eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ صبح جمعه ۱۳ دی ۹۸ چطور از شهادت حاج قاسم خبردار شدید؟ در چه حالی بودید؟ اگه اتفاق خاصی برای خودتون یا اطرافیان افتاده حتما بگید: @Monjez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕درخشش دخترنوجوان همدانی در دنیا 🌼زهرا جعفرپور (نوجوانی از دیار ملایر)، رکوردهای بی‌نظیری را در ورزش دارد و در حوزه تحصیل و تهذیب هم درخشیده است. 🌼در تولید نانو ذرات فرایند الکترو اسپری در ایجاد الیاف فعالیت چشمگیری دارد. او که حافظ جزء سی‌ام قرآن است، در حوزه ورزش هم توانسته با حلقه هولاهوپ رکوردهای بی‌نظیری به نام خود ثبت کند و رمز موفقیت‌هایش را انس با شهدا می‌داند. بیشتر بخوانید 📆 دی ۱۴۰۱ ‌/ @gooodnews_ir 🇮🇷 / 🇮🇷 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
تا الان ۷۰۰ جور شده. از ثواب جا نمونید هر چه قدر که میتونید با هر توان مالی ولو کم. این کمک مایه برک
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️ ✅ تاکنون ۱،۲۵۰،۰۰۰ یک میلیون دویست وپنجاه هزار تومن واریز شده و👇 58٬750٬000 پنجاه وهشت میلیون و هفتصد و پنجاه هزار تومن دیگه نیاز هست برای خرید ۵۰۰۰ هزار کتاب دختران گل هستند. ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_🥀‍﷽🥀 📹کلیپ عاقبت چت با نامحرم🔥🔥 ⚡️کلیپش فوق العاده است ⚡️توصیه میکنم حتما و دهید 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دغدغه‌های حاج قاسم - 2.pdf
1.8M
🔰چرا حاج قاسم سلیمانی اینقدر محبوبیت داره؟ 📝 فهرست کتاب، لمسی هست 📆 دی ۱۴۰۱ @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺‏این خانم امریکا (سیاتل) زندگی میکنه و تمام مطالبش در راستای براندازی بوده و هست ؛ حالا استوری گذاشته دنبال مسافر از ایران میگرده تا براش داروی ایرانی بیاره به امریکا یا کانادا چون "یکی از آشناهاش" در امریکا پول نداره دارو بخره😐 "SEYED HOSSEINI" 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 104 ستاره سهیل -آقا سلام... صدای شاد و شنگول کیان را از پشت سرش شنید. ورقه سوال هنوز
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 105ستاره سهیل با ماشین مینو به طرف کافه صورتی حرکت کردند، کیان در طول مسیر آن‌قدر بذله‌گویی کرد که مینو و ستاره اصلا یادشان رفت، چند دقیقه پیش چقدر به حرف‌های کیان اعتراض داشتند. چهار نفری پشت میزهای سفید و بی‌روح کافه نشسته بودند. کیان و گیلاد (هوغود) در حال پچ‌پچ کردند بودند. محیط کافه نسبت به اولین باری که ستاره به آن‌جا آمده بود، تغییر چندانی نکرده بود. مینو دستش را روی میز کوبید. -بسه دیگه، شوراتون تموم نشد؟ هوغود دسته موهای مشکی‌اش را پشت سرش انداخت. چشمانش لحظه‌ای به مینو و بعد به ستاره خیره شد. -چشم! ستاره بانو چطوره؟ ستاره لبخند دلربایی زد. انگار دلش کمی شیطنت می‌خواست؛ امتحان کردن میزان محبت کیان. می‌خواست غیرتش را بر روی احساسش آشکارا ببیند، از جنس همان غیرتی که صابر آن شب بخاطر پیاده شدن از ماشین نشان داده بود. -خوبم، ممنون. شما خوبین؟ -شما رو می‌بینیم، چرا خوب نباشیم. مینو دستانش را در سینه قلاب کرد. -خب حالا، مراسم معلوم شد کجا برگزار بشه؟ و کی؟ کیان سرش را کش‌دار به معنای بله پایین آورد. -جور کردم. جاش با منه! دفعه قبل که ستاره نتونست بیاد، خوب شد هم نیومد، اصلا فضای مناسبی نداشت. بچه‌ها راحت نبودن. این یه باغه تو بزرگ‌راه. از همه طرف آزاده. زمانش‌رو آرش قراره بگه. نمی‌دانست چرا به جای گیلاد، این اسم از دهانش بیرون پرید. -آقای هوغود.. مینو پخی زد زیر خنده. ادای ستاره را درآورد. -آقای.. هوغود. کیان چشم غره‌ای به مینو رفت. دلش می‌خواست بپرسد که او هم به مراسم می‌آید یا نه ولی خنده مینو و زنگ خوردن تلفن کیان، سوالش را خورد و در خودش فرو رفت. نگاهی پر اضطراب به کیان انداخت. "یعنی با کی داره حرف می‌زنه؟" -بانو! نگاهش نگرانش از کیان به هوغود چرخید. آرام و بدون هیچ منظوری گفت: -جانم! -مینو می‌گفت شما کلاس رزمی می‌ری، هنوز می‌ری؟ -آره. -آفرین! اگه خواستی تمرین کنی، رو من حساب کن. یه سری مسابقات زیرزمینی هم داریم. باعث پیشرفتت می‌شه. -چه خوب! نمی‌دونستم. عالیه! نگاه هوغود با بینی عجیبش کمی او را ترساند، وقتی چانه‌اش را پایین‌تر کشاند و گفت: -اینکه با من تمرین کنی؟ ستاره هول شد. -نه! خب.. منظورم.. مسابقات بود. وقتی مینو بحث را عوض کرد، -بچه‌ها، کیان‌خان وارد می‌شود. ستاره نفس راحتی کشید. کیان دستش را محکم روی میز کوبید. -آقا مژدگونی بدین. مراسم فرداشبه، همه‌چیزم اوکی شد. ستاره از خوشحالی ناغافل کف دستانش را مقابل صورتش، بهم زد. -ای وای! چقدر منتظر بودم، آخ جون! مینو با کنایه گفت: -حالا مراقب خودت باش، پایی دستی نشکنی دوباره. هرچهار نفر خندیدند. -گیلاد جان! سفارش ما آماده است؟ هوغود چشم وابرویی بالا داد. -بله که آماده است. وقتی هوغود با سيني طلایی تزیین شده‌ای برگشت، در کنار چند فنجان چای و شکلات، جعبه جواهرات قرمز رنگی هم خودنمایی می‌کرد. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 105ستاره سهیل با ماشین مینو به طرف کافه صورتی حرکت کردند، کیان در طول مسیر آن‌قدر بذ
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 106ستاره سهیل کیان جعبه جواهر را برداشت. از روی صندلی بلند شد. کمی خم شد و همان طور که جعبه در دستش بود، با دست دیگرش هم به آن اشاره می‌کرد. -افتخار می‌دین این جعبه رو باز کنین؟ ستاره با چشمانی گرد شده به به مینو نگاه کرد. مینو سری به معنای تاکید تکان داد. هوغود با لبخند معناداری، فنجان‌ها را روی میز گذاشت. کیان دستش را پشت جعبه گذاشت و رو به ستاره بازش کرد. درون جعبه میان خرده‌ریزهای رنگارنگ، گردنبندی ستاره شکل می‌درخشید. دستان ستاره، گردنبند را لمس کرد و از آن لحظه بود که به طور رسمی، عضو مورد اعتماد گروه عرفان شد. -وای چقدر این قشنگه. شبیه گردنبند اون دختره تو سریال جادوگره. قسمت پایین ستاره، سه نقطه به صورت خیلی خاص طرح‌ریزی شده بود که انگار حروفی به صورت رمز حک شده باشد. -خیلی قشنگه. هوغود انگار در حال تماشای تابلوی نقاشیِ شاهکاری بود که خودش آن را طراحی کرده بود. -تو دیگه عضو رسمی گروه شدی، ستاره! مینو کمی که از قهوه‌اش را نوشید و این جمله را مانند تیتر مهم اخبار به زبان آورد. -می‌خواستم خودم بهت بدم، گفتم کیان بده جذاب‌تره. البته این اول کاره ستاره. سعی کن مدام ارتقاء بگیری. ستاره انگار مدال المپیک در دستانش می‌درخشید. دستی به گردنبند کشید. -تمام سعی خودم‌رو می‌کنم. که از انتخابم پشیمون نشین. گیلاد طوری به ستاره زل زده بود که کیان چندبار مجبور شد به بازویش بزند و حرف تو حرف آورد تا شاید نگاهش را از ستاره بردارد. ستاره گرچه آن لحظه متوجه تلاش کیان شد؛ اما آن را حمل بر احساسش نسبت به خودش کرد. شب زمانی که سرش را روی بالش گذاشت تمام حرکات و رفتارشان را در کافه این‌طور در ذهنش تجزیه تحلیل کرد‌؛ هوغود به خاطر استعدادی که در او دیده، مورد توجه‌اش قرار گرفته و کیان هم به خاطر حس دوست داشتنش کمی غیرتی شد. از اینکه مورد توجه آن جمع بود لذت می‌برد. گردنبند را با خودش زیر پتو برده بود. چشمانش را بست و آن را در دستانش فشرد. خودش را در مراسم شکرگزاری تصور کرد ولی خیلی زود، خواب مانند پرده‌ای سیاه بر افکارش سایه افکند. اول صبحش را با فیلم‌های ارسالی مینو شروع کرد. لقمه صبحانه را دست راستش گرفته بود و با انگشت شستِ ِدست راستش، فیلم را باز کرد. ویدئو مربوط به مراسم شکرگزاری بود. مردانی سفید پوش با ریش‌ها و موهای بلند سیاه، دایره وار در حال چرخیدن بودند. درون آن حلقه، حلقه کوچکتر که همین‌طور ادامه پیدا می‌کرد. همه با صدای دف، شروع به چرخیدن می‌کردند و سرشان را بالا و پایین تکان می‌دادند. ستاره تا ظهر سه فیلم و چند عکسی را که مینو برایش فرستاده بود، چندین و چند بار نگاه کرد. علاوه بر آن قوانین چندگانه‌ای را نیز برایش فرستاده بود که ستاره سعی داست آن‌ها را حفظ کند. ١۵ قانون اولیه یک عارف ١-یک عارف، در مجلس و حلقه ذکر نباید چیزی بخورد. ٢-یک عارف در مجلس ذکر و حلقه حتی اجازه ندارد آب بخورد. ٣-یک عارف، اگر خواست در مجلس ذکر و حلقه شرکت کند نباید سلام کند! ۴-یک عارف، در مجلس ذکر و حلقه تحت هیچ شرایطی نباید با دیگران صحبت کند. ۵-یک عارف، اگر خواست به مجلس ذکر و حلقه وارد شود حتما باید از بزرگ مجلس اجازه بگیرد. ۶-یک عارف، بعد از آنکه از بزرگ مجلس برای شرکت در مراسم ذکر و حلقه اجازه گرفت باید زمانی که خواست در مجلس ذکر و حلقه بنشیند دوباره از بزرگ مجلس اجازه بگیرد. ٧-یک عارف، زمانی که خواست در مجلس ذکر بنشیند، نباید با دیگران احوال پرسی کند. ٨-یک عارف ، نباید تحت هیچ شرایطی در مجلس حلقه و ذکر ، پشت به بزرگ کند حتی اگر مجبور شود پشت به همه کند. ٩-یک عارف، اگر وارد مجلس حلقه و ذکر شد و فهمید جا نیست باید بدون تکلم کنار رود و یا به بیرون رود. ٠١-یک عارف، باید اول و آخر مجلس ذکر و حلقه با دیگران صفا کند. ١١-یک عارف، باید یک صفا به نیابت قطب انجام دهد. ١٢-یک عارف، باید یک صفا به نیابت کسی که تلقین ذکر و توبه به او کرده انجام دهد. ١٣-نباید عارف، در مجلس ذکر و حلقه باشد زیرا روحانیت مجلس خراب میشود. ١۴-اگر غیر از عارف، کسی خواست وارد مجلس ذکر و حلقه شود نگذارند و اجازه ندهند. ١۵-اگر غیر از عارف، کسی با اصرار فراوان خواست وارد مجلس شود اجازه دهند ولی از او دوری کنند و دل خود را از توجه به او نگهدارند. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
❤️ صبح جمعه ۱۳ دی ۹۸ چطور از شهادت حاج قاسم خبردار شدید؟ در چه حالی بودید؟ اگه اتفاق خاصی برای خودتون یا اطرافیان افتاده حتما بگید: @Monjez
🔺 بخشی از جوابهاتون ▪️ @hejabuni ▪️