AUD-20220707-WA0001.mp3
10.11M
✳سرود من افتخار می کنم به حجابم*
.❤️❤️به مناسبت هفته حجاب وعفاف❤️❤️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸سرودی با محوریت تجلیل وتکریم ازبانوان ودختران باحجاب که بخش بزرگی از جامعه را تشکیل می دهند
🔰این سرود توسط دختران دهه نودی و با همت نیروهای مردمی تولید و به مناسبت هفته عفاف وحجاب در سراسر کشور توسط دختران و بانوان اجرا خواهد شد.
🍃🍃🍃🍃
لطفا برای ترویج و هویت دادن به دختران محجبه نوجوان این را پخش کنید تا زمزمه لبشان باشد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
❤️ آموزش مکالمه عربی ♻️ مجازی، ارزان و با کیفیت 🍀 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a 🍃 این ک
عربی توی سفرای زیارتی یه عالمه به کارمون میاد...
4 روز مونده تا شروع ارزان قیمت و با کیفیتمون.
از ثبت نام جا نمونید چون زمانش ثبت نام تمدید نمیشه
http://eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
May 11
پنجاه ونه 59 ایده جذاب برای روز حجاب و عفاف.pdf
184.7K
🔰 59 ایده جذاب
🔰 برای روز عفاف و حجاب
🔰pdf
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌼🍀
🌼جشن مهر فاطمی و حجاب وعفاف
🍀امروز ۲۱ تیر ۱۴۰۱
🌼ورزشگاه ۱۲ هزارنفری آزادی
🍀تهران
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🕊فرشتهایازفرشتهها🕊
آقا یادتونه بچه بودیم از این بالهای فرشته ها داشتیم با یه چوب جادویی که باهاش اجّی مَجّی میکردیم؟😅
بچهگی بیشترِ دختر کوچولوها از اینا داشتن...
حالا بگذریم که ما نداشتیم و بال دوستامونو قرض میکردیم😂
ولی یه حالی میداد فرشته بودن🤩
خلاصه
گفتم دختر کوچولوهایی که دیگه خانمی شدید، الان هم میشه فرشته بود😇
از اون فرشته هایی که جهاد در راه خدا هم میکنن😉
شهید هم میشن🙃
تازه اسلحه و تفنگ هم نمیخواد
فقط کمی عفت میخواد با چاشنی حیا😋
این غذای خوشمزه ی بهشتی رو هم من نپختم😁
امام علی (ع)دستور تهیه اش رو دادن🤩👇👇
💠مولا امیرالمؤمنین (ع)میفرمایند:
پاداش انسان عفیف و پاکدامن که قدرت بر گناه دارد ولی آلوده نمیگردد کمتر از پاداش مجاهد شهید در راه خدا نیست،همانا عفیف و پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست!
چقدر قشنگ😇
#تولیدی_کامل
#پروفایل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 *مومن با غیرت: جهت امر به معروف، نهی از منکر و پاسداشت❣خون ⚘شهداء، فیلم را نشر دهید.*
.❤️روز حجاب وعفاف مبارک❤️
.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
💠قیام مسجد گوهرشاد چرا و چگونه اتفاق افتاد؟
۲۱ تیرماه؛ سالروز #قیام_گوهرشاد و روز عفاف و حجاب
#روز_عفاف_و_حجاب
#استوری
#جهاد_تبیین
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از tasnim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتم با خودم فکر میکردم...
چه قدر خوبه که ما همو داریم.
منظورم ما دانشگاه حجابیا هست.
روز عفاف و حجاب.
این همه آدم دغدغه مند...
خدایا شکرت.
هر کدوم یکیو فقط یکی نه بیشتر عضو کنیم دو برابر میشیم. دست بجنبونید. ماشاءالله.
راستی..
یه کم کمک هم میخوایم..
نمیگم دست تنهائیما. نه
خدا رو شکر یه عده آدم مخلص و مشتی کمک کارمون هستن. ولی حجم کار یه خرده زیاده و چه طور بگم...
نمیخواید کمکمون کنید؟ 👇
📲 @mokhtari9091
از اونایی نباشید که فقط یه بار پیام میدن و دیگه پیداشون نمیشه.😊
👆👆👆
راهپیمایی خانوادگی در مشهد مقدس
برای دفاع از حریم خانواده در روز عفاف و حجاب🌹🌹
💢اگر بی حجاب میری تو خیابون، قانون رو زیر پا میذاری و میگی به تو چه؛ اگه روزی کیفتو دزدیدن ،حق نداری از قانون حقتو بخوای!
🌏زمین گِرده؛
یه روز خودت قُربانی هنجارشکنی میشی...
🗣امین سرمدی
@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ❌رابطه با آمریکا یا چین و روسیه ⁉️کدام معقول است؟ ✅شاید برای برخی هموطنان سوال باشد
🔴به روز باشیم
کسب رتبه ۱ در شاخص « رفاه و سلامت جامعه» توسط دانشگاه علوم پزشکی ایران در بین ۱۱۰۱ دانشگاه از۹۶ کشور در رتبه بندی تایمز
@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت8
آرش
دوشنبه ها برایم عذاب آورترین روز در هفته شده بود. چون راحیل دانشگاه نبود، گاهی با خودم می گفتم وقتی او نمی آید من هم دوشنبه ها نمی روم ولی دلم راضی نمی شد. با خودم می گفتم شاید بیاید،
گفته بود استادتاکیدکرده چند جلسه باید حضور داشته باشد. مهمتر اینکه به بهانه ی جزوه دادن می توانستم چند کلمه ایی هم که شده به حرف بگیرمش.گرچه او اهل حرف زدن نیست، باید با انبردست حرف اززیر زبانش بیرون بکشم. البته همان هم برایم غنیمت بود. قرار بود کاری کنم که توجهش به طرفم جلب شود، ولی موفق که نشده بودم هیچ، توجه و فکر خودم هم به اوچسب شده بود.
داخل ماشین یکسره آهنگ های عاشقانه گوش می کردم و خودم را با او تصور می کردم، واقعا این آهنگ ها آدم را هوایی می کنند. دیگر خودم را درک نمیکردم. واقعا چه بلایی بر سرم آمده بود.وارد کلاس که شدم، مثل همیشه اولین نگاهم به صندلی راحیل بود.
بادیدنش که روی صندلیاش نشسته بود. شوکه شدم.جالب بود اوهم نگاهش به در بود. بادیدنم سرش را پایین انداخت. تپش قلبم بالارفت.
یعنی اوهم به من فکر می کند؟
باشنیدن صدای سعید برگشتم.ــ عه آرش دیروز گفتی نمیای که پس چرا امدی؟ــ با اخم نگاهش کردم.–حالا الان باید داد بزنی کل کلاس بفهمند من دیروز به تو چی گفتم؟صدایش را پایین آورد.
–مگه چی گفتم حالا؟ چی شد امدی؟ شرکت نرفتی؟ گفتی اونجا کارت زیاد شده که؟
ــ هیچی بابا گفتم بیام بهتره، فوقش از اون ور بیشتر می مونم شرکت دیگه.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
بعدهم به طرف صندلیم رفتم تا بنشینم و قبلش دوباره نگاهی به او انداختم. با سارا درحال حرف زدن بود و نگاهش هم به خودکاری که در دستش بود.اکثر وقت ها نگاهش پایین است. از یک طرف خوشم می آید که به کسی نگاه نمی کند. ."واقعا چطوری می تواند خیلی سخت است"از یک طرف هم گاهی حرصم می گیرد. چون نگاه و توجهاش را دلم می خواست.
سر جایم نشستم.جزوهام را در آوردم به بهانه خواندنش، نگاهم رابه اودوختم. گاهی که سرش را به طرف سارا می چرخواند تا حرفش را بزند، نیم رخش در، دیدم قرار میگرفت. نگاهش می کردم. امروز رنگ روسری اش سبز
بود،با طرح بته، جقههایی به رنگ لیمویی.
واقعا خوش سلیقه است.یک گیره ی طلایی که دو تا قلب کوچک آویزش بود به روسری اش زده بود. از این زاویه کاملا دید داشت.انگار از گوشه ی چشمش متوجه ی نگاهم شد. چون چرخیدو کاملا صاف نشست و دیگر سرش را نچرخاند. به دستهایش نگاه می کردو حرف میزد.
با امدن استاد نگاه ازاو برداشتم و حواسم را به درس دادم. سعی کردم تا آخر کلاس نگاهش نکنم تا نه او حواسش پرت شود نه من.با خودم گفتم او که حواسش پرت نمیشود. اصلا مگر حواسش به من هست که بخواهد...با حرف سارا که به طورناگهانی برگشت افکارم پاره شد پاره که چه عرض کنم، بهتراست بگویم متلاشی.
سارا فوری گفت:–امروز بعد از دانشگاه میای با بچه ها بریم سینما؟ بهارو سعیدو...حرفش را قطع کردم و گفتم: –نه، کلی کار دارم.اخمی کردو گفت:
–بیا دیگه جدیدا نازت زیاد شده ها...
☘☘☘☘☘☘
نگاه متعجب راحیل را دیدم که گذرا برگشت و روی سارا و من چرخید.ای خدا...سارا...خدابگم چه کارت کند...الان وقت این حرفها را زدن بود. آن هم جلو دختر مردم آخه...
خیلی کلافه گفتم:– حالا بعد از کلاس حرف می زنیم.بعد از کلاس دوباره سارا سوالش را پرسیدو من هم گفتم:– کارام زیاد شده، کلا دیگه نمی تونم بعد از دانشگاه جایی برم.
راحیل را دیدم که، بلند بلند به دوستهایش که به او گفته بودند باهم برویم وچیزی بخوریم، می گفت:–شما برید من باید برم خونه.
با عجله وسایلش را جمع کرد و راه افتاد.
پشت سرش رفتم و صدایش کردم. ایستاد و برگشت.– خانم رحمانی می خواستم در مورد موضوعی باهاتون حرف بزنم؟
با تعجب نگاهم کرد.–بفرماییدفقط من عجله دارم زودتر.– اتفاقا من هم می خوام برم، اگه اجازه بدید برسونمتون، تو مسیر هم ...حرفم را قطع کرد.–نه ممنون، من خودم می رم لازم نیست.
ــ خواهش می کنم خانم رحمانی قبول کنید.حرفم مهمه سوالیه که مدتها ست می خوام ازتون بپرسم.خیلی برام مهمه."باخودم گفتم کمی پیچیده اش کنم شاید کوتا بیاید"ــ خوب اینجا بپرسید.ــآخه یه کم طولانیه شماهم عجله دارید، نمیشه که.کلافه نگاهم کرد.–باشه پس تا ایستگاه مترو.چیزی نگفتم، چون فکر می کردم حالا تا آن موقع فکری میکنم.–لطفا شما جلوتر برید من میام.
با خوشحالی از محوطه ی دانشگاه گذشتم وبیرون رفتم.فکراین که تاچندلحظه ی دیگرکنارم می نشیندوباهمان حجب وحیای دوست داشتنیش بامن حرف می زنددیوانه ام می کرد.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد..
.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓