🔹مادر است دیگر، چهل و چند سال پیش وقتی جلویش قدم بر می داشت، حتما به این فکر می کرده که کدام دختر را برایش در نظر بگیرد. و شاید زیر لب هم ماشاللهی نثار جوان رعنایش می کرده و می گفت: «دی عروسیت انشالله»
🔸 موقع خداحافظی برای رفتن هم حتما خواهرانش دوره اش کرده اند و صورت جوان برادرانشان را غرق بوسه کرده اند و شاید خوابها هم دیده بودن برای بازگشتش.
و او امروز بازگشت!
اما مادر نبود!
مادرش خیلی قبل تر رفته بود پیشش. مگر مادر چقدر می تواند دلتنگی را تحمل کند؟ یک سال؟ دو سال؟ ده سال؟ بیست سال؟ چهل سال؟
اما خواهر بود. خواهر بود تا زیر تابوت را بگیرد و زینب وار ما رایت الا جمیلا را در این جمله باز بیافریند که: «خوش آمدی کوکام! خوش آمدی افتخار کشورُم»
شهید مرتضی غلامی بعد از چهل سال بازگشت. بازگشت به شهر و دیارش. اگرچه شاید شهید محسن حججی از این بازگشت خوشحال نباشد!
چند سال پیش که بر اساس آزمایش دی ان ای هویت شهید روشن شد، خانواده شهید حججی تماس گرفته بودند با خانواده شهید غلامی که بگذارید شهید مهمان شهر ما بماند.{۱} چون که شهید حججی علاقه خاصی به این شهید گمنام داشته...
و حقا که شهدا را شهدا می شناسند.
{۱} در ابتدا قرار بود شهید در همان گلزار شهدای نجفآباد در کنار شهیدان حججی و کاظمی و دیگر شهدای آن شهر بماند. اما به دلایلی مقرر شد قبور شهدای گمنام جابهجا شوند و تصمیم بر آن شد شهید به شهر خود بازگردد.
📌مراسم تشییع شهید مرتضی غلامی در بوشهر، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
نویسنده: محمد حیدری
#شهید_مرتضی_غلامی
#گناوه
#شرق_دجله
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir