eitaa logo
عفاف وحجاب
472 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2هزار ویدیو
194 فایل
ارایه مطالب ناب در زمینه عفاف و حجاب و قران ادرس سایت : http://zahraiyan.ir/ ویدیو های جذاب را در کانال ما در اپارات دنبال کنید https://www.aparat.com/zahraiyan لینک کانال دوم : @kanonemahdavi ارتباط ادمین ها: تبلیغات و تبادل: @zahrayan313 @YaZahra14213
مشاهده در ایتا
دانلود
این خانم یکی از کتاب ها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعدگفت: ببخشید اجازه نگرفتم، میتونم این کتاب را بخوانم؟ گفتم: کتاب را بردارید. هدیه برای شماست. به شرطی که بخوانید. تشکر کرد و دقایقی بعد، در مقابل درب بیمارستان توقف کردم خیلی تشکر کرد و پیاده شد. من هم همینطور مراقب اطراف بودم که همکاران من، مرا در این وضعیت نبینند! کافی بود این خانم را با این تیپ و قیافه در ماشین من ببینندو...... چند ماه گذشت و من هم این ماجرا رافراموش کردم. تا اینکه یک روز عصر، وقتی ساعت کاری تمام شد، طبق روال همیشه، سوارماشین شدم و از درب اصلی اداره بیرون آمدم. همین که خواستم وارد خیابان اصلی شوم، دیدم یک خانم چادری از پیاده رو وارد خیابان شد و دست تکان داد! توقف کردم. ایشان را نشناختم، ولی ظاهرا او خوب مرا می شناخت! شیشه را پایین کشیدم، جلوتر آمد و سلام کرد و گفت: مرا شناختید؟ خانم جوانی بود. سرم را پایین گرفتم و گفتم: شرمنده، خیر. گفت: خانم دکتری هستم که چند ماه پیش، یک روز صبح لطف کردید و مرا به بیمارستان رساندید، چند دقیقه ای با شما کار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفی شاید خیلی هم خوب نبود که یک خانم غریبه، آن هم در جلوی اداره وارد ماشین شود. ماشین را پارک کردم و پیاده شدم و در کنار پیاده رو، در حالی که سرم پایین بود به سخنانش گوش کردم. گفت: اول از همه باید سوال کنم که شما راوی کتاب سه دقیقه هستید؟ همان کتابی که آن روز به من هدیه دادید؟ درسته؟ میخواستم جواب ندهم ولی خیلی اصرار کرد.