Part18_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
18.01M
قسمت 8⃣1⃣
جلسه هجدهم : نخستین نغمه های دعوت
🌿صفحات ۵۰۲ تا ۵۳۱
✅ "طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن"
اثر حضرت آیت الله خامنه ای
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
📜 #قاب_ماندگار تنفیذ چهاردهم
رهبر معظم انقلاب اسلامی در کنار سران قوا و مسئولان ارشد کشور
و جای خالی رئیس جمهور شهید
۱۴۰۳/۵/۷
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴لحظه اهدای حکم تنفیذ توسط رهبر انقلاب
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پزشکیان: قول میدهم با تمام وجود به مردم خدمت کنم
نهمین رئیس جمهور پس از دریافت حکم تنفیذ:
🔹قول میدهم با تمام وجود به این مردم خدمت کنیم و قول میدهیم راه شهیدمان و راه کسانی که برای این کشور زندگی خو درا کف دست گذاشتند و پای این مملکت جان خود را گذاشتند دست به دست هم بدهیم این عزت و افتخار را به کشور بازگردانیم.
🔹جز با اتحاد قانون گرایی و وحدت امکان پذیر نیست. ما باید دست به دست هم بدهیم تا پاسخگوی دغدغههای مردم کشورمان باشیم.
🔹مجددا از محضر مقام معظم رهبری تشکر و قدردانی میکنم و برای پیشبرد سیاست همگرایی دولت وفاق ملی کمک کنند و در مسیر پاسخگویی حمایت خودشان را از ما دریغ نفرمایند.
🔹موفقیت دولت پاسخ مناسب به انتظارات مردم و ضرورت تحول و توفیق کشور نشانه دوراندیشی رهبر معظم انقلاب است.
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبر انقلاب: خدا را شاکر هستیم انتخابات با وجود فضای اندوه ناشی از فقدان رئیس جمهور شهید به بهترین وجه انجام گرفت.
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
✅ روزی از روزها که شیخ بهلول در محضر پرفیض مرحوم آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی حاضر شده بودند
استاد خطاب به او گفتند:
- شما از چه کسی تقلید میکنید؟
بهلول جواب دادند:
- از شما
- من میگویم در اینجا مجتهد درس خوان زیاد داریم،
ولی مجتهد مبارز کم داریم.
شما بهتر است به ایران برگردید
و علیه رژیم رضاشاه مبارزه کنید.
"از این بیان پیداست که شیخ در آن زمان بار علمی زیادی داشتند،
لذا سید میگویند:
مجتهد درس خوان زیاد داریم، ولی مجتهد مبارز کم."
شیخ امر استاد را اطاعت کرد
و به ایران بازگشت
و مبارزه اش را پی گرفت.
🔹۷ مرداد۱۳۸۴؛
در گذشت شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
🌹شادی روحشان الفاتحه مع الصلوات
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🌾🌾دو کلام به خواهرانم که اربعین عازم دیار عشق هستند:
بیخیالِ همه این بازیای رسانه ای
ول کنید عبا و پمادِ ضد درد و ضد آفتاب و عینک و ... رو
پاشید چادراتونو آماده کنید ، با یه کوله بار سبک
پا بذارید تو مسیر مشایة
برا حضرت زینب س با چادراتون علمداری کنید
هرجا چادراتون خاکی شد ذکرِ یازهرا س بگید
هرجا پاهاتون زخمی و خسته شد ذکرِ یا رقیه بگید
هرجا گرمتون شد یه نگاه به آسمون کنید و بگید
به فدای اون بدن عریانی که زیر آفتاب موند ...
خدا رو شکر تمام تلاش ها داره برای امنیت و راحتی ما میشه ، برای اسیری نمی رویم.
با دود اسپند و نوحه و التماس دعا از زیر قرآن بدرقه خواهیم شد ان شاء الله.
برادران و خواهران بزرگوار
فلسفه اربعین همین سختی کشیدنه
چشمت که به گنبد خورد سختی هایی که کشیدی
میشه این جمله بی بی زینب س (ما رأیت الا جمیلا)
کم جایی نمیخواید برید
میخواید پا بذارید جا پای خانم حضرت زینب س
با آداب برید. لبخندِ رضایتِ حضرت به همه چی می ارزه
برید نشون بدید حضرت زینب تو ایران
خیلی علمدار داره ..
نشون بدید چادری که تو کربلا خاکی شد
نسل پرور شده ..!
نشون بدید نسلِ زینبی
با هیچ بازی رسانه ای از بین نمیره .
سفرتون بخیر عَلمدارانِ نسل زینب سلام الله علیه
🏴اربعینی ها !
یادتان باشد که ستون به ستون را
مدیون قطره قطره خون شهیـــــــدانید...
🏴اربعینی ها
وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان مینوشتند: یا زیارت یا شهادت
🏴اربعینی ها !
میان ِ هروله های بین الحرمین ،
یاد کنید از شهـــــــدایی که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند ...
🏴اربعینی ها
نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛
یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ... چزابه ... شلمچه ...
🔴واسه این عشق میشه جنگید.
☘التماس دعا☘
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بازیهای المپیک 1908
حدود 120سال قبل
🧕حجاب زنان جالبه توجهه
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوالات جدی ای که باید پاسخ داده شود...
و پاسخش هم روشن است:
۱- مسئول مربوطه را آنقدر با تولیدات لجن تحت فشار قرار می دهند که به قول معروف به مرگ می گیرند تا به تب راضی شود و به این تولیدات مجوز دهد و آنگونه القا می کنند که مخاطبین همه همین محتوا را می خواهند و نه بهتر از این...
۲- مسئول مربوطه فقط زیر یک نقاب مذهبی بودن و معتقد بودن به جمهوری اسلامی پنهان است و در واقعیت و باطنش جور دیگر می اندیشد و به اصطلاح نفوذی است
موارد دیگری هم مد نظر هست که از بیانش معذوریم.
✍علی اکبر غلامی
دانشگاه حجاب
سوالات جدی ای که باید پاسخ داده شود... و پاسخش هم روشن است: ۱- مسئول مربوطه را آنقدر با تولیدات لجن
چرا همیشه راه فرار باز است؟!!
۱- ماهواره را ممنوع اعلام کردند اما اینقدر راحت همه جا پیدا میشد که دیگر قانون ممنوعیت استفاده از ماهواره از حیز انتفاع خارج شد و کلا شد یک قانون بی خاصیتی که نمی شود اجرایش کرد!!!! و فقط حس خفن بودنش برای صاحبش باقی ماند که فکر کند چه گوهر گرانبهایی دارد و چه اطلاعاتی به دست می آورد که دیگران بی خبرند تا بیشتر با حس کنجکاوی و خبرهای مخفیانه ی این مردم را ارضا کند و بیشتر با آن مانوس شوند و فکر کنند که روشنفکرند که ماهواره دارند...
۲- تلگرام را فیلتر کردند از همان ثانیه ی اول کلی جنس از موبوگرام و تلگرام طلایی و ... وارد بازار کردند تا راه فراری باشد برای حل این بحران و فقط فحشش بماند برای جمهوری اسلامی
۳- اینستاگرام را همزمان با گوگل پلی فیلتر کردند که اولا همه بگویند واقعا چرا و بیشتر به همه چیز بدبین شوند و در کنارش تا دلت بخواهد فیلتر شکن ریختند کف اینترنت و حتی بقالی سر کوچه هم vpn پر سرعت می فروشد بدون هیچ مشکلی... و فقط در کنار حذف ارز ترجیحی عاملی شد برای خاطره ی بد با دولت شهید رئیسی و عامل رای نیاوردن امتدادهای احتمالیش...
۴- در تلویزیون عده ای نتوانستند هر چه دلشان می خواهد بسازند رفتند سینما و سینما هم کفافشان را نداد رفتند سراغ نمایش خانگی تا راه فراری باشد از نوع چنداینچی...
خب واقعا آیا مسئول واحدی چنین آشفته تصمیم می گیرد یا دو گروه مشغول کارند؟! عده ای در تلاش برای حل معضلات فرهنگی در حد بضاعت و توان فکریِ شان و عده ای هم در تدارک باز کردن راه های ابتذال فرهنگی با رویکرد امنیتی سیاسی از راه های مختلف و متنوعی که می شناسند و ما بعدش متوجه می شویم و یا فقط آثارش را میبینیم و نقد می کنیم؟!
✍ علی اکبر غلامی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_چهل_پنجم 🎬: عاطفه همانطور که اشک میریخت گفت: مسعود مکانیک میخواد... روح
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_چهل_ششم🎬:
چهار سال از زمانی که عاطفه ازدواج کرده بود می گذشت، چهار سالی که هم به روح الله و هم عاطفه بسیار سخت گذشت.
حدس روح الله درست بود و فتانه با هدف های شومی عاطفه را برای مسعود،خواهر زاده اش عقد کرده بود و عاطفه شده بود، عامل التیام هر درد فتانه..
فتانه اگر کوچکترین حرکتی از محمود میدید به اطلاع مسعود و مادرش میرساند و عاطفه کتکش را می خورد و دل فتانه خنک میشد، محمود به خاطر عاطفه هم که شده بود، رفتارش با فتانه ملایم که بود و ملایم تر هم شده بود، روح الله هم اگر کوچکترین حرکتی می کرد که به مذاق فتانه خوش نمی آمد، چون روح الله بزرگ شده بود و برای خودش مردی شده بود و در خلال تحصیل، با شرکت در کلاس های ورزشی به مهارت های رزمی هم دست پیدا کرده بود و هیکلی ورزشکاری و پهلوانی داشت و فتانه از تیپ و قیافه او میترسید، بنابراین دق دلی را که نمی توانست سر روح الله خالی کند، سر عاطفه خالی می کرد.
روح الله که جوانی زجر کشیده اما بسیار مهربان و رقیق القلب بود و خوب میفهمید هر حرکت فتانه چه پیغامی دارد، سعی می کرد کاری نکند که بهانه به دست فتانه دهد و او باعث آزار عاطفه شود و از طرفی باید تمام خبرهای مادرش را بی کم و کاست برای فتانه بیاورد وگرنه کتکش را میخورد.
بارها و بارها پیش آمده بود که فتانه حتی چشم طمع به شهریهٔ ناچیزی که روح الله از حوزه میگرفت داشت و روح الله علی رغم تمام مشکلات مالی که داشت و هیچ پولی از طرف پدر به او نمی رسید، هر وقت فتانه از او پول طلب می کرد، روح الله هر چه پس انداز کرده بود به او می داد.
فتانه آنقدر ظالم بود که باغی را که روح الله خود بنا کرده بود و جان داده بود و از یک زمین خشک و مرده، باغی سر سبز و پر بار به عمل آورده بود، حتی یک ریال به او نمی داد.
روح الله مثل روال قبل آخر هر هفته راهی روستا میشد و هنوز هم شبانه روز در باغ کار میکرد، انگار آیه نازل شده بود که روح الله در باغ جان بکند اما از عواید آن باغ چیزی نصیبش نشود و همه نه به جیب بابا محمود بلکه در تُبرهٔ فتانه ذخیره شود و معلوم نبود این زن فریبکار با اینهمه پولی که از اطرافیان میگرفت چه می کند..
آخرهفته بود و روح الله مثل قبل به روستا آمده بود، بیل را به درخت تکیه داد و به طرف اتاقی که در باغ بنا کرده بودند رفت.
داخل اتاق شد، می خواست همزمان با کمی استراحت، یکی از کتاب هایش را هم مطالعه کند.
روی گلیم فرش لاکی رنگ که دست بافت مادربزرگش بود، نشست و به متکایی که کنار دیوار سفید اتاق گذاشته بود تکیه داد، کیفش را که کنار متکا بود جلو کشید و همزمان فلاکس چای کنار کیف هم برداشت، داخل استکان تخم مرغی روبه رویش، چای ریخت و زیپ کیف را باز کرد.
کتاب الٰهیات را بالا آورد و روی دست گرفت و در همین حین دفترچه کوچکی از بغلش روی زمین افتاد.
روح الله کتاب را روی پاهایش که دراز کرده بود، گذاشت و همانطور که لبخند میزد، دفترچه بانکی را که هدیه مادرش بود نگاه کرد.
دفترچه را باز کرد، مبلغ پول زیادی داخلش بود، پولی که مامان مطهره از ابتدای کودکی روح الله، هر ماه برای او کنار میگذاشت و چند روزی بود که به او داده بود تا با آن پول لوازم خانه مجردی از قبیل یخچال و تلویزیون و.. برای خود بخرد و روح الله قصد داشت به محض اینکه قم رسید، برای خرید وسیله و اجاره یک خانه نقلی اقدام کند..
روح الله دفترچه بانکی را بالا آورد و به بینی اش چسپاند و از آن بوسه ای گرفت، نه به خاطر اینکه پول زیادی داخل ان بود، بلکه به خاطر اینکه این دسترنج مادرش بود و نشان از عمری مهر مادری داشت ،روح الله بوی مادرش را از این دفترچه طلب میکرد، مادری که هیچ وقت متوجه عمق سختی هایی که فرزندانش کشیده و می کشیدند نشده بود.
روح الله غرق یاد مادر بود که ناگاه با صدای بلند و عصبانی فتانه به خود آمد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
Part19_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
16.21M
قسمت 9⃣1⃣
جلسه نوزدهم : گروه های معارض
🌿صفحات ۵۳۴ تا ۵۶۱
✅ "طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن"
اثر حضرت آیت الله خامنه ای
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍒مثال جالب
دکتر فرهنگ درمورد حجاب🍒
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰🖥 موشن گرافی/ زنان تأثیرگذار در واقعهی عاشورا
🔻قسمت اول: ماریه بنت سعد
تولیدگر: #محمود_باغی
تهیه و تولید: هنر و رسانهی دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان
#محرم
#زنان_تأثیرگذار
#موشن_گرافی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
👌👌
از چندین استاد شنیدم که زنها خیلی استعدادشون تو رشد در معنویات بیشتر از مردهاست. تو قضیه کربلا خیلی این نمود داره. برخی از زنها تاثیر زیادی در یاری رساندن شوهراشون به امام حسین، داشتن. چندتاشو مثال بزنم
1⃣ اموهب همسر عبداللهبنعمیرکلبی دائم باهمسرش درباره یاری امام صحبت میکرد ولی عبدالله بدلایلی جنگ رو به صلاح مسلمین نمیدونست تا اینکه سرانجام عبدالله به یاری امام آمد و شهید شد، و اموهب بالای سر همسرش رفت و شهادتش را تبریک گفت، که درهمان لحظه شمر دستور داد و همسرعبدالله رو شهید کردند که تنها زن شهید کربلا شد.
2⃣ نامه امام به زهیربنقین رسید، و زهیر از یاری امام اکراه داشت که همسرش به او گفت:《سبحان الله! فرزند رسول خدا از تو دعوت ميكند كه به يارياش بشتابي، اما تو در قبول دعوت او ترديد به دل راه ميدهي! چه طور ميشود كه سخنش را بشنوي و هرچه زودتر خود را به او برساني》، بعد از آن زهیر برای یاری امام مصمم شد.
🔻 مثال سوم رو حاج آقامجتبیتهرانی خیلی زیبا در روضه حبیب بیان کردند:
نامه امام به حبیببنمظاهر رسید که گفته بود اگر میخواهی مارا یاری کن سریع بیا، همسرش پرسید میروی یا نه؟ حبیب گفت نه، من نمیتوانم بروم! من پیر شدهام و کر و فری ندارم؛ چه طور با او راه بیفتم؟ میدانی اگر من بروم آن وقت عبیدالله خانه مرا خراب می کند و تو را به اسارت میگیرد و میبرد.
همسرش گفت تو برو، بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت نه، من نمی روم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را انداخت روی سر حبیب و به حبیب گفت نمیروی؟! پس مثل خانمها در خانه بنشین! بعد گفت خدایا، کاش من مَرد بودم و می توانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! حبیب گفت نه، این حرف هایی که زدم، برای این بود که میخواستم ببینم تو چه می گویی. من آن چنان هجرتی کنم که تا قیامِ قیامت نامم در تاریخ ثبت شود.
ما از این زنها در عصر خودمون کم ندیدیم. مادرانی که فرزندان و همسرانشون رو تشویق میکردن برای شهادت و جنگیدن با دشمن.... همسران شهیدی که مرد زندگیشون رو راهی جبههها کردن و روزهای سختی رو چه تنها و چه با فرزندانشون سپری کردن. معمولا نقش زنها در این مسائل خوب دیده نمیشه. والبته الان هم که زمان جنگ نیست زنها همینطور هستن....
#حسین_دارابی |
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_چهل_ششم🎬: چهار سال از زمانی که عاطفه ازدواج کرده بود می گذشت، چهار سالی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_چهل_هفتم🎬:
صدای تیز و عصبانی فتانه در گوش روح الله پیچید: به به، می بینم شازده پسر تشریفشون را آوردن و انگار ما را قابل نمی دونن که خبری هم بدن!
روح الله کمی نیم خیز شد و سلام کرد و گفت: می خواستم اول کارهای باغ را انجام بدم و سر شب بیام خونه...
فتانه که انگار چشمش به دست روح الله بود و چیزی از حرفاش نمی فهمید گفت: این دفترچه بانکی هست دستت؟! و بعد بدون اینکه اجازه صحبت کردن به روح الله را بدهد جلو آمد و در یک لحظه دفترچه را قاپید و همانطور که دفتر را بالا و پایین می کرد گفت: اینو از کجا آوردی؟ به اسم خودته؟
روح الله سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: پس اندازی هست که مادرم برام جمع کرده، توی بانک، الانم بهم داده تا هر چی وسیله احتیاجم هست برا خودم بخرم.
چشمان فتانه برقی زد و گفت: عه...چ...چقدر پول داخلش هست؟!
روح الله که ذات فتانه را میشناخت و میدانست سواد ندارد و چیزی از عدد و رقم سردرنمی آورد و از طرفی ، دروغ در وجودش راه نداشت، مبلغ واقعی داخل دفترچه را گفت و فتانه که از حرکاتش ذوق زدگی برمی آمد ، در عملی ناباورانه، کنار روح الله نشست و لبخند مهربانی زد و گفت: حالا چی می خوای باهاش بخری؟!
روح الله شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دونم، هر چی که برای یه زندگی جم و جور و مجردی لازمه،به اضافه پول اجاره یه خونه کوچولو و نقلی..
فتانه خودش را کمی جلو کشید و دستی به استکان چای گرفت و گفت: ای وای، چاییت سرد شد،بزار برات عوضش کنم و با لحن ملایم و مهربانی ادامه داد: پسر گلم! فردا برو پول را بگیر بیا بده به من، بهترین وسایل را برات میگیرم، آخه مردها خیلی سر در نمیارن از وسایل منزل، ما زنها واردیم هاا
روح الله از مهربانی بی سابقهٔ فتانه متعجب شده بود، پس گفت: نه دیگه راضی به زحمت شما نیستم، خودم میرم یه چیزی میخرم خوب..
فتانه خودش را جلوکشید وگفت: اصلا من فردا شهر کار دارم، باهم میریم پول را بگیر و بعد یه سری وسیله برات میگیرم.
انگار فتانه دست بردار نبود و روح الله هم چاره ای جز قبول نداشت و گویی زبان روح الله در مقابل فتانه، قفل شده بود و با خود فکر کرد،شاید دل فتانه تنوع میخواد و برای خرید تنگ شده، پس سری تکان داد و گفت: باشه چشم،فقط زود باید برگردیم شب جمعه است و میخوام داخل مسجد اینجا، دعا کمیل بخونم.
فتانه لبخند گل گشادی زد و گفت: ای به چشم! قربون پسر دعا خون خودم بشم..
روح الله نفس کوتاهی کشید و زیر لب گفت: نمردیم و مهربانی فتانه هم دیدیم.
فتانه بی توجه به حرفی که شنیده یا نشنیده بود گفت: پاشو، پاشو بریم خونه یه غذایی چیزی بخور ،پاشو ...و روح الله هر لحظه متعجب تر میشد.
صبح روز بعد، ماشین بابا محمود دست روح الله بود و این انتهای شگفتی بود، چون فتانه هیچ وقت به روح الله اجازه نمیداد حتی به آن نگاه کند، حالا سوویچ را خودش از محمود گرفته بود و همراه روح الله و مجید راهی شهر بودند.
هر سه سوار ماشین شدند و مجید از همان ابتدای سفر اخم هایش را درهم کشیده بود و هر وقت به روح الله نگاه می کرد انگار دشمن خونی اش را میدید.
فتانه که صندلی جلو نشسته بود از بین دو صندلی با شوخی لپ مجید را کشید و گفت: داریم با داداش روح الله میریم ددر ددور تو چرا اخم کردی؟!
مجید، با انگشت روح الله را نشان داد و گفت : چون از این غول تشن خوشم نمیاد.
فتانه لبش را به دندان گرفت و گفت: واه این چه حرفیه پسرم، غول تشن چیه؟!
زشته این حرف ،داداش بزرگته خوب
مجید خودش را محکم به صندلی کوبید و گفت: خودت میگی بهش غول تشن، چرا تو بگی من نگم؟!
فتانه قهقه ای سرداد و با نشان دادن درختان اطراف جاده و وراجی های زیاد حرف را عوض کرد و روح الله خوب میدانست که فتانه ، مجید را جوری بار آورده که به روح الله نه به چشم یک برادر بلکه به چشم دشمن خونی نگاه می کند
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872