دانشگاه حجاب
نگاه خدا💗 #قسمت_چهلویک روی تخت نشسته بودم و به عکس مامان فاطمه نگاه میکردم. "اینجوری نگام نکن مام
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_چهلودو
امیرطاها به من نگاه نکرد.
- عذر خواهی کنین از طرف من ،نمیتونم بیام.
با عصبانیت پایم را روی ترمز فشار دادم.
- ببخشید امیرآقا. من جزامیام؟
-چرا این حرف و میزنی؟
- بابا ما محرم همیم ،چرا نگام نمیکنی ؟ چرا اصلا حرفی نمیزنی؟ تو که میخواستی از اول همینجوری رفتار کنی، میگفتی اصلا محرم نمیشدیم.
بابام مشکوک شده،میگه چرا نمیای خونمون؟ چرا زنگ نمیزنی؟
سرم راروی فرمان گذاشتم و گریه کردم.
-ببخشید من منظوری نداشتم. فقط نمیخواستم علاقهای ایجاد بشه...
نگاهش کردم.
-چرا باید علاقهای ایجاد بشه؟ من و شما مثل دوتا دوستیم ،میخندیم ،میریم بیرون ،حالا این بین دستمون به هم خورد هم اشکالی نداره محرمیم.
اینجوری که شما رفتار میکنین بابام بعد دوماه عمرا بزاره عقد کنیم.
_ شرمندم... باشه چشم. دیگه تکرار نمیشه.
"پسرهی دیوونه مثل بچه کوچیکا رفتار میکنه."
به دانشگاه رسیدیم.
- امیر آقا!
- بله؟
- من کلاسم تمام شد تو کافه منتظرتون میمونم بیاین با هم بریم خونه ما.
- باشه چشم.
از همدیگر جدا شدیم. اینقدر ازدواجمان زود و سریع شد که کسی باخبر نشده بود. سر کلاس میز جلو نشستم .
یاسری هم انتهای کلاس بود.
با دیدنم جلو آمد.
هم ردیف من نشست.
استاد وارد کلاس شد.
تا آخر کلاس یاسری چشمش به حلقهی در دستم بود.
عصبانتیتش از چهره اش پیدابود.
بعد از کلاس به کافه رفتم.
منتظر امیر شدم.
کیک و نسکافه خریدم.
یک دفعه یاسری، مثل عزرائیل بالای سرم آمد.
- مخه کیو زدی؟
- یعنی چی؟
(به حلقه دستم اشاره کرد.
-کی تونسته بره مخ حاجیتو بزنه؟
- به شما هیچ ربطی نداره
بلند شدم و و از کافه بیرون رفتم.
از پشت صداشو بلند کردو گفت: هوووو دختر باتوام؟
عصبانی شدم و برگشتم سمتش:
هوووی پدر مادرتن که وقت نذاشتن بهت تربیت یاد بدن!
دستش را بلند کرد. کسی دستش را گرفت. امیر بود.
- شما به چه حقی با ناموس دیگران اینجوری حرف میزنی؟
-برو بابا پی کارت تو چیکاره شی که زر میزنی؟
-من همه کاره شم ،زنمه ،دفعه آخرت باشه جلوش افتابی شدیاا؟
یاسری چیزی نگفت.
امیر دستم را گرفت و از دانشگاه بیرون رفتیم.
سوار ماشین شدیم.
توراه بودیم، نمیدانستم کجا بروم؟
خونهی ما یا خونهی امیر؟
- اگه میشه بریم بهشت زهرا.
به بهشت زهرا رسیدیم.
امیر جلوتر میرفت، من هم پشت سرش. رسیدیم به خاک مامان.
فاتحه که خواند، بلند شد.
- میرم سمت گلزار و برمیگردم.
سرم را روی سنگ گذاشتم.
"مامان جون میشه بغلم کنی، میشه ارومم کنی، حالم خرابه خرابه، البته نه از اون خرابهای قبلیا ،خرابیش جدیده
دیدی دامادتو ،نمیدونم چرا کنارش احساس آرامش میکنم، نمیدونم چرا تو دانشگاه اومد جلو به همه گفت این زنمه احساس خوشبختی کردم ،کمکم کن مامان ،کمکم کن درست تصمیم بگیرم."
رفتم گلزار شهدا.
نشسته بود کنار شهید گمنامم.
لحن قرآن خواندنش خیلی قشنگ بود.
-ببخشید که تو دانشگاه دستتونو گرفتم ،مجبور بودم اینکارو کنم
دستش را گرفتم، با خنده گفتم:من زنتم دیگه پس میخواستی دسته کیو بگیری؟
سرش را بالا گرفت. در چشمام نگاه کرد.
"وای هیچ وقت اینجوری بهش نگاه نکرده بودم."
دوباره سرش را پایین انداخت.
- ببخشید امیر آقا، شما اینقدر سرتون پایینه ،چشماتون سیاهی نمیره؟
خندید.
-بریم؟
کجا بریم؟
امیر ایستاد.
-دست بوسی حاجی
ادامه دارد...
🏴 @hejabuni
•🌿❛♡|°•
شایدشیعھخوبےنباشیمــــــ
آدمخوبےنباشیمـــــ
ڪاریبرای،ظهورتاטּانجامندادھباشیمــــــ
ولےدوستتوטּداریمـــــ🌼
یاصاحبالزمان....
سلام امامزمــــــــــــــــــــانم🌱
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مداحی آنلاین - چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ - استاد عالی.mp3
2.44M
🔻رابطه #غنا و #زنا 🔻
💢 میدونستین مصرف #الکل و گوش کردن #موسیقی حرام، روی بخشی از مغز (بخش پیشین پیشانی) که مهار رفتارهای محرک جنسی رو به عهده داره... اثر میذاره و باعث #تخریب_حافظه میشه؟؟
🔞برای همین شاهد رفتارهای بیضابطه #جنسی در جوامع هستیم...💥
💠پیامبر اکرم(صلےاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودن:
《هر کاری شراب میکند غنا هم انجام میدهد. #غنا #حیا را از بین میبرد و غریزه جنسی را زیاد میکند، اگر مبتلا به غنا شدید از زنان بپرهیزید. برای این که غنا انسان را به زنا میکشاند.》*
📚منابع:
کتاب "عفاف و حجاب از دیدگاه نوروبیولوژی"، ص ۱۶۰
*بحارلانوار ج ۷۶، ص ۲۴۷
#تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿۞|°•
🔗رابطه با امام زمان🌱
⚖معیار سنجش سلامت نفس🌱
📽 #کلیپ_مذهبی | #سخنرانی
#جمعه_های_انتظار
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🇵🇪
حجاب شهر لیما در کشور پرو که #تاپادا_لیمنیا نامیده میشد (نوع دیگری از #سایا_ای_مانتو)، خاستگاه اسپانیایی داشت و در دوران استعمار، از این کشور به #پرو منتقل شده بود. این حجاب برای زندگی روزمره، رفتن به عبادتگاه و نیز انجام کارهای خیریهی پنهانی استفاده میشد. زنان از این پوشش برای محافظت از خود در برابر خاک و آفتاب نیز بهره میبردند. این حجاب تا اواسط قرن نوزده در میان اشراف جامعه رایج بود و در نهایت توسط مدهای فرانسوی نابود شد.
📝منبع:
Instagram.com/hijabarbaeen2
#حجاب_در_دنیا
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#چرا_چادری_شدم؟
🔹 این قسمت: به ایشون چیزی نگیها...
🚶♀️من پوشش کاملی نداشتم؛ اهل انجام واجبات هم نبودم؛ اما هر وقت دلم میگرفت و ناراحت میشدم میرفتم مسجد نزدیک خونهمون و نماز میخوندم. نماز خوندن حالم رو خیلی بهتر میکرد.
🍄 یه بار که برای نماز رفته بودم مسجد
یه خانم چادری و محجبه رو دیدم که داشت برای حلقات صالحین ثبت نام میکرد. منم چون میخواستم به خودم ثابت کنم که مسیرم درسته و اونا اشتباه میکنن، ثبت نام کردم و زمان و ساعت حلقاتشون رو پرسیدم و تو حلقهها شرکت کردم.
😔 اما چند سال که گذشت، فهمیدم کسی که اشتباه میکرده خودم بودم.
✅ از اون به بعد کلی تحقیق کردم و کتاب خوندم که فهمیدم چادری شدن و پوشش کامل، به جای متلک و بیاحترامی، تو جامعه بهم ارزش و امنیت و احترام میده.
🚦یه بار که از یه خیابون رد میشدم، دوتا خانم بدحجاب جلوتر از من بودن. متاسفانه آقایونی که کنار خیابون ایستاده بودن به اونها کلی متلک گفتن ولی من که نزدیک شدم یکیشون به اون یکی گفت: "به ایشون چیزی نگیها" ‼️
❤️ من به جای نگاه بد بعضی از آقایون تو جامعه، این احترام و ارزش رو دوست داشتم.
⚡️ من صلابتی که چادر داره رو وقتی متوجه شدم که دیدم هیچ مردی اجازهی بد نگاه کردن به من یا بد صحبت کردن کردن با من رو به خودش نداد.
🌹 من ۲۰ سالمه از لرستان پیام میدم
🎓 @hejabuni | دانشگاهحجاب ❤️
#گزارش
#بینالملل
⚠️برخورد با دانشجویی که دامن کوتاه پوشیده بود در دانشگاه "نیوکاسل" انگلیس
🔻یک دانشجوی رشته پزشکی وقتی سر جلسه امتحان حاضر میشه از سوی مسئول جلسه بخاطر پوشیدن دامن کوتاه مورد انتقاد قرار می گیره و بهش میگن نامناسب ترین لباسی بوده که تابحال در محیط دانشگاه دیدن
📌خودشون در مکان های عمومی و آموزشی مقرارت پوششی خاصی دارن اما در مورد پوشش زنان مسلمان در کشورهای اسلامی مداخله می کنن
🌐منبع:https://www.mirror.co.uk/news/uk-news/university-gives-student-yellow-card-24946999
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 #نگاهخدا #قسمت_چهلودو امیرطاها به من نگاه نکرد. - عذر خواهی کنین از طرف من
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#نگاه_خدا💗
#قسمت_چهلوسه
تا کنار ماشین، دستش را در دستم نگهداشتم.
ساعت نه به خانه رسیدیم.
بابا هم خانه بود .
مریم جون دم در آمد.
-سلام خوش اومدین امیر آقا.
-خیلی ممنون.ببخشید مزاحمتون شدم
بابا و امیر باهم دیگر احوالپرسی کردند. به اتاقم رفتم. لباسم عوض کردم.
رفتم پایین امیر اصلا متوجه من نشد
به آشپزخونه سرزدم و به مریم جون کمک کردم.
آنشب گذشت.
مانتویی که بابا برایم خریده بود، پوشیدم. چمدانم را آماده کردم.
گذاشتم کنار اتاق
کیفم را برداشتم تا به خانهی امیر بروم.
در راه یک شاخه گل مریم گرفتم.
زنگ در را زدم.
ناهید خانم انقدر خوشحال شده بود، داشت بال درمیآورد.
-خیلی خوش اومدی عزیزم.
برو تو اتاق امیر، رفته دوش بگیره.
- ببخشید ناهید جون اگه میشه صبر میکنم امیر آقا بیاد.
- باشه عزیزم.
حنانه خواهر کوچک امیر به استقبالم آمد. -زنداداش خیلی خوشحال شدم اومدی اینجا، چند بار یه امیر طاها گفتماا هی بهونه میآورد که تو سرت شلوغه
- آخیی عزیزم.ببخشید دیگه...
صدای در آمد.
-امیر طاهاست.
حنانه رفت دم در حمام. از پشت در پرید جلوی امیر.
امیرترسید. بعد با لنگه دمپایی دنبال حنانه کرد.
سمت پذیرایی دوید. تا من را دید دستش همان بالا با دمپایی خشک شد.
-فکر میکردم به غیر از تسبیح و قرآن خوندن کاره دیگه ای بلد نباشی. رفتم جلو گل را گرفتم سمتش.
-تقدیم به شما
امیر صورتش قرمز شد.
- ممنونم
- عافیت باشه مادر،انشاءالله حمام دومادیت.
امیر طاها ،سارا رو به اتاقت راهنمایی کن ،هر چی گفتم برو خودت گفت نه صبر میکنم تا امیر بیاد.
-چشم مامان جان، بفرمایید سارا خانم
رفتیم داخل اتاقش درو بست اتاقش خیلی مرتب بود دیوارش پر بود از شعر . کتابخانهی بزرگی هم داشت.
روی تختش نشستم.
امیر هم چیزهایی که مانده بود در چمدانش گذاشت...
_هنوز یسری خورده ریز مونده که بردارم
_بجنب دیر میشهها
وقت نهارشده بود...
صدی مادر آمدید آمد
_امیرجان ، ساراجان بفرمایید نهار
رفتیم و ناهارمان را خوردیم.
من و حنانه میز را جمع کردیم. و ظرفها را شستیم.
امیر روی مبل نشسته بود.
-امیر آقا؟ حاضر نمیشین بریم؟
- چشم الان میرم وسیله هامو جمع میکنم
ناهید جون پرسید: جایی میخواین برین؟
- امیر اقا نگفته بهتون؟ میخوایم
همراه بابا و مریم جون بریم مشهد.
- واییی چه عالی؟ التماس دعا.
-نیم ساعت بعد امیر با یک ساک امد. خدا حافظی کردیم و سوار ماشین شدیم.
اول به دانشگاه رفتیم.
در میان سر به سر گذاشتنهای محسن و ساحره،
با بچه ها خداحافظی کردیم.
به خانهی ما رفتیم.
بابا و مریم جون منتظرمان بودند.
چمدانم را به امیر دادم.
- ساراجان چادر برداشتی واسه حرم رفتن؟
- واییی خوب شد گفتی ،یادم رفته بود...
برگشتم و چادر هدیه مادر جون را برداشتم.
امیر صندلی عقب، کنار من نشست.
ادامه دارد...
🏴 @hejabuni
AUD-20210818-WA0046.mp3
12.72M
✅خدای خوب ابراهیم✅
💚 قسمت۲
کتاب خدای خوب ابراهیم، روایتگر خاطرات زیبای شهید «ابراهیم هادی»
🌸🌸🌸🌸
از نکتههای جالب و کاربردی کتاب خدای خوب ابراهیم این است که مجموعه خاطرات جمعی از اعضای خانواده، دوستان و همرزمان شهید ابراهیم هادی نقل شده و پس از آن یک آیه از قرآن در مورد آن ویژگی ذکر کرده .
🎙رادیوایرانصدا
#خدای_خوب_ابراهیم
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#حصار_حجاب
🔸باور نمیکنم هیچ بانویی مفهوم و کارکرد مثبت حجاب رو درک نکنه!!!
🌸مثلا اینکه #حجاب برای زن یه حصار امنیتی میسازه و حتی باعث میشه آقایون هم تعاملی انسانیتر ، صادقانه ترو بعضا محترمانهتر با خانوم ها داشته باشند .
🌸حجاب قبل از اینکه یک مسئله#فقهی باشه یه فهم و درک #غریزی و #فطری و یک مکانیزم طبیعیِ زنانه و مردانه همسو با فطرت انسانی است.....
#تولیدی_کامل | #پروفایل دخترونه🦋
🏴 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 #کلیپ |شناخت زن مسلمان از روی پوشش
✅ به مانند اینکه منِ طلبه با این لباس مخصوص روحانیت شناخته میشوم، قرآن #حجاب و پوشش را معرف زن مسلمان میداند.
🌐 حجت الاسلام #عبدالکریم_بهجتپور مدیر گروه قرآن پژوهی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی
منبع : @women92
#کلیپ_مذهبی | #زن_مسلمان
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🇸🇰پارتا پوشش زنان چکسلواکی
🔰حجاب اسلواکی در تصاویر قدیمی. #پارتا شکلی از پوشش سر در #چکسلواکی سابق (از جمله روستای ولکی لوم) بود.
🔰 این حجاب از تکهی باریک چوب و نوارهای رنگی و مهره تشکیل میشد و دختران آنرا از حدود ۱۴ سالگی به نشان آغاز دوران بلوغ در #کلیسا استفاده میکردند.
🔰در مراسم ازدواج هم نوع پر زرق و برقتری از پارتا بر سر #عروس میگذاشتند. پارتا ۳۰۰ سال قدمت دارد و تا حدود ۷۰ سال پیش استفاده میشد.
📝منبع:
Instagram.com/hijabarbaeen2
#حجاب_در_دنیا | #ادیان
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓