🔊توجه‼️توجه🔊
👇📖کتاب صوتی🎙👇
📚رمان “جان شیعه اهل سنت” به قلم خانم فاطمه ولی نژاد داستان دختر و پسریست که یکی شیعه و دیگری سنی است و علی رغم تفاوت های عقیدتی به هم دل می بازند. این دوعاشق در نهایت با یکدیگر ازدواج می کنند. الهه که دختری سنی است بعد از این ازدواج به شدت دنبال سنی کردنِ مجید است و به خاطرهمین قضیه، ماجراهای جالب و مناظره های جذابی پیش می آید..
✍قلم روان و توانمند نویسنده به همراه شخصیت پردازی قوی از ویژگی های این رمان عاشقانه میباشد از طرفی نویسنده در جان شیعه اهل سنت، بدون مخدوش کردن تصویرِ رابطه ی بین شیعه و سنی ، شخصیت هایی معتقد به خدا و پیامبر اسلام(ص) را هم در شخصیت شیعه و هم در شخصیت سنی به خوبی پردازش کرده است.
🤝رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
🌺🌺🌺به زودی،روزهای فرد از کانال دانشگاه حجاب 🌺🌺🌺
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
🤔آخر نفهمیدیم در حال مقابله با بحران کاهش جمعیت هستن یا کمک به کاهش جمعیت
🔻یک کپسول یا غلاف مخصوص خودکشی یا مرگ خودخواسته در سوییس طراحی و ساخته شده که به تائید مقامات این کشور نیز رسیده است.
🔻این کپسول به وسیله پرینت سه بعدی ساخته شده و قرار است از سال آینده میلادی در سوییس پذیرای متقاضیان باشد!
🔻خودکشی خودخواسته در سوییس قانونی است و در سال جاری میلادی ۱۳۰۰ نفر به این روش به زندگی خود پایان دادهاند.
🌐منبع:https://indianexpress.com/article/world/portable-suicide-capsules-legalised-in-switzerland-7660672/
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وهفتم ﷽ حورا: یکدفعه صدای ناآشنایی شنیدم: بچه ها دارن... فال شهدا میدن بیایی
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وهشتم
﷽
حورا:
دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع میکنم؛ توی يكي از كنفراسا كه يكي از استادای دانشگاه در مورد اعجاز و بلاغت قرآني سخنرانی میکرد؛ مي گفت که اگه یک کلمه از قرآن جا به جا بشه یا حذف و اضافه بشه، معنی آیه ناقص میشه و مفهومو نمی رسونه.
یکدفعه یکی از دانشجوها که تفکرات بی دینی داشت، از جاش بلند شد و گفت: من حرف شما رو قبول ندارم، توی قرآن کلماتی به کار رفته، که مناسب اون مکان نیست، مثلا این آیه: (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ) خداوند دو قلب را در درون مرد قرار نداده است.
اون جوون گفت که هیچ آدمی دو قلب نداره، چرا گفته درون مرد دو قلب قرار نداده؟، به جاي لفظ "رجل" صحيح این بود كه می گفت: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِبشر ...
سالن کنفراس یکدست ساکت شده بود و همه منتظر جواب استاد بودن.
استاد سخنران به فکر فرو رفت و می دونست اگه جواب محکمی برای شبهه مطرح شده نگه، ممکنه بقیه دانشجوها هم این شبهه براشون حل نشده بمونه !!!
بعد از چند لحظه استاد با افتخار جواب داد: بله... واقعا هم همین طوره ...تنها مرد به هیچ عنوان امکان نداره دو قلب در بدنش وجود داشته باشه .... ولی زن هر وقت حامله باشه در درونش دو قلب وجود داره، قلب مادر و قلب جنینی که در شکم مادر قرار داره ...
اینجا بود که چهره های دانشجوهای مسلمون بشاش و شاداب شد، و بقیه هم یک معجزه دیگه از قرآنو فهمیدن.
هیچ کلمه ی در قرآن گذاشته نشده مگر اینکه یه جور حکمت ربّانی در اون وجود داره، و بدون شک
قرآن بدون تغییر و بی تحریف حفظ شده.»
برای دقایقی از افکارم بیرون آمده بود و پریِ نگاهم در میان حلقه آنها چرخ میزد. یکی از
دخترها گفت:
«این تازه یکی از جنبه های اعجاز این آیه ست شأن نزول این آیه از سوره احزاب داستان دیگه ای دارهچند نفر از مشرکا و بت پرستا و کفار به پیامبر( ص) گفتن:
نه ما به دین تو کار داشته باشیم نه تو بتهای ما رو انکار کن.
البته چندتا از منافقا هم که بین صفهای مسلمونا بودن این مطلبو تایید کردن و پیامبر رو تحت فشار قرار دادن که اونو قبول کنه ولی این آیه نازل شد که همه بدونن کسی نمیتونه شرک و توحید رو هم زمان تو دلش داشته باشه. هر آدمی یه قلب بیشتر نداره و توش یه حُبّ یا یه بُغض بیشتر جا نمیگیره، بنابراین، در این قلب جز عشق یه معبود جا نمیشه.... »
همان موقع دهمین نفر که تا اون موقع چیزی نگفته بود، گفت: « اصلا شخصیت آدم سالم، شخصیتواحد و خط فکرى واحدى داره، هرجا باشه تنها و در جمع در ظاهر و باطن، در فکر و عمل، همه باید یکى باشه هر طور نفاق توی وجود آدم یه چیز تحمیلى و بر خلاف طبیعتشه.همانطور که توی این
قلب یا حُب یک موجود قرار میگیره یا بغض به اون»
به خودم که آمدم افراد زیادی دورمان جمع شده بودند. یکی از جمع خانم قدیریان بود که با لبخند گفت: «امام علی(ع) فرمودن:"هیچ بندهای از بندگان خدا؛ در محبت ما به واسطه خیر و خوبى که خدا در او قرار داده کوتاهى ندارد؛ زیرا دوست و دشمن ما با یکدیگر مساوى نیستند و محبت و دشمنى ما(با هم) در قلب یک نفر جاى نمیگیرد؛ زیرا براى یک فرد، خدا دو قلب قرار نداده که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن؛ دوست ما محبتش خالص است همانطور که طلا را آتش پاک و خالص میکند، دشمن ما نیز همانطور است"»
منکه به جلو خیز برداشته بودم، کمی خودم را عقب کشیدم و پرسیدم:
«اینا رو از کجا میدونید؟ یعنی منبع... »
همان دختر سبزه رو بلافاصله پاسخ داد: «تفسیر المیزان و تفسیر نمونه... »
بلند شدم و دست و صورتم را شستم. در مدت کمی هجوم حجم بزرگی از مفاهیم را به فکر و قلبم درک میکردم. شعری که ایلیا برایم فرستاده بود، را در خاطرم مرور کردم :
میخواستم از عشق فدایی تو باشم
اینجا چه هوایی ست که مجنون شدم آخر
زمزمه وار با خودم حرف میزدم:
پس همیشه...اونم عاشقم بوده!
مگر این چیزی نبود که با تمام وجود دلم میخواست؟ پس چرا حالا که فهمیدم بازم آروم نمیشم؟!
این چه راهیه که آدما برا عبور ازش باید از روی قلبشون بگذرن؟
دلم هوای تازه میخواست. انگار که ریه هایم تار بسته باشند، چادرم را سرم زد و رفتم بیرون ساختمان و در دورترین نقطه محوطه ایستادم.
نفس کشیدم. می خواستم تا انتهای راهی را که انتخاب کرده بودم، بدودم. آنقدر بدودم تا به ایلیا برسم اما هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم چه چیزی در نقطه عطف سرنوشتم انتظارم را می کشد.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
چالش هفته بیست و یکم برنامه چراغ🌟
بهترین گزینه را انتخاب کن.✔️
این چالش با حضور مهمان این هفته سرکار خانم هوشینو؛ بانوی مسلمان شده ژاپنی مورد بررسی قرار گرفته است.
🔻لطفاً پاسخ چالش و نظر خود را به سامانه ۱۰۰۰۰۵۴۷ پیامک کرده
🔻یا در صفحه چراغ به آدرس کامنت بگذارید.
🔻مخاطبینی که در ۱۰ نظرسنجی برنامه شرکت کنند یک شانس در قرعه کشی خواهند داشت، در نهایت به تعدادی از عزیزان هدایایی اهداء خواهد شد.
#برنامه__چراغ #چالش_هفته #حجاب_و_عفاف
@cheragh_Tv5
1_949557098.mp3
19.48M
فایل صوتی/سخنرانی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
با بیان استاد
🎵علیرضا_پناهیان
قسمت5️⃣ پایان
*نیاز به استاد و نقش او در راهنمایی انسان
*نماز، بزرگترین استاد
*نماز، تمرین استقلال
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔊توجه‼️توجه🔊
👇📖کتاب صوتی🎙👇
📚رمان “جان شیعه اهل سنت” به قلم خانم فاطمه ولی نژاد داستان دختر و پسریست که یکی شیعه و دیگری سنی است و علی رغم تفاوت های عقیدتی به هم دل می بازند. این دوعاشق در نهایت با یکدیگر ازدواج می کنند. الهه که دختری سنی است بعد از این ازدواج به شدت دنبال سنی کردنِ مجید است و به خاطرهمین قضیه، ماجراهای جالب و مناظره های جذابی پیش می آید..
✍قلم روان و توانمند نویسنده به همراه شخصیت پردازی قوی از ویژگی های این رمان عاشقانه میباشد از طرفی نویسنده در جان شیعه اهل سنت، بدون مخدوش کردن تصویرِ رابطه ی بین شیعه و سنی ، شخصیت هایی معتقد به خدا و پیامبر اسلام(ص) را هم در شخصیت شیعه و هم در شخصیت سنی به خوبی پردازش کرده است.
🤝رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
🌺🌺🌺به زودی،روزهای فرد از کانال دانشگاه حجاب 🌺🌺🌺
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتِ چادرتان را بڪشد
جبرائیل🌸
تونگو چـادر مشڪے
که بگو پَر داری
عصمٺالله شدن
ڪار ڪسے غیر تو نیست
و تو این ارثیه از #حضرت_مادر داری...
#فاطمیه
@clad_girls
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وهشتم ﷽ حورا: دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع م
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_ونهم
﷽
حورا:
وقتی برگشتم داخل ساختمان خانم قدیریان جلو پرید و گفت: «مادرت خیلی نگرانی میگه گوشیتو جواب نمیدیی بنده خدا نیم ساعت پشت خط من مونده بود تابهم گفت. برو یه زنگ بزن خونه. »
فقط سری تکان دادم و به طرف تختی که وسایلم مهمان آن بود، رفتم. گوشی ام را برداشتم و به خانه زنگ زدم. بعد از اولین بوق تلفن برداشته شد، متاسفاته یا خوشبختانه خواهرم تلفن را برداشت. بعد از شنیدن صدایم، انگار گوشی را به دهانش نزدیک کرد و گفت: « ایلیا هم کردستانه میدونستی؟ بابا گفت نزدیکای شمان، تو دیدیش؟ بابا دیشب گفت که ایلیا حالاحالاها نمیخواد برگرده... »
مادر تلفن را از او گرفت و با تشری آمیخته به نگرانی گفت: «الو... حورا، چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ میدونی چقدر... »
چیزی نمی شنیدم فقط اسم ایلیا در سرم تکرار میشد.
ایلیاهم اینجاست؟ اینقدر نزدیک من!؟
فقط آرام پرسیدم: «کدوم شهره؟»
مادر باتعجب گفت: «کی؟»
آرامتر گفتم: «ایلیا»
مادرم بعد از مکث کوتاهی پاسخ داد:« مریوان یه همچین چیزی فکر کنم...مسئول اردوتون گفت که پنج روز دیگه برمیگردین... »
نفس کوتاهی کشیدم و گفتم: «فکر نکنم»
مادرم اینبار با عصبانیت داد زد: «چی تو سرته دختر؟ پاشو بیا از نگرانی مردیم به خدا...یه بلیت میگیرم... میشنوی چی میگم؟ »
تا قطع شدن تلفن دیگر چیزی نگفتم. تمام آن شب را به یک چیز فکر کردم: "رفتن"
دو ساعت پیش از اذان صبح کاغذی از کیفم برداشتم و با کمک نور صفحه موبایلم، روی آن نوشتم:” خانم قدیریان می بخشید که بی خبر میرم اما فکر میکنم اگر بگم بهم اجازه نمیدین، پس میرم مریوان و قبل از غروب آفتاب برمیگردم همینجا، حورا”
کاغذ را روی تخت گذاشتم و پاورچین پاورچین رفتم طرف در، برگشتم و نگاهی به بقیه انداخت، یکجور حس ناجور اذیتم میکرد اما با غرور و لجبازی همیشگی ام سرکوبش کردم و بیرون رفتم. وقتی از محوطه عبور کردم و به نزدیکی در رسیدم تازه به این فکر کردم که چطور از در بسته و نگهبانی میخواهم بگذرم؟! رفتم لابه لای درخت های سمت چپ در، و منتظر روشن شدن هوا و رفت و آمد ماشین ها شدم.
یک وقتهایی هست آدم میداند کاری را نباید انجام دهد یالااقل از این راه نه، اما برای خودش عذر و بهانه پیدا میکند و دل به دریا میزند.
با اذان صبح نمازم را خواند و منتظر ماندم، اولین ماشینی که پشت در ظاهر شد،یک وانت پر از کتاب و یک قابلمه بزرگ بود، سرباز که از اتاقک بیرون آمد و در را باز کرد، نفس عمیقی کشیدم و کیفم را در بغلن محکم گرفتم. همینکه ماشین داشت وارد میشد، باهمه توان به طرف در دویدم و ازکنار ماشین گذشتم و از در بیرون رفتم. بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، تا جایی که میتوانستم به طرف جلو دویدم. یکدفعه به خودم آمدم در آن گرگ و میش هوا و جاده ی خالی، دلم ریخت. باید برمیگشتم اما به رفتن ادامه دادم. با خودم فکر کردم همینطور که نمیشود سوار ماشینی بشوم و بروم مریوان!
این احمقانه ترین کاری بود که یک دختر تنها در آن وضعیت میتوانست انجام دهد. دوباره برگشتم، نزدیک اردوگاه فرهنگی، کمی منتظر ماندم، زیرلب دعا میکردم هنوز نامه ام را پیدا نکرده باشند، اما وانت را که نزدیک در ساختمان دیدم، فکری به سرم زد. برگشتم سمت جاده، و منتظر شدم تا وانت برسد با خودم فکر کردم این ماشین میتواند قابل اعتمادتر باشد.
ماشین که از دل جاده خاکی به جاده اصلی رسید، دستم را بلند کردم.
راننده مردی با ته ریش خاکستری بود که کمی چاق به نظر میرسید. ماشین کمی جلوتر توقف کرد، سرم را جلو بردم و پرسیدم: «از اینجا تا مریوان چقدر راهه؟»
راننده ابروانش را با تعجب بالا برد و پرسید:
-میخوای بری مریوان؟ چرا؟
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
حضرت علی (علیه السلام) از پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل نموده كه ایشان فرمودند:
«انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها»
(کنزالعمال ج12/ ص111)؛
خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه، خشمگین؛ و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی میشود.
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴 یک روش توسل ساده به امام زمان(عج)
👈 هر کجا درمانده شدی بگو: #یا_صاحبالزمان💚
💠 فاضل ارجمند؛ شیخ جعفر ابراهیمی، در نامهای نوشتهاند:
در سال 1415 ماه مبارک رمضان که جهت تبلیغ به اطراف شیراز رفته بودیم، افطاری را در منزل آقای خداکرم زارع بودم و ایشان داستان زیر را نقل کردند:
🔻 همسرم بخاطر غدهای که در سر داشت مدتی بود که به سردرد مبتلا بود، آن هم سردرد شدید و دکترها از خوب شدن او مأیوس بودند. به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مخصوصاً وجود مقدس بقیة الله توسل پیدا کرد...
🔸 یک روز که خیلی ناراحت و افسرده در منزل نشسته بود، ناگاه صدای درب بلند شده و سیدی نورانی وارد حیاط میشوند. خانم وقتی سید بزرگوار را میبیند به سبب ارادت و علاقهای که به سادات دارد میگوید: ای آقا، من مبتلا به سردردی هستم که دکترها از بهبودیام مأیوسند، شما از جدتان بخواهید تا مرا شفا دهد🙏
🔅 آقا در حالی که تبسم داشته میفرماید: ما برای شفای شما آمدهایم، شما خوب میشوید.
پس از این هم، هر کجا درمانده شدید بگویید: یا صاحب الزمان✨
🔹 همسرم بی اختیار فریاد میزند: "یا صاحبالزمان" و بیهوش میشود. وقتی به هوش میآید متوجه میشود که سرش بر دامان زنان همسایه است.
به حمدالله از همان وقت دیگر سردرد او برطرف و نگرانی از این جهت ندارد.
📚 منبع: کتاب شیفتگان حضرت مهدی(عج)، جلد ۲، ص ۳۳۸
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
تنها ارثیه حضرت زهرا(س)🥀
روی مسئله چادر و حجاب خیلی حساس بود. تاکید داشت که ایراد چادر مگر چیست که این زنها سرشان نمیکنند؟!
تکیه کلامی داشت که میگفت یک چادر از حضرت زهرا (س) به خانمها ارث رسیده است. بعضی زنها لیاقت داشتن این تنها ارثیه از دختر پیامبر (ص) را هم ندارند تا آن را حفظ کنند. 🔒
دوست داشت که خانمها با حجاب و چادری باشند.🦋👑
شهید محمدرضا دهقان💔
#شهیدانه
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گزارش
#بینالملل
✊ادامه اعتراضات نسبت به برکناری معلم #محجبه در کانادا
🔻دانش آموزان و والدین آنها با برگزاری تجمع نسبت به برکناری معلم پایه سوم مدرسه ابتدایی در شهر "چلسی" ایالت کبک کانادا اعتراض کردند و خواهان حذف این قانون تبعیض آمیز شدند
🔻دانش آموزان این اقدام را غیرمنصفانه خواندند.یکی از دانش آموزان می گوید :حجاب فقط یک تکه پارچه است چرا باید علیه آن موضع گرفته بشه
🔻کاظم غریب آبادی، دبیر ستاد حقوق بشر ایران، با انتشار توییتی در رابطه با اخراج "فاطمه انوری"، معلم کلاس سوم ابتدایی یکی از مدارس شهرهای ایالت کبک کانادا بدلیل قانون این ایالت در ممنوعیت استفاده از علائم مذهبی و حجاب در اماکن دولتی و اعتراضات گسترده به این اخراج و در حمایت از خانم انواری، از دولت فدرال کانادا خواست تا با دخالت در این قضیه، از مردمی که با این قانون تبعیض آمیز در حال مقابله هستند، از طریق لغو این قانون حمایت کند.
🔻علیرغم این اعتراضات مسئولان این مدرسه از خانم انوری عذرخواهی نکردن و گفتن هر زمان حجابش رو کنار بذاره می تونه سرکار برگرده.
🌐منبع:https://beta.ctvnews.ca/national/politics/2021/12/9/1_5700486.html
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓