحبت هایشان نظارت دقیق داشته باشند و از دوستانی که آنها را به غیبت تشویق می کنند و همچنین از مجالسی که به نظر می رسد برای غیبت آماده شده اند، پرهیز کنند.
راه دیگر ایشان، توجه به این نکته است که غیبت کردن یکی از نشانه های ناتوانی، فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است. فرد با غیبت کردن، پرده از این صفات خود برمی دارد و قبل از اینکه شخصیت اجتماعی دیگری را بشکند، شخصیت خودش را درهم می شکند. و موجبات سلب اعتماد دیگران را فراهم می آورد.
همچنین غیبت کننده باید به این نکته توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ بنابراین اگر نیرویی را که برای ریختن آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها صرف می کند، در رقابت های صحیح و سازنده به کار بگیرد، در زمان کوتاهی از رقیبان خود پیشی می گیرد بدون اینکه ضربه ای بر افراد وارد کند.
📚کتاب در محضربهجت
۹ دی ۱۴۰۳
حجاب و عفاف🧕🏻
شمسی کنار کپه رختخواب ها که رویشان را با پارچه سفید رنگی که گلدوزی شده بود، گرفته بودند، نشست. فتانه
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده
💫 #تجسم_شیطان
🔥قسمت ۲۷ و ۲۸
@hejab_o_efaf
همه چیز طبق نظریه شمسی پیش میرفت و شمسی و فتانه تمام راهها را امتحان کرده بودند برای اینکه از شر صمد خلاص بشوند، اما انگار این بشر باید تا ابد به دنبال فتانه میبود. شمسی آخرین تیر ترکشش هم رها کرد و به فتانه گفته بود که چکار کند
و از آنطرف خودش هم مشغول کارهایی شد که آنها را به هدفشان نزدیکتر میکرد. صمد خسته از روزی پر از مشغله دم دمه های عصر، وارد تنها اتاق زندگیشان شد، همه جا را به دنبال فتانه جستجو کرد اما انگار فتانه نبود، با خودش گفت:
نکند تهدیدش را عملی کند؟! دیروز که ناگهان سر زمین پیدایش شده بود، از صمد خواسته بود که دنبال طلاق برود و صمد را تهدید کرده بود که اگر تا فردا اقدامی نکند، خودش را به جاده ای که از کنار روستا میگذشت، میرساند تا با پرت کردن خود جلوی ماشین، خودش را بکشد.
صمد تا یاد حرفهای فتانه افتاد،به سرعت از جا برخواست و به طرف در رفت و روی حیاط با صدای بلند فتانه را صدا زد.
مادربزرگ فتانه، سرش را از بین دو لنگهٔ چوبی در اتاقشان بیرون آورد وگفت:
_چیشده پسرم؟!
صمد اشاره ای به اتاق کرد و گفت:
_فتانه نیست شما ندیدینش؟!
مادربزرگ سری تکان داد و گفت:
_یه نیمساعت پیش بیرون رفت وگفت اگر صمد اومد بهش بگین من رفتم سر جاده... مگه میخوایین برین شهر؟!
صمد با دستپاچگی، پاشنه های کفشش را بالا کشید و گفت:
_ممنون ننه جان، شایدم رفتیم شهر
و با زدن این حرف به سرعت از خانه بیرون رفت. صمد همانطور که با دوو به سمت جاده پیش میرفت با خودش فکر میکرد چرا اوضاع اینجوری شد؟ من که نازکتر از گل به فتانه نگفتم؟! اصلا چرا حالم این روزها اینجوریاست؟
مدام توی سرم تیر میکشه، گاهی از زندگی خسته میشم، آخه این چه زندگی هست؟! نه زن تحویلت میگیره و نه بچه ای داریم که دلمون خوش باشه، کاش این زندگی به سر میرسید و ناگهان انگار کسی زیر گوشش زمزمه می کرد:
😈_آره خودت را راحت کن،به جای فتانه تو خودت را بینداز جلوی ماشین، مگه تو از اون زن کمتری؟! بزار بفهمه چقدر دوستش داری، شاید...
در همین حین به سر جاده رسید، هر چه اطراف را نگاه کرد خبری از فتانه نبود اما نمی دانست که فتانه و شمسی، کمی انطرفتر از پشت درختی که از جاده فاصله داشت او را زیر نظر داشتند.
صمد انگار در دریایی عمیق و بی هدف، سرگردان بود،بغضی گلویش را چنگ میزد، ناگهان بنز باری نارنجی رنگی از دور پیدا شد.. صمد همانطور که اشک میریخت صدایی در سرش اکو میشد:
😈_خودت را بنداز جلوی بنز...خودت را بنداز....
و در یک لحظه صمد اشکهای چشمهایش را با آستین پیراهنش پاک کرد و زمزمه کرد:
آره بهتره خودم را از این زندگی راحت کنم...شایدم...شایدم فتانه فهمید که چقدر خاطرش را میخوام..
و در همان لحظه ای که بنز به روبه روی صمد رسید، در چشم بهم زدنی خودش را به جلو پرتاب کرد..فتانه با اینکه همیشه دعا میکرد صمد از جلوی راهش کنار برود تا به اسحاق که مدتی بود با او در ارتباط بود برسد،
با دیدن صحنهٔ تصادف که کلهٔ صمد زیر بنز قرار گرفت و در یک لحظه مانند توپی ترکید و خون و مغز ان مرد بینوا و مهربان به اطراف پاشید، دلش گرفت، قطره اشکی از گوشهٔ چشمش سرازیر شد.
شمسی با سنگدلی که برای یک زن عجیب بود، به صحنه پیش رو نگاه میکرد و لبخند ریزی زد رو به فتانه گفت:
🔥_ببین موکل چه کارها میکنه! من و تو نتونستیم کاری کنیم اما موکل سفلی یک لحظه کارش را تموم کرد
و بعد خیره به چشمهای فتانه شد و با تعجب گفت:
🔥_تو داری گریه میکنی؟! یه کوه سنگی را از بین راهت برداشتم، حالا آبغوره گرفتنت برای چیه؟! تو که از صمد بدت میومد..
فتانه سری تکان داد وگفت:
🔥_آره صمد مرد مهربونی بود اما در حد و اندازه من نبود، من یه شوهر میخوام مثل اسحاق، هم کشته و مرده ام هست و هم خوشتیپ و خوش قیافه است، ماشین هم داره راحت میتونیم بریم تهران و بیایم، مثل صمد نیست که همش بند زمین و درخت و آبیاری و گل و شل باشه...
شمسی با شنیدن این حرف انگار کاسهٔ آب سردی بر سرش ریخته باشند، چشمهایش را ریز کرد و گفت:
🔥_ببینم چی گفتی تو؟! اسحاااق؟! تو... تو.. تو به من قول دادی، قرار شد جاری من بشی و محمود را تور کنی، نه اینکه فیلت یاد هندستون کنه و مرد دیگه ای را زیر نظر کنی...
فتانه سرش را به طرفی دیگر برگرداند و گفت:
🔥_وای نمیتونم ببینم! جمعیت دور صمد بدبخت جمع شدن، پاشو بریم، الان وقت مناسبی برای این حرفا نیست.. پاشو..
شمسی با عصبانیت دست فتانه را کشید و گفت:
🔥_کجا بری؟! میگم تکلیف قول و قرارمون چی میشه؟! اسحاق مسحاق نداریم هااا
@hejab_o_efaf
۹ دی ۱۴۰۳