Part24_جان شیعه اهل سنت.mp3
9.73M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(24)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#استاد_شجاعی
▪️مهرهچینی دقیق خداوند در کربلا، بمنظور هدفی بزرگتر ...
#ما_و_امام_زمان علیهالسلام
#زینب_کبری
🏴رحلت شهادت گونه عمه سادات برتمامی شیعیان تسلیت باد🏴
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
▪️قیام حضرت زینب سلام الله علیها
حوادث گوناگون بعد از عاشورا در واقع قیام زینبی است. حرکت عظیم زینب کبریٰ در درجهی اوّل، و امام سجّاد (علیه السّلام) و بقیّهی زنان باعظمت آلالله در این دورانِ یکی دو ماههی بعد از آن، یک قیام به معنای حقیقی کلمه است.
کارهای بزرگی را انجام دادند، کربلا را و این شهادت بزرگ را ماندگار کردند، تثبیت کردند.
🌿مقام معظم رهبری 🌿
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔆 افزایش هزینهها، انگلیسیها را به خیابان کشاند 📰 دیلیمیل: بهدنبال تورم و افزایش
🔴به روز باشیم
درباره فایل صوتی فرماندهان سپاه و شرکت یاس
شرکت یاس چه بود و برای چه ایجاد شد؟
شرکت یاس در بحبوحه درگیری میدانی نیروی قدس سپاه با داعش و تروریستهای تکفیری و در شرایطی که دولت وقت حاضر به پشتیبانی از رزمندگان در میدان نبود، تاسیس شد.
این شرکت قرار بود از طریق اجرای پروژههای عمرانی منابع مالی لازم را برای پشتیبانی از جبهه مقاومت تامین کند.
با این حال شرکت یاس نتوانست به طور کامل در اهداف اقتصادی خود موفق شود و از طرفی چون بیرون از ساختار سپاه و شهرداری ایجاد شده بود سیستمهای نظارتی این دو نهاد نتوانسته بودند نظارت موثری را در حین فعالیت این شرکت داشته باشند.
اما با مشکوک شدن فرماندهان سپاه به نحوه عملکرد شرکت، مجموعه نظارتی سپاه به موضوع ورود کرده و متوجه تخلف افرادی به نام محمود سجادی نیا (سیف) و عیسی شریفی میشوند و بلافاصله ضمن منحل کردن این شرکت، متخلفان را به دادگاه نظامی معرفی میکنند. محمود سیف و عیسی شریفی از افراد بیرون سپاه بودند که در پروژه یاس فعالیت می کردند.
سردار عزیز جعفری به عنوان فرمانده وقت سپاه در این جلسه، گزارش یک تخلف را از سوی معاون اقتصادی وقت سپاه دریافت میکند. آنچنان که در فایل صوتی هم مشخص است وی خواهان پیگیری و بررسی بدون ملاحظه، تلاش برای احیای بیت المال و نهایتا ارجاع به دستگاه قضایی می شود.
ذوالقدرنیا به عنوان گزارش دهنده این تخلف معتقد است در این ماجرا آقای مسعود مهردادی (معاون بنیاد تعاون سپاه) قصور کرده و نظارت و مدیریت کافی را انجام نداده است. ذوالقدرنیا که به دلیل تفاوت دیدگاه و حساسیت های فوق العاده نظارتی، همه احتمالات نسبت به سوء تدبیر یا نا آگاهی سایر افراد را با فرمانده کل سپاه مطرح میکند و منجر به پیگیری و تشکیل جلساتی در سطوح عالی می گردد که نتیجه آن شفاف شدن تخلفات و اشتباه بودن برخی اعتمادهای نابجا و همراهی همه افرادی که در فایل از آنها نام برده شد، می گردد و نهایتا بررسی عملکرد تمامی این افراد به نهادهای نظارتی و قضایی سپرده میشود و پس از پیگیری مشخص میشود که با کوتاهی آقای مهردادی واعتماد بیش از حد ایشان به مجرم اصلی (یعنی آقای سیف) خود ایشان شخصا سوء برداشتی از بیت المال نداشته است. آقایان قالیباف، آبرومند و حاج قاسم سلیمانی و بسیاری دیگر از افرادی که سلامت شخصی و مالی مهردادی را میشناختند نیز به او خوشبین بودند و تصور تخلف از در زیر مجموعه وی را نداشتند.
مهردادی با اینکه فرد پاک دستی بوده و شخصا هیچ سوء استفاده شخصی نداشته است، اما با اعتماد بیش از حد به محمود سیف (با نام واقعی محمود سجادینیا) باعث شکلگیری این تخلف در مجموعه تحت مدیریت خود شده بود. در نهایت همین کوتاهی و اعتماد بی مورد کار دست خود مهردادی داد و این فرد با شکایت سپاه در دادگاه نظامی به دلیل سوء مدیریت به ۲ سال زندان محکوم می شود.
محمود سجادینیا و عیسی شریفی دو نفر اصلی در تخلف صورت گرفته نیز با پیگیریهای انجام گرفته توسط مسئولان ارشد سپاه، دادگاهی شده و محکوم میشوند. عیسی شریفی به ۲۰ سال حبس و رد مال ۴۸۰ میلیارد تومانی در دادگاه محکوم میشود و هم اکنون نیز در زندان دوران محکومیت خود را به سر می برد. محمود سیف نیز به ۳۰ سال زندان و رد مال محکوم میشود. اموال و داراییهای حیف و میل شده نیز از آنها پس گرفته میشود.
نکته مهم در این ماجرا، تلاش فرماندهان سپاه از جمله عزیز جعفری، قاسم سلیمانی و محمدباقر قالیباف برای روشن شدن تخلف و دادگاهی شدن متخلفان است. در یک مورد عیسی شریفی، که پس از برملا شدن ماجرای تخلف از کشور خارج شده بود، با تلاش و تدبیر محمدباقر قالیباف به کشور بازگردانده می شود و در دادگاه جمهوری اسلامی ایران به تخلفاتش رسیدگی شد. وی اکنون در زندان به سر می برد و در حال طی مراحل نهایی رسیدگی قضایی به پرونده خویش است.
👈 پاسخبهشبهاتفــجازی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_ویک به روایت حانیه صداای زنگ در نشانهی اومدن مامان اینا بود
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_و_دوم
به روایت امیرحسین
......................................................
_جونم داداش ؟
محمدجواد: سلام . خوبی؟
_ مرسی. توخوبی؟
محمد جواد: مگه تو دکتری؟ دهع.
_ نه په تو دکتری. حالا کارتو بگو میخوام برم. خوب بودن به تو نیمده پسره پرو.
محمدجواد: اوا خواهر نفرمایید. ببخشید مصدع اوقاتتون شدم خواستم عرض کنم خدمتتون که..... خب.... میگفتم که....
_ جواد بگو الان کلاس شروع میشه.
محمدجواد: دانشگاه بدون من خوش میگذره ؟
_ عالی. کارتو میگی یا قطع کنم.
محمد جواد: خیلی خب بابا. راهیان هستی دیگه؟
_ وای معلومه که اره. از خدامه. کی؟
محمدجواد: خیر سرت خادمیا. خجالت بکش. پنج شنبه حرکته.
_ اوه اوه استاد اومد فعلا.....
بهترین خبر برای من همین رفتن به راهیان بود ، البته اگه بابا مثله تابستون بهانه نیاره و مانع رفتنم نشه.
.تنها چیزی که میتونست خستگی 8 ساعت کلاس پشت سر هم رو از بین ببره ، صدای سرشار از محبت مامان بود.
مامان: کیه؟
_ بازکن مامان جان.
مامان: خوش اومدی عزیزم.
بابا: همین که گفتم نه نه نه. اونجا امنیت نداره
_ ممنون که منو بچه 5 ساله فرض کردید پدر جان. سوریه رو میگید نه یه چیزی. ولی پدر من اینجا که دیگه تو کشور خودمونه . بچه که نیستم. تابستون گفتید گرمه میری حالت بد میشه. دقیقا دلیلی که برای یه بچه نهایتا قانع کنندس. الانم میگید امنیت نداره.
بابا: کی؟
_ نوکرتونم به خدا. پنجشنبه
بابا_ خیلی خب. من که حریف تو نمیشم.
_ پس با اجازتون من برم خبر بدم که میرم.
با ذوق دوییدم سمت اتاق.
شماره محمد جواد رو گرفتم ، بعد از 3 تا بوق برداشت.
_ سلام محمد. ببین من میام بلاخره بابا راضی شد. فقط ساعت و روزشو اینارو بگو. راستی لازم نیست بیام برای هماهنگی. به قول تو خیر سرم خادمم. راستی خاک توسرت که زودتر به من نگفتی. بیچاره کسی که قراره زن تو بشه. همه کارات سربه زنگاس .
اون طرف خط: سلام مادر. نفس بکش. من مادر محمد جوادم. واقعا هم بیچاره زنش.
_ای وای سلام حاج خانوم. شرمنده من فکر فکر کردم که... چیزه.... یعنی....
حاج خانوم :اشکال نداره مادر. محمد جواد خواب بود من گوشیشو برداشتم.
_ بازم شرمنده. ببخشید بدموقع مزاحم شدم. یاعلی
حاج خانوم : دشمنت شرمنده. علی یارت مادر.
وای ابروم رفت.خب شد نخندیدم ضایع بشم.
_ جواد به خدا یه بار دیگه کله سحر زنگ بزنی به من میکشمت..
محمدجواد: که خاک تو سرم اره ؟ بیچاره زنم اره؟
_ عه. راستی یکی طلبم. ابروم رفت.
محمدجواد: مگه داشتی؟
_ نه په تو داشتی؟
محمدجواد: شنیدم که اومدنی شدی.
_ اره بابا اجازه رو صادر کرد.
محمدجواد: خب پس پاشو بیا مسجد که حاج آقا حسابی کارت داره.
_ الان مسجدی؟
محمدجواد: بله. مجبورم جور نیومدنای تورو هم بکشم.
_ کله سحر مسجد چیکار میکنی؟
محمدجواد: تو شهر ما ساعت 10 کله سحر نیست . شهر شما رو نمیدونم.
_ خب حالا. باش. من 11 اونجام
محمدجواد: خسته نشی یه وقت
_ نگران نباش. خدانگهدار مزاحم نشو
محمدجواد: روتو برم هی. خداحافظت.
خدایا این دوست خل منو شفا نده خواهشا.
مامان:امیرحسین. نمیخوای پاشی؟
_ بیدارم مامان.
مامان: خب بیا صبحانه.
_ مامان نمیخورم مرسی باید برم مسجد.
_ سلام حاج آقا
حاج آقا: علیک سلام. یه وقت نیای مسجدا بابا جان.
_ اوخ. ببخشید. یه مقدار درگیر دانشگاه بودم.
حاج آقا : بله از محمد جواد جویای احوالت هستم. راهیان نور میای دیگه؟
_ بله حاج آقا.
حاج آقا : خب شما مسئول اتوبوسایی . چک کردن اعضا و اینا. حدود 7.8 تا اتوبوس میشه با حسینیه ها و بچه های موسسه.
_ بله چشم حاج آقا. پارسال هم مسئول اتوبوسا بودم. خیالتون راحت. فقط لیستا رو ....
حاج آقا : همون روز حرکت میدم که ثابت شده باشن دیگه.
_ پس فردا حرکته دیگه؟
حاج آقا : بله.
اینجا چقدر با همه جا فرق میکند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگریس
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓