eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
💯 مزیت های مدارس تک جنسیتی 🔰قسمت اول 📰یک نشریه ی استرالیایی به بیان مزیت مدارس تک جنسیتی نسبت به مدارس مختلط پرداخته است . ✅در هر نوع آموزشی می توان به نکات مثبت توجه کرد ، اما برای دختران در مدرسه تک جنسیتی نکات مثبت بسیار بیشتری وجود دارد. ⁉️اگر محیط های مختلط دختر و پسر نتایج بهتری برای دانش آموزان ایجاد می کنند، چرا بسیاری از مدارس کلاس های تک جنسیتی یا آموزش موازی را به منظور بهبود نتایج تحصیلی، به ویژه در زبان انگلیسی برای پسران، و دروس ریاضی و علوم برای دختران، معرفی می کنند؟ ⁉️چرا میزان قلدری دختران و پسران در مدارس مختلط بسیار بالاتر از مدارس تک جنسیتی است؟ و چرا امار آزار جنسی دختران در مدارس مختلط بیشتر از مدارس تک جنسیتی است؟ ✅ شکی نیست که آموزش تک جنسیتی برای دختران مفید است. تحقیقات به صراحت نشان می دهد که دخترانی که در مدارس دخترانه تحصیل میکنند، از نظر تحصیلی، اجتماعی و عاطفی بهتر عمل می کنند. نه تنها یک مطالعه، بلکه داده های زیادی از سراسر جهان از این یافته ها پشتیبانی می کند. 📌 مدارس مختلط هم چنان مشکلاتی برای کشورهای آزاد به وجود آورده که برای پیشرفت تحصیلی به مدارس تک جنسیتی رو آوردن 🌐 منبع: https://www.danebank.nsw.edu.au/why-you-should-choose-a-single-sex-school-particularly-for-girls/ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت14 مادرم وقتی خیلی جوان بود و من و خواهرم کوچک بودیم
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 –خانم رحمانی لطفا بفرمایید من می رسونمتون. بعد رفت در ماشین را باز کردو اشاره کردکه بشینم. با اخم گفتم: –شما از اون موقع اینجا بودید؟یه کم هول کردو گفت:–راااستش نگرانتون بودم.وقتی سکوتم را دید ادامه داد: –خوب با یه مرد تنها با یه بچه...حرفش را قطع کردم و پرسیدم:–شما از کجا می دونید؟ ــ دونستنش زیاد سخت نبود،لطفا شما سوار شید براتون توضیح می دم.عصبانی گفتم: –کارتون اصلا درست نبود، شما حق ندارید تو کارای من دخالت کنید وبعد راهم راگرفتم و رفتم. دنبالم امد و گفت:–شما درست میگید، من معذرت می خوام.لطفا بیایین سوارشید براتون توضیح میدم.ولی من گوش نکردم و به راهم ادامه دادم. 🌺🌸🌺🌸 به دو خودش را به مقابلم رساند وکف دستهایش را به صورت عذر خواهی به هم رساند وسرش راکمی پایین آورد وگفت:–خواهش می کنم.قلبم درجاایستاد، زیادی نزدیکم شده بود،لرزش دستهایم را وقتی خواستم چادرم را جلوتر بکشم دید و یک قدم عقب رفت. به رو به رو خیره شدم وطوری که متوجه حال درونم نشود گفتم:–همین جا توضیح بدید من سوار نمیشم.صدای لرزانم را که شنید، دوباره یک قدم دیگر عقب تر رفت و گفت:–خواهش می کنم، اینجا جای مناسبی نیست برای حرف زدن مردم نگاهمون می کنند. باورم نمی شد این همان آرش است که خودش را دراین حدکوچک می کند.دلم نمی خواست بیشتر از این ناراحتش کنم. دلم می گفت سوار شو، و من به حرفش گوش کردم.تنبیه سختی برای این دلم خواهم داشت که این روزها سوارم بود.ــ فقط تا ایستگاه مترو. چیزی نگفت، ماشین حرکت کرد.می دانست وقتش کم است پس زود شروع به صحبت کرد. –راستش بعد از این که پیادتون کردم و رفتم کنجکاو شدم،بعد مکثی کردوادامه داد: –می خواستم ببینم کجا کار می کنید، برگشتم و دیدم رفتید اون خونه که درش سبزه. 🌺🌸🌺🌸 جلو امدم و دیدم که روی زنگ اسم صاحب خونه نوشته شده، خب برام عجیب شدکه چرا اسمش روی زنگه، بعد به حالت پرسشی نگاهم کرد.با عصبانیت به روبه روم نگاه کردم و گفتم:–خب!هیچی دیگه چون اسمش رو در بود تحقیق در موردش برام راحت شد، بعد زیر لبی ادامه داد با تحقیق میدانی فهمیدم که بر اثر تصادف سال پیش همسرش رو از دست داده و...سعی می کردم خودم را کنترل کنم و آرامشم راحفظ کنم.آرام حرفش را قطع کردم. –اونوقت الان اینا به شما مربوط میشه؟ نگاهش به دست هایم کوک شد.–شما برام خیلی مهم هستیدراستش من قصد بدی ندارم واقعا نگرانتونم، من...ماشین را کنار خیابان پارک کردوادامه داد:–من می خوام نظر شمارو راجع به خودم بدونم. و این که قضیه ی اینجا امدنتون رو، اگه نگید، خواب و خوراک رو ازم می گیرید. نگاهش کردم تا حقیقت حرفایش را از چشمهایش بفهمم.آنقدرنگران نگاهم می کرد، نتوانستم فکری جزصداقت درموردش داشته باشم. ✍ ... ✿○○••••••══ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاروق اعظم .mp3
3.39M
🔈 💠 فاروق اعظم 📍با علی خوب و بد از هم جدا می‌شوند .🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
ارتباط گیری با دختران به تکلیف رسیده که حجاب نداشتند. بعد ارتباط گیری ، برخی می گفتند روسری دارند و در کیف مادرشان گذاشته اند و در می آوردند و می پوشیدند. این دخترمان کشف حجاب کرده بود. عکس سمت چپ . بعد با دادن بادکنک نذری عید غدیر و تبریک عید ، خوشحال شد. گفتیم آفرین به شما گل دختر. روسری هم سر کنی عالی می‌شوی ، بیشتر یار مولا می شوی 🌷 که مادرش گفت روسری اش در کیف است، در آورد و دختر عزیز سر کرد و با هم عکس گرفتیم. گفتیم آفرین که روسری سر کردی حالا نمک تبرکی حرم دختر مولا علی علیه السلام حضرت معصومه سلام الله علیها تقدیم تو به خاطر این روسری قشنگت🌷 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🔇 مارپیچ سکوت 📌.امام خامنه ایی:مردم امروز گرایششون به انقلاب ودین از اول انقلاب یقینا بیشتره . 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 نگاه اسلام به مسأله زیبایی 🔻 رهبرانقلاب: 🔸 در اسلام، به مسأله زیبایی اهمیت داده شده است. زیاد شنیده‌ایم که: «انّ الله جمیل و یحبّ الجمال»؛ خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. در خصوص رسیدن به سر و وضع، روایات زیادی در کتب حدیثی ما هست. در کتاب «نکاح» مفصّل بحث میشود که مرد و زن بایستی به خودشان برسند. بعضی خیال میکنند که مثلاً مردان باید موی سرشان را بتراشند؛ نه. در شرع، برای جوانان مستحبّ است که موی سر بگذارند. 🔸در روایت هست که «الشَعر الحسن من کرامة الله فأکرموه»؛ موی زیبا، جزو کرامتهای الهی است؛ آن را گرامی بدارید. یا مثلاً روایت دارد که پیامبر اکرم وقتی میخواستند نزد دوستانشان بروند، به ظرف آب نگاه میکردند و سر و وضع خود را مرتّب میکردند. آن زمان که آینه به این شکلی که حالا هست و فراوان هم هست، نبود. جامعه مدینه هم که فقیر بود. پیامبر ظرف آبی داشتند، که وقتی میخواستند نزد دوستانشان بروند، از آن به جای آینه استفاده میکردند. این، نشان‌دهنده آن است که سر و وضع مرتّب، لباس خوب و گرایش به زیبایی، امر مطلوبی در شرع اسلام است؛ منتها آن چیزی که بد و مضرّ است، آن است که این وسیله‌ای برای فتنه و فساد و تبرّج شود... ضررهایش تا خانواده و نسل بعد هم میرسد. 🔺 گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در موضوع 🗓۱۳۷۷/۰۲/۰۷ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✨✨✨ 🍀 امام موسی کاظم (ع): از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید. 🌸 ولادت حقیقت همیشه فروزان ولایت، امام کاظم (ع) مبارک 🌸 ع @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ♨️ کمپین تشکر از جناب رئیس جمهور برای دستور قاطعانه برای پیگیری قانونی حجاب... 👇👇👇 https://farsnews.ir/my/c/156446 ✍️در میان هجمه‌های شدید رسانه‌ای طی یک اقدام انقلابی و مستند به قانون کشور رئیس جمهور محترم با شجاعت دستور به اجرای همه جانبه قانون حجاب دادند. ✅در چنین شرایطی حمایت افراد دغدغه‌مند مشت محکمی به دهان بد خواهان و مروجین فساد‌های اخلاقی خواهد بود بیاییم به آنچه شهدا در وصیت نامه‌هایشان به آن تاکید کردند و با خون خود آن را امضا کردند جامه‌ عمل بپوشانیم تا در روز قیامت شرمنده‌شان نباشیم. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت15 –خانم رحمانی لطفا بفرمایید من می رسونمتون. بعد رف
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 ــ راستش یه جورایی مجبور شدم بیام از ریحانه مراقبت کنم.به خاطر لطف آقای معصومی. اخمایش رادرهم کرد و گفت:–چه لطفی؟ ــ قصه اش یه کم طولانیه.لبخند محوی زد. –من سرو پا گوشم.آهی کشیدم و گفتم: –پارسال با دختر خاله ام که تازه گواهی نامه گرفته بود رفته بودیم خیابون گردی که هم بهم شیرینی بده هم دست فرمونش رو نشونم بده. بعد از این که تو یه رستوران شام خوردیم گفت، بریم توی خیابونهای خلوت یه دور دوری کنیم. من اول مخالفت کردم ولی با اصرارهای اون کوتاه امدم آخه اون برام مثل خواهرمه، از بچگی با هم بودیم و هستیم.واسه همین نخواستم بزنم تو ذوقش و قبول کردم.با سرعت می رفت و من همش بهش تذکر می دادم که آروم تر، ولی اون اونقد ذوق داشت که اصلا انگار نمی شنید.صدای موسیقی که از ماشین پخش میشد خیلی بلند بود که البته بی تاثیر نبود توی سرعت بالا. از یه خیابون فرعی که خواست وارد اصلی بشه اصلا سرعتش رو کم نکرد چون فکر می کرد اونجا خیلی خلوته، ناگهان ماشین پژویی جلومون سبز شد.دیگه خیلی دیر شده بود واسه ترمز گرفتن.ماشین سعیده با قدرت کوبیده شد به اون پژوکه رانندش آقای معصومی به همراه همسرو فرزندش بودو اون فاجعه اتفاق افتاد. همسر آقای معصومی چون کمربند نبسته بودپرت شد تو شیشه ی جلوی ماشین و ضربه ی مغزی شدبعد از اینکه مدتی توی کما بود فوت شد و خود آقای معصومی هم پاهاش آسیب دید. دلیلش هم این بود که آقای معصومی در لحظه ی تصادف بر می گرده و دستش رو می زاره رو ی بچه که توی صندلی عقب ماشین خواب بوده. خوشبختانه چون بچه داخل صندلی کودک بوده وکمربندش روهم بسته بوده وپدرش هم به موقع به دادش رسیده، ریحانه کوچولو طوریش نشده بود، فقط خیلی ترسیده بودوهمش گریه می کرد. اونم چه گریه های وحشتناکی، تا مدتها صداش توی گوشم بود. دختر خالمم آسیب جدی دیده بود و یک ماه بیمارستان بود ولی بالاخره به مرور بهتر شد، در حقیقت از مرگ به طور معجزه آسایی نجات پیدا کرد.منم آسیب های سطحی دیدم که با چند روز بستری توی بیمارستان حالم خوب شد.به این جاش که رسیدم زیر لبی گفت: –خدارو شکر. مشکلات ما بعد از اون شروع شد.آقای معصومی از دختر خالم شکایت کردوبدتر از همه این که ماشین دختر خالم بیمه نبودواندازه پول دیه هم پول نداشتیم که بپردازیم. شوهرخاله ام، هم توانایی مالی نداشت که بخواد بپردازه.دو راه بیشتر نداشتیم یا بایدپول رو می دادیم یا دختر خالم می رفت زندان.آقای معصومی هم اون روزا حال خوشی نداشت، کسی رو هم نداشت از خودش و بچش نگهداری کنه.البته یه پدرو مادر پیر داره که خودشون به نگهداری احتیاج دارند ولی بازم امدن و یک ماهی موندن تهران و از بچه نگهداری کردند. یه خواهر ناتنی هم داره که با تصمیم پدرو مادر آقای معصومی زمینی توی شهرستان داشتند که فروختند و این خونه دو طبقه رو خریدند که خواهرو برادر یه جا باشند با این شرط که زهرا خانم خواهر آقای معصومی از بچه نگهداری کنه. ولی از اونجایی که سند خونه رو پدر آقای معصومی می زنه به نام پسرش، دامادش بهش برمی خوره و دیگه اجازه نمیده زهرا خانم بیاد پایین و بچه رو نگهداره. چون مثل این که می گفته باید بخشی از خونه روهم میزدن به نام زنش.یه روز که رفته بودم واسه چندمین بار از آقای معصومی خواهش کنم که از شکایتش صرف نظر کنه.یه جورایی مجبور شد مشکلاتش رو بهم بگه، می گفت دیه رو می خوام که واسه بچم پرستار بگیرم.تا کی تو منت این و اون باشم.می خواست یکیم باشه که غذایی براش بپزه و کارای خونشون رو انجام بده.منم یهو بهش گفتم شما از شکایتتون صرف نظرکنید،خودم پرستار بچتون میشم و کارای خونتون رو هر روز میام انجام میدم. از حرفم جا خوردو گفت:–واقعا؟خانوادتون اجازه میدن؟منم با اطمینان گفتم:–اگر اجازه بدن شما شکایتتون رو پس می گیرید؟با سرش جواب مثبت داد.خیلی خوشحال شدم و بلند شدم رفتم و به خالم و مامانم گفتم رضایت آقای معصومی رو گرفتم. ولی نگفتم چطوری.بعد از این که آقای معصومی شکایتشون رو پس گرفتن، منم بهشون گفتم یه قرار داد بینمون بنویسیم واسه یک سال. ولی اون گفت:نیازی نیست من بهتون اعتماد دارم.وقتی خانوادم فهمیدن بگذریم که چه الم شنگه ایی به پا شد. دختر خالم می خواست خودش این کارو کنه، ولی هم هنوز کاملا خوب نشده بود، هم آقای معصومی می گفت نمی خواد کسی رو که باعث این حادثه شده ببینه. به هر حال بعد از کشمکش های فراوان من کارم رو شروع کردم.البته زهرا خانم وقتی متوجه موضوع شد گفت من تا ساعت دو میام پیش بچه شما از ساعت دو به بعد بیایید تا شب. چون شوهرش ساعت دو از سرکار میومد و دیگه نمیشد بیاد پایین.خیلی خوشحال شدم و ازش تشکر کردم،اینجوری به دانشگاهم هم می رسیدم، آرش با تعجب به حرفهایم گوش می کرد، به اینجا که رسیدم پرسید:– خوب پس چرا دوشنبه ها؟ ... 🌸 @hejabuni | 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
138.4K
🔴 چرا بعضیا ظلم میکنند و باوجود ظلمی که کردن اینقدر راحت دارن زندگی میکنن؟ 🔸پاسخ در صوت👆 🎙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
پسر در حالی که زبانش را آویزان می‌کند با صدای اوم کش داری همه‌ی نگاه‌ها را به طرف خود می‌کشاند... مادر که متوجه نگاه‌های معنادار مردم می‌شود، با عصبانیت به‌ او می‌گوید: بسه دیگه! تو چرا امروز اینجوری می‌کنی؟ 😠 آبرومو بردی! ببین مردم چطور نگامون می‌کنن... پسر با بی‌تفاوتی شانه‌اش را بالا می‌اندازد و می‌گوید: دوست دارم! بهشون بگو نگاه نکنن! مادر: به اونا بگم چشماشونو ببندن که تو می‌خوای زبونتو بیاری بیرون؟ 😒 پسر: آره، مگه خودت همیشه نمیگی مردا چشماشونو ببندن من دوست دارم هر جور دلم خواست بپوشم؟؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مگر زمان پیامبر اصلا داشتیم!؟ ❌ دستور پیامبر به والی شهر درمورد 👆 🎙 👈 مشاهده کامل برنامه "بدون توقف": yun.ir/402yvc 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔴 صرفا جهت تأمل ... ♨️ متاسفانه کمپین من محجبه هستم و مخالف گشت ارشاد در اینستاگرام به راه افتاده است ❗️ ♨️ ‏با این فاز مثلا روشنفکری که بعضی مذهبی ها گرفتن دیر نیست اون روز که کمپین "من مذهبی هستم اما حقوق همجنس بازها باید قانونی بشه" رو ببینیم! میتونید مخالف شیوه و روش گشت ارشاد باشید، اما از اونور بوم نیفتید❗️ 🚨هشدار: برادرم و خواهرم مراقب باش که کوچکترین سهل انگاری یعنی زمینه سازی برای دشمن❗️ دشمن هرجا را تایید کرد یعنی راه را اشتباه رفتید ..... ( وقتی فائزه هاشمی طرفدار کمپینه ، هدف مشخصه) 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴 صرفا جهت تأمل ... ♨️ متاسفانه کمپین من محجبه هستم و مخالف گشت ارشاد در اینستاگرام به راه افتاده
⭕️فاصله‌ی مسلمانانِ مخالف با قانون‌گذاری برای حجاب با این تصویر رو چند سال می‌بینید؟ بیش از ده سال نیست بنظرم. وقتی که مبنا و اصول نداری و اطراف و اطرافیانت مشخص می‌کنن چه اعتقادی داشته باشی ... 🗣A.Dastaran @hejabuni