فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ماجرای شهید ابراهیم هادی و دختر جوان
🎙 استاد مسعود عالی
♢┅═✧🌺بهیادشهداصلوات🌺✧═┅♢
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌄💛|°•≈↯
شب جمعه ست....
هوایت نکنم میمیرمــــــــــــــــــــ....
#تولیدی
#پروفایل
#دلتنگ_حرم
#چادرم_یادگار_حرم
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم پاسخ به ۸ سوال متداول پیرامون واریز کمک معیشتی، به زبان ساده 🌸 @hejabuni | دانشگاه
🔴به روز باشیم
🔆 متن شبهه:
می گویند آرد را گران کردیم چون به کشورهای همسایه قاچاق می شد.
می گویند بحران جهانی گندم به خاطر جنگ اوکراین موجب گرانی آرد و ماکارونی شده.
اما نمی گویند میشل عون رئیس جمهور لبنان پنجم فروردین توئیت زده امیرعبداللهیان قول تأمین گندم به او داده!
آن موقع خبری از بحران نبود؟
🔆 پاسخ شبهه:
1⃣ هر سه گزاره صحیح و منطقی است. معلوم نیست نویسنده توئیت دقیقاً با چه چیزی مشکل دارد؟!
2⃣ بحران گندم در جهان، موجب کمبود و افزایش قیمت شده.از طرفی در ایران گندم فراوان است و ارزان. پس طبیعتاً قاچاق آن سود بسیاری دارد. پس گندم و آرد صنایع (نه نان مردم) را گران می کنند تا قاچاق به صرفه نباشد.
3⃣ البته نه نان گران شده و نه آرد صنایع، بلکه روش پرداخت یارانه آن تغییر کرده است. تا کنون یارانه آرد به ارز تعلق می گرفت و سود آن به جیب تولید کننده می رفت. چون مواد اولیه ارزان می خرید اما در بازار به نرخ آزاد می فروخت. اما از امروز بر اساس قانون حذف ارز ترجیحی، قرار است این یارانه مستقیماً به مصرف کننده پرداخت شود.
🌐http://fna.ir/1otnmo
4⃣ نویسنده دو پیش فرض دارد که هر دو غلط است:
١- بحران جهانی گندم گریبان ایران را گرفته.
٢- صادرات گندم به لبنان موجب کمبود در ایران و گرانی آن شده.
5⃣ ایران نه آنچنان تحت تأثیر بحران جهانی گندم است و نه گندمی به لبنان صادر کرده. ضمن اینکه اگر صادر کند، اتفاقاً خیلی هم خوب است. چون با فروش گندم با قیمت جهانی بسیار برای دولت سود آور است.
6⃣ وزیر امور خارجه، فقط وعده تأمین گندم به لبنان داده و قطعاً صدور مجوز صادرات به دست وزیر امور خارجه نیست. این خبر هم، یک خبر مخفی نبوده که بخواهید در توئیت های میشل عون دنبالش بگردید.در همان تاریخ، بسیاری از رسانه های داخلی همین خبر را منتشر کردند.
🌐https://www.ecoiran.com/fa/tiny/news-12698
🌐https://www.eghtesadonline.com/n/3BIg
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی و دوم 🌾با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم پی
🌹🌹رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت : سی وسوم
🌱نمی دونم چه ساعتی از نیمه شب بود که با گریه خودم از خواب بیدار شدم پیشانی و صورتم خیس عرق بود نگاهی به لیلا انداختم خوابش حسابی عمیق بود.
🌼با احتیاط از پله ها پایین رفتم به تاریکی عادت نداشتم ، وارد آشپزخونه شدم که آب بخورم اما صدایی از سمت حیاط شنیدم آروم اروم خودم رو به در رسوندم سایه ای دیدم از ترس تمام تنم لرزید جیغ کوتاهی کشیدم! و به در چسبیدم. صدای قدم هاش به من نزدیک میشد تا خواستم دوباره داد بزنم دستی جلوی دهانم رو گرفت از شدت ترس نفس نفس میزدم!
🌾سرش رو نزدیک گوشم آورد و گفت:_نترس عزیزم منم! . لامپ سوخته بود می خواستم عوضش کنم! حیرت زده نگاهم رو به چهره اش دوختم. با خنده گفت:_اخه دختر خوب چرا برق رو روشن نکردی؟!.
🌺ناراحتیم از خندهش نبود دلم غصه فردا رو داشت نمی تونستم جلوی ریزش اشکام رو بگیرم سرمو روی شونه اش گذاشتم. با لحن غمگینی گفت:_این عشق برات درد سر شد همش غصه می خوری و چشمات بارونیه. تو رو خدا حلالم کن. خیالم از بابت مامانم و لیلا راحته فقط تنها نگرانیم تویی. بعد از من...
🌸سرمو بلند کردم و توچشماش نگاه کردم.
_این حرف رو نزن، من کنار تو خوشبختم. تازه معنی زندگی رو می فهمم. بیا از چیزهای خوب بگیم. با دستش اشکام رو پاک کرد
_باشه اول تو بگو.
🌻_وقتی برگشتی یه جشن ساده می گیریم فقط اقوام نزدیک رو دعوت می کنیم بعدش هم میریم مشهد! آخه تا حالا مشهد نرفتم. هیچ وقت قسمتم نشده...
_آره عزیزم حتما می ریم
🍀چفیه رو دور گردنش انداختم بغضم گرفت و دوباره اشکام جاری شد نگاهم رو ازش دزدیم .صدام کرد باز هم بی قرار شدم دستش رو گذاشت زیرچونم و سرم رو آورد بالا!
🌷_گلاره جانم ، داری اذیتم می کنی من طاقت اشکات رو ندارم. دلم می خواد همسرم صبور و مقاوم باشه.
به سختی لبخند زدم:_(بعد این همه مدت اونم موقع رفتن اسمش رو صدا کردم) محسن ...
🍂_جان محسن.
_بهم قول بده زود برمی گردی. باشه؟
.لب هاش رو روی هم فشرد با اینکه سکوتش زیاد طول نکشید اما هزاران حرف داشت!.
_هرچی خواست خدا باشه همون میشه.
🌴لیلا قران به دست اومد حیاط، فاطمه خانم هم نای راه رفتن نداشت. با اینکه نگران به نظر می رسید اما ناراضی نبود. به صبوریش غبطه خوردم. از زیر قران رد شد.
🍁مادرش رو درآغوش گرفت لحظه سختی بود. از ما خواست بیرون نیاییم در رو که باز کرد احساس کردم قلبم از کار افتاد دلم طاقت نیاورد دویدم تو کوچه ،صداش کردم یک لحظه ایستاد اما به عقب برنگشت حتما می ترسید اراده اش سست بشه دوباره به راهش ادامه داد!...
❄ تازه یادم افتاد پشت سرش آب نریختم اما دیگه فایده ای نداشت رفته بود!....
🍃در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود
ادامه دارد....
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
mahram_o_naamahram_tarasheyoon_272384.mp3
3.13M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️
2⃣0⃣
🌼 بیستمین آموزش خیاطی آسون 🌼
🔹ترفند دوخت لبه ی چادر🔹
آسون و تمیز و مرتب👌👌👌
#آموزش_خیاطی | #خیاطی
#آموزش_چادر | #چادر_عربی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️ 2⃣0⃣ 🌼 بیستمین آموزش خیاطی آسون 🌼 🔹ترفند دوخت لبه ی چادر🔹 آسون و تمیز
با دنبال کردن هشتگ #آموزش_خیاطی
بقیه آموزشهای خیاطی های آسان رو دنبال کنید💐کلی آموزش لباس بدون الگو داریم😍
برامون نمونه دوختهاتون رو ارسال کنید روحیه بگیریم☺️
@t_haghgoo
✨🌱و اســلام بہــتࢪیــن مدافـــع آزادے و انـسانـیـت اســــــت!↯
امام محمد باقر(ع):
کسی که با اهل و خانواده اش خوش رفتار باشد عمر طولانی خواهد داشت.
تحف العقول ص ۳۰۵
#سبک_زندگی
#حدیث
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱
تا نیایی گره از کار جهان وا نشود....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تولیدی #پروفایل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
#چی_شد_چادری_شدم
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍
👉🏻 @f_v_7951
منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩
🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
#چرا_چادری_شدم؟
سلام 🌹
من از بچگی به اجبار خانواده ام چادر سر کردم. خودم چادر رو دوست داشتم ولی نمیتونستم بفهمم که چرا دقیقا باید ما چادر سر کنیم. به خودم میگفتم اگر بخاطر نگاه نامحرم هست خب نگاه نکنه!!
گذشت تا اینکه بزرگتر شدم و دوست داشتم خودم رو نشون بدم که همه زیباییهای من رو ببینند. 💢 این شد که چادر رو گذاشتم کنار ولی گاهی به اصرار پدرم مجبور میشدم که سر کنم.
خیلی ناراحت بودم که چرا چادر سر نمی کنم ولی از یه طرف هم دوست داشتم خودم رو نشون بدم. 😔✋
خلاصه این روزها بدون چادر میگذشت تا اینکه شهادت حضرت زهرا (س) بود که وارد مجلسی شدم که داشتند روضه میخوندند. حس خیلی خوبی بود. انگار بعد از مدتها آرامش واقعی رو تجربه کردم. 💖
اون شب که اومدم خونه، خیلی پرانرژی نشستم با خودم فکر کردم که خدا به این مهربونی این همهههه به من نعمت داده؛ انقدر منو دوست داره؛ خب چرا من باید کسی که انقدر منو دوست داره و صلاح منو میخواد خلاف خواسته اون عمل کنم؟؟ 🤔
از اون شب چادر رو سرم کردم تا به الان و چادری که بر سر دارم رو خیلی خیلیییی عاشقشم چون اون مدتی که سرم نبود همش حس می کردم یه چیزی رو گم کردم 😭 و واقعا چادر یکی از بهترینننن نعمتها هست.
١٧ ساله از اصفهان هستم✨
ــــــــــــــــــــ
ارسال خاطرات @f_v_7951
🎓 @hejabuni | دانشگاهحجاب 🌸
دانشگاه حجاب
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت : سی وسوم 🌱نمی دونم چه ساعتی از نیمه شب بود ک
🌹🌹#سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت:سی وچهارم
🌺صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام رو در اوردم و به سمت تلفن دویدم نزدیک بود زمین بخورم!._الو..محسن..تویی؟.
صدای خنده بهمن از اون ور خط اومد حرصم گرفت _هنوز نیومده؟! پس بهش خوش گذشته که فراموشت کرده!.
💥 با عصبانیت گفتم:_ خوب اگه اینطوره تو چرا نمیری؟! مهمون داعشی ها میشی حسابی ازت پذیرایی می کنند! امثال محسن جونشون رو کف دستشون گذاشتند تا ما امنیت داشته باشیم.
🍂واقعا برای طرز فکرت متاسفم.
_خیلی خوب بابا چرا زود جبهه میگیری؟ زنگ زدم خداحافظی کنم می خوام برم آلمان، شاید هم برنگردم ولی هیچ وقت ازت نا امید نمیشم! اگه.....۰
❄_مواظب حرف زدنت باش حد و اندازه خودت رو بدون!. گوشی رو با حرص کوبیدم رو تلفن. چیزهایی که می شنیدم عذابم میداد اما مطمئن بودم محسن برمی گشت و از این طعنه ها خلاص می شدم. بغضم ترکید و اشکام جاری شد.
🌼چند وقتی می شد که ازش بی خبر بودم قبلا تا جایی که امکان داشت زنگ میزد همین که صداش رو می شنیدم خیالم راحت میشد اما حالا می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه!
دلم که می گرفت سراغ دفتر خاطراتم می رفتم ناگفته های دلمو می نوشتم دفتر و اشک شاهد دلتنگیم بودند
"محسن جان عید نزدیکه اما من هیچ هیجانی ندارم.
🌱نمی دونی چقدر رویاپردازی می کنم مثلا موقع تحویل سال سفره هفت سین می چینیم، با هم نمازمی خونیم بعدش از لای قران اولین عیدی رو بهم میدی. منم لبخند میزنم و میگم ایشالا سال خوبی داشته باشیم پر از خیر و برکت. تو هم با صدای بلند میگی الهی آمین. خوشبختی یعنی همین. حتی اگه تا ابد هم طول بکشه منتظرت می مونم...
🍁مامانم سینی غذا رو روی میز کنار تخت گذاشت._از صبح هیچی نخوردی مریض میشی. یکم به خودت برس. در اتاق رو که باز کرد انگار چیزی یادش افتاد برگشت سمتم:_راستی لیلا زنگ زده بود گفت آماده باش تا یک ساعت دیگه میرسه ایشالا خوش خبر باشه!.
🌸قلبم تند تند می زد خواستم حرفی بزنم اما نتونستم هیچ صدایی از گلوم خارج نمیشد تکونی به خودم دادم و سمت کمد رفتم مانتویی که دم دست بود رو برداشتم مامانم با تعجب به حرکاتم نگاه می کرد.
🌷مانتو رو از دستم کشید.:_ اول غذا بخور تا یکم جون بگیری هنوز که نیومده سریع اماده میشی! عقلم کار نمی کرد نمی دونستم باید چی کار کنم دلم گواهی بدی میداد اصلا آروم و قرار نداشتم........
🌻در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست
می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست
باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟
باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست !
❄شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟
وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
.
.
.
🍃رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست
شاعر: بی تا امیری نژاد "
ادامه دارد ...
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
1_819609654.mp3
5.24M
💠روایت زیبایی که آدم رو شرمنده میکنه‼️
خدایا❗️
🔹شیطانی رو بر ما مسلط کردی که مثل خون در رگ ماست و از همه چیزمون خبر داره؛
🔹۲۴ساعته با ما گلاویز هست تا ما رو فریب بده
در مقابل، برای ما چه چیزی قرار دادی⁉️
🎵[ حجت الاسلام عالی ]
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ
🔰 نکاتی درباره علل بیحجابی
🎤 استاد حجه الاسلام مختاری
#حجاب #بی_حجابی #علل_بیحجابی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
اختلاط دختر و پسر ممنوع
💠شریفه۲۳ مبارکه قصص
🔰مکتب اسلام در عین اینکه اجازه فعالیت اجتماعی رو در عرصه اجتماع به #زن می ده او رو از اختلاط در عرصه کار و فعالیت نهی می کنه.
👈 اسلام میگه نه حبس و نه اختلاط
✅بلکه حریم.
🔰 سنت جاری مسلمانان از زمان رسول خدا همین بوده که #زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی شدن ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده.
🔰در #قرآن هم اشاره شده که #دختران حضرت شعیب با وجود اینکه شغل چوپانی داشتن هنگام سیراب کردن گوسفندان خود، ابتدا به کناری می رفتن تا چوپانان دیگه آب از چاه کشیده و حیوانات خود رو سیراب کنن و اونجا رو ترک کنن، بعد به سیراب کردن حیواناتشون می پرداختن،
حتی هنگامی که می خواستند همراه موسی به خانه خود برن حضرت #موسی پیشاپیش اون ها قدم بر می داشت. تا به پشت اونها نظر نکنه، و تغییر جهت مسیر رو با پرتاب سنگ نشان میدادن که حتی سخن گفتن با نامحرم هم به حد ضرورت باشه.
#تولیدی_کامل #اختلاط_بانامحرم
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓