eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‌ به عشق ،پرچم سبز و سفید و سرخ وطن حامی تیم ملی ایران هستیم 💚همگی امشب برای پیروزی تیم ملی دعا میکنیم🤲 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ 🧕حجاب مایه تشخص و آزادی زن 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇬🇧"مسیحیت" در انگلیس و ولز به اقلیت تبدیل می شود 📉جدیدترین آمارها از کاهش ۱۷٪ (۵.۵ میلیون ریزش) افرادی که خود را مسیحی می دانند حکایت می کند.در حالیکه شاهد افزایش ۴۳٪(۱.۲ میلیون) افرادی که خود را مسلمان می دانند هستند. ✌️جمعیت مسلمان این دو کشور به ۳.۹ میلیون نفر رسیده.این یعنی کاهش چشمگیر جمعیت مسیحی و افزایش روز افزون جمعیت مسلمان ♨️این اتفاق برای اولین بار رخ داده که کمتر از نیمی از مردم این دو کشور مسیحی باشند ۲۲.۲ میلیون نفر گفتند که پیرو هیچ دینی نیستند، که نسبت به قبل افزایش قابل ملاحظه ای داشته 📌اینم یه خبر خوب و امیدوار کننده از خبرگزاری "گاردین" . مردم از مسیحیت به سمت اسلام گرایش پیدا کردن. واقعاً عجیبه که بعضی از مردم کشور ما فک می کنن عملکرد غرب خوب بوده؟! 🌐منبع:https://www.theguardian.com/uk-news/2022/nov/29/leicester-and-birmingham-are-uk-first-minority-majority-cities-census-reveals 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 59 ستاره سهیل بخاطر قرارهایش با مینو، کلاس‌ زبانش را یک در میان می‌رفت و نمراتش افت ک
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 60 ستاره سهیل مینو از شنیدن این خبر، خیلی ستاره را تحسین کرد و به او گفت که آمادگی کامل برای تبدیل شدن به یک عضو فعال را دارد. با حرف‌های عمو، ذهنش درگیر شده بود، بعد از تحسین‌های مینو درباره فتنه هشتاد و هشت از او سوال کرد، مینو برایش تایپ کرد. -این اسمیه که اونا روش گذاشتن. درسته ما اون زمان بچه بودیم، ولی من اطلاعات زیادی دارم، که همه‌اشو مدیون استاد بزرگم هستم. استاد می‌گه اون زمان خیلی به مردم ظلم کردن. کروبی رو که نماینده مردم بود، زندانی کردن. با وجود این‌که کروبی خیلی طرفدار داشت، تو انتخابات حقشد خوردن. بذار یه چندتا مطلب برات بفرستم، ببین چه بلایی سر معترضا آوردن. تازه مگه چه‌کار کردن؟ فقط یه اعتراض ساده به نتایج انتخابات داشتن، همین! دل ستاره با خواندن پیام‌های مینو، مانند کتری در حال جوش به قل‌قل افتاد؛ نمی‌توانست باور کند که بخاطر یک اعتراض ساده، چنین برخوردی با معترضین بشود. پیام‌های مینو به شدت حالش را بد کرد، مگر شمارش دوباره آراء چقدر سخت بود؟ مگر این‌که تقلبی شده باشد. همین‌که این حرف به ذهنش رسید، از مینو پرسید و او در جوابش نوشت: -معلومه که تقلب کردن. ستاره تو کجا زندگی می‌کنی که از هیچی خبر نداری. -ستاره ایموجی غمگین فرستاد. دوباره نوشت: -از عموم پرسیدم اتفاقا، ولی گفت بعدا بهم توضیح می‌ده. با به میان آوردن اسم عمویش چیزی در دلش فرو ریخت، یعنی عمو هم در تمام این اتفاقات شریک بوده! می‌توانست عموی مهربانش را تصور کند که چگونه گول حرف‌های آن‌ها را خورده. با جواب مینو به خودش آمد. -بفرما! معلومه که جوابی نداره. حتما می‌خواست تا همون بعدا، فکر کنه تا یه جوابی براش آماده کنه که پای خودشون وسط نیاد. ستاره خیلی باید مراقب باشیا.نباید اجازه بدی حرفایی که همکارای عموت بهش گفتنو و مغزشو شست‌وشو دادن، روت اثر بذاره. وگرنه روحت برای کلاسای شکرگزاری کدر می‌شه و نمی‌تونه به اون درجات بالاش برسی. مثل دلسا که هی درجا می‌زنه. ستاره لب‌برچید. -باشه بابا، بچه که نیستم، حواسم هست. تمام فکر ستاره درگیر این مسئله بود. مطالبی را که مینو می‌فرستاد با حرارت تمام می‌خواند. آن‌قدر حالش بد شد که احساس کرد فشارش به شدت بالا رفته. نبض کنار شقیقه‌اش مانند قلبش، تپش ضربان گرفته بود؛ پای عمویش اگر گیر باشد، چه؟ دوباره تایپ کرد. -دیگه ازین پیاما برام نفرست، مینو حالم بد شده.. فکر عموم داره دیوونم می‌کنه! میدونم دارن ازش سواستفاده می‌کنن. عموم، خیلی مهربونه! ازین که دارن سرش شیره می‌مالن و به این کارا مجبورش می‌کنن، حالم داره بد می‌شه. لحن مینو عوض شد -عزیرم چرا حرص می‌خوری؟ ما اومدیم که وضعیتو عوض کنیم. بعدم با ندیدن واقعیت آدم نمی‌تونه برای هدفش بجنگه. توصیه می‌کنم برای تقویت شجاعتت فیلم ببینی. باید ترست بریزه. بگو کیان برات فیلم بفرسته حتما. رابطتتون با هم چطوره؟ ستاره برق اتاق را خاموش کرد، تا عمو متوجه بیدار شدنش نشود. بعد سرش را زیر پتو کرد و در جواب مینو نوشت: -خوبه، بهم پیام میده. دوبار باهم رفتیم بیرون، ولی تا رسیدم خونه سکته کردم. کلی عضو هم، برای کانال جمع کردیم. البته باید اعتراف کنم، کار کیان خیلی حرفه‌ای بود تو این زمینه. -خب خداروشکر. همین‌طور ادامه بدین. من مطمئنم ما می‌تونیم حقمونو از حکومت بگیریم. نگران نباش، یه روز انتقام هشتاد و هشتو می‌گیریم. باید تاوان اون خونای بی‌گناهو پس بدن. تو هستی با ما؟ -معلومه که هستم، وقتی کاری درست باشه. چرا نباشم؟ روم حساب کن. چتش که با مینو تمام شد. کیان در واتساپ به او پیام داد. از او خواسته بود صوت شانزدهم شکرگزاری را در کانال ارسال کند. "ای وای !امروزو یادم رفت." برای کیان تایپ کرد. -چشم، آقای من! چند دقیقه بعد، دوباره پیامی از طرف کیان آمد که با خواندن آن قلبش دوباره ضربان گرفت. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
پیامهاتون... 📝 ترکیبی از اشک و خنده 😂😍 🌸 @Hejabuni 🌸
🌼✨ یا زینب س ✨جز تو ✨ما را نبَرَد ✨هیچ ڪسے ✨سوے حسین ؏ | س 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنی در متن تاریخ.mp3
6.01M
🎙بشنوید|زینب کبری(س) نشان داد 🔸زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ 🔸زن در متن حوادث مهم تاریخیست 🌸میلاد حضرت زینب سلام الله علیها بر شیعیان مبارک🌸 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 پلاکارد قابل تامل یک پرستار ایرانی قبل از بازی ایران و امریکا ✔ من یک پرستار ایرانیم؛ ● زندگی کودکان بیماری‌های خاص در خطر است. ●هزاران کودک نمی‌توانند شاد باشند و ورزش کنند. ●شاید هزاران کودک تا جام جهانی بعدی زنده نمانند. ●چرا؟ به خاطر تحریم‌های دارویی آمریکا بر ایران 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🍀|°• 🌸 زینت پدر 🌸 اگر حسین (ع) با خونش قیام کرد، زینب (س) با صلابت ، وقار ، حیا و حجاب‌اش آن را حفظ کرد ... | | س 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارزان و تضمینی ۹ ماهه عربی حرف بزن شروع دوره از امروزه ها👇 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌حق میدهم یزید ،اینگونه تب کند 🧕خوب زن ندیده بود، مبارز طلب کند 💚جهاد تبیین بانوان مشهد 🌸میلاد دخت امیر المومنین ،راوی کربلا ،عمه سادات برهمگان مبارک🌸 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
کسی پشتیبانی ایتا پارتی داره؟ یه مشکل جزئی هست کمک میخوام🙏 👉 @arabi_modir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میلاد مظهر صبر و شکیبایی 🌼 و تجسم عینی علم و عفاف 🌸حضرت زینب علیها السلام 🌼 مبارک باد ‌| @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻|✨ 🔸زینب اگــــــر نبــود ... 🔸مســلمان نداشتیم ... | | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 60 ستاره سهیل مینو از شنیدن این خبر، خیلی ستاره را تحسین کرد و به او گفت که آمادگی کا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 61 ستاره سهیل اولین‌بار بود که کیان چنین درخواستی از او داشت. چندبار پیام را خواند. -کاش یه عکس بدون روسری از خودت برام می‌فرستادی! ممکنه خانمی؟ داشت حالش بهم می‌خورد. "با خودش چی فکر کرده، که همچین حرفی می‌زنه؟" رگی از پشت گردنش تیر کشید و دردی را به چشمانش تزریق کرد. چند بار خواست تایپ کند، که درباره من چی فکر کردی؟ حرف دهنتو بفهم، اصلا تو چه‌کاره‌ای؟ اما وقتی نگاهش به پیام خودش افتاد، صورتش داغ شد. قطرات عرق روی پیشانی‌اش، راهشان را به موهای جلوی صورتش باز کرده بودند. از زیر پتو بیرون آمد. پنجره اتاق را باز کرد. هوای خنک بیرون، که به قطرات عرق صورتش خورد، در وجودش لرزشی را ایجاد کرد. از درون می‌سوخت و از بیرون لرز گرفته بود، مثل لیوان یخی که درونش آب جوش بریزند، در حال ترک خوردن بود. دوباره سراغ گوشی‌اش رفت. هنوز کیان آن‌لاین بود و شاید منتظر عکس. نگاهی به نوشته‌اش انداخت "چشم آقای من" و نگاهی به خواسته کیان. گوشی را روی تخت پرت کرد، سراغ آینه‌اش رفت. نگاهی به خودش انداخت. موهای موج‌دار جلوی صورتش، در قاب گل‌سرخ، زیبایی‌اش را دوبرابر کرده بود. چیزی در درونش به حرف آمد،" یک‌وجب روسری این‌طرف‌تر، یا اون طرف‌تر چه‌ فرقی می‌کنه." سرش را کمی تکان داد، تا شاید افکار آشفته‌اش روی زمین بریزد. تصمیم گرفت جوابش را ندهد. گوشی را خاموش و از خودش دور کرد. اما خوابش نمی‌آمد. فکرش حسابی درگیر بود. نگاهش به کتابی که از فرشته گرفته بود افتاد. اسم کتاب، با جلد روزنامه پوشانده شده بود. صفحه اولش را باز کرد." دالان بهشت" اسم کتاب بنظرش آشنا آمد. اما یادش نیامد که کجا اسمش را شنیده. ورق زد. "هر هوایی که نپخت، یا به فراقی نسوخت... آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت." چقدر این شعر و اسم کتاب به دلش نشست. ولی مدام خواسته کیان جلوی چشمش ظاهر می‌شد. دوباره تمرکز کرد. قسمتی از کتاب را باز کرد: با حالت قهر به سمت در رفتم و رویم را برگرداندم و جدی گفتم: «با اینکه علت اجبارت رو نمی‌دونم...»..... چند لحظه به محمد خیره شدم که منتظر بود و جدی نگاهم می‌کرد و فکر می‌کرد واقعا قهر کرده‌ام... بعد مثل بچه‌های تُخس با صدای بلند و خنده گفتم: -ولی خداروشکر که مجبور شدی! محمد نیم‌خیز شد که دنبالم کند، در را بستم و فرار کردم. من شاخه‌ی ترد پیچکی بودم که آویخته به وجود محمد، شکل می‌گرفت و لذت این آویختن با سرشتم قرین می‌شد. غافل از این‌که زندگیِ پیچک وقتی به چیزی آویخت، جدای آن امکان‌پذیر نیست و اصلا حیات پیچک یعنی آویختن!! از داستانش خوشش آمد. کمی به عقب برگشت. متوجه شد که شخصیت اصلی داستان مهناز است و با محمد ازدواج کرده. کم‌کم چشمانش گرم شد؛ هرچه تلاش کرد که صفحه را به پایان برساند، ولی انگار تلاشش بی‌فایده بود و قدرت خواب بر چشمانش غلبه کرد. درحال آماده شدن و رفتن به دانشگاه بود. مقنعه‌اش را که پوشید، آینه کوچکش را از کیفش بیرون آورد. موهایش را مرتب کرد. سفیدی صورتش در قاب رزهای‌ سرخ چند برابر شده بود. داشت به تصویر خودش در آینه نگاه می‌کرد، که آینه از دستش کشیده شد. از شدت کشش، روی تخت افتاد. روبه‌رویش را نگاه کرد؛ باورش نمی‌شد که پدرش روی صندلی نشسته بود. درست مثل همان عکسی که عمو در اتاقش نگه می‌دارد. با همان لباس سبز پاسداری‌اش. به لکنت افتاده بود. می‌خواست بگوید، بابا! مثل بچه‌هایی که تازه به حرف افتاده باشند، تمام تلاشش را کرد، اما غیر از تلفظ محکم حرف"ب" چیزی از دهانش خارج نشد. انگار پدرش افکارش را می‌خواند، شرمنده شد. نگاه محکم و قاطع پدر، مثل شعله‌ای بود، که داشت او را لحظه به لحظه ذوب می‌کرد. از روی صندلی بلند شد، همزمان با بلند شدنش، آینه از روی پایش افتاد و دونیم شد. به طرف در اتاق رفت. قبل از این‌که بیرون رود، نگاه کوتاهی به ستاره انداخت، انگار که به وسایل اتاق نگاه کرده باشد. در را که باز کرد، زبان ستاره باز شد. فریاد زد: «بابااااااا» ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴 من هم تو رشت هستم 🔺 یادداشت جالب یکی از اعضای کانال درمورد آخرین آمار منتشر شده تو چالش #ما_بیشما
✊ چالش 🔺تهران - میدان شهدا 🔺 دوم آذر ۱۴۰۱ ساعت ۱۹ محجبه: ۳۸ نفر بدحجاب: ۱۴ نفر بی‌حجاب: 3⃣ نفر 🌸 این که تازه تهرانه... اینا اقلیت محضن... 🌹ممنونیم از خانم *غلامزاده* 🌸 @Hejabuni 🌸