💁♀رفقا فکر کنید با یک فرد بزرگ و خیلی مهمی جلسه دارید و دوست دارید ایشون به شما توجه ویژه بکنه
دخترا خوب میدونن🤩
چه لباسی میپوشید؟؟؟
رسمی ترین لباس یا از لباس های دم دستی تون!؟👇
5
نتیجه گیری👇
شما وقتی به دیدن یک شخص مهم و بزرگی میرید رسمی ترین لباستون رو میپوشید🧑💼🧕
🔹حالا آیا خدا بزرگ تر و مهم تر از هر شخص مهمی نیست❓❗️
🔸وقتی به نماز وایمیستیم به ملاقات خدا نمیریم❓
🔺 آیا نباید رسمی ترین لباس رو بپوشیم❓
7
🤔 لباس رسمی رو کی باید مشخص کنه چیه
🦋 خدا گفته لباس رسمی خانم ها داشتن حجاب کامل هست
💜 من لباس رسمیم پوششی که خدا تو نماز گفته نیست
😒 چرا باید اونیکه خدا میگه بپوشم
مثلا میخوام اینجوری رسمی باشم👇
8
🔴 پرانتز باز👇
(میدونستی انگلیسی ها وقتی میخوان با ملکه انگلیس ملاقات کنن آقایون باید پاپیون سفید بزنند و خانم ها لباس شب رسمی بلند بپوشن
✅ خود ملکه این قوانین رو وضع میکنه
و اونا نمیگن پوشش خودمون هست و ربطی به ملکه نداره
🧐 چرا رعایت میکنن⁉️ چون میخوان تسلیمِ اوامرِ ملکه بودنِ خودشون رو نشون بدن
❣چون به حمایت ملکه نیاز دارن👌
پرانتز بسته😁
9
حالا خود خدا گفته تو نماز چه آقایون چه خانم ها باید پوشش خاص یا به قول ما لباس رسمیشون چطور باشه
👇👇👇
🧓 آقایون ستر عورت واجبه ولی مستحبه لباس بلند و عبا بندازن
🧕خانم ها هم پوشوندن سر و بدن به جز روی پا و گردی صورت و دست تا مچ
🎀 پوشیدن بهترین لباس و عطر و آرایش و مسواک هم برای نماز مستحبه اگر نامحرم نباشه
10
حالا ما در برابر خدا تو نماز چرا حجاب میکنیم⁉️
چون👇👇👇
1. با بزرگ ترین و مهم ترین شخص عالم ملاقات داریم پس بهترین ترین لباس رو میپوشیم🌸🌸
2. لباسی رو میپوشیم که اون میگه بهتره 👇
چون میخوایم بگیم خدایا ما تسلیم اوامر تو هستیم، هرچی تو بگی، تو فقط چتر حمایتت رو از سرمون برندار🙏🙏
11
ماکرون: دستگیری پاول دوروف سیاسی نیست
🔹فرانسه عمیقاً متعهد است به آزادی بیان، اما در رسانههای اجتماعی، مانند زندگی واقعی، آزادیها در چارچوب قانون اعمال میشوند تا از شهروندان محافظت شود و به حقوق اساسی آنها احترام گذاشته شود.
✍ فلسفه #حجاب در کلام ماکرون!
آزادی در چارچوب قانون
برای محافظت از شهروندان
✍ البته این استدلالی هست که در فرانسه
فقط هر جا دلشون بخواد بهش عمل میکنن
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_شصت_پنجم 🎬: فتانه توی خانهٔ آقای عظیمی بزرگ آقا مسلم که برادر آقا محمو
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت_ششم 🎬:
فاطمه برای چندمین بار نگاه روی ساعت مچی دستش کرد، دقیقا دو ساعت از زمانی که قرار بود دنبالش بیایند، گذشته بود و هنوز خبری نبود، فاطمه اینقدر استرس کشیده بود که شک نداشت الان رنگ و رخ همچون این ساعت زرد و طلایی،به زردی میزد.
نگاه خیرهٔ آرایشگر و شاگردانش،بدتر از همه چیز او را اذیت می کرد، انگار با نگاهشان به او می گفتند: برو دیگه، ما خسته ایم و گاهی حس می کرد که با تمسخر دربارهٔ او درگوشی صحبت می کنند.
فاطمه خیره به عکس خودش در آینه روبه رو شده بود که زیباتر و غمگین تر از همیشه به او چشم دوخته بود، او مطمئن بود که هر چه هست زیر سر فتانه هست،چون برخورد او را در محضر دیده بود و پشت چشم نازک کردنش هم شاهد بود، تمام اینها باعث دلسردی فاطمه می شد اما وقتی به روح الله و چهره مظلوم و لیخند مهربانش فکر می کرد،تمام دلسردی ها زایل میشد.
فاطمه غرق در افکارش بود که صدای یا الله در فضا پیچید، با هیجان از جایش بلند شد، این صدا جز صدای روح الله نمی توانست باشد.
روح الله با دسته گلی پر از غنچه های صورتی رنگ که دورش را با توری زیبا قاب گرفته بودند و پاپیونی بلند به شکل پروانه به طرف فاطمه آمد، فاطمه که در لباس سفید و بلند عروسی، قدش بلندتر و زیباتر به نظر میرسید، مانند پری دریایی شروع به لبخند زدن کرد و زیر لب گفت: الهی قربونت بشم که به فکر دسته گل هم بودی.
عروس و داماد سپار بر پرایدی سفید رنگ که روح الله به عاریت گرفته بود شدند و به طرف خانه عروس خانم حرکت کردند.
بوی عود و کندر و اسپند با بوی ادکلن داماد در هم آمیخت و صدای کل کشیدن از همه طرف بلند شد.
فاطمه از زیر چادر حریرش اطراف را نگاه می کرد و نگاهش روی فتانه قفل شد، انگار که نه به عروسی بلکه به عزا آمده بود، فاطمه یک لحظه با دیدن چهره اخمو فتانه، دلش لرزید، اما فشار آرامی که روح الله به بازوی او داد و گرمی آغوش همسرش، او را در عالمی دیگر کشانید.
فاطمه و روح الله روی مبلی که جلوی سفرهٔ نقره ای رنگ عقد بود، نشسته بودند و در آینهٔ بختشان، غرق در نگاه یکدیگر شده بودند.
وقت، وقت دادن هدیه اقوام بود.
نوبت اول را به اقوام عروس دادند، زهرا خواهر فاطمه جلو آمد تا هدایا را جمع کند، هرکس در خور توانش تکه ای طلا چشم روشنی برای عروس و داماد گرفته بود،یکی انگشتر و یکی النگو، یکی سکه و یکی پلاک طلا.. اقوام عروس سنگ تمام گذاشتند،زهرا کادوها را داهل کیف کوچک سفید رنگ با زنجیر نقره ای که متعلق به عروس بود گذاشت و غافل از این بود که فتانه چشم از این هدایا بر نمی دارد و شمارش همه شان را دارد
حالا نوبت اقوام داماد بود، قبل از اینکه کسی نزدیک برود فتانه سر در گوش زیور دختر شمسی کرد و گفت: برو تو هدایای قوم و خویشا را جمع کن و با صدای بلند بگو...زیور از خدا خواسته دست شراره را که دخترکی ریز نقش بود در دست فتانه گذاشت و گفت: حواست به شراره و بقیه بچه ها باشه من الان میام..
زیور جلو رفت و زهرا را به کناری زد، اقوام روح الله یکی یکی جلو می آمدند و هدیه یشان را می دادند و زیور هم باصدای بلند به همه اعلام میکرد اما در کمال تعجب تمام هدایا را در کیفی که فتانه به او داده بود،چپاند و بعد از پایان کار کیف در کمتر از آنی ناپدید شد و روح الله خوب میدانست که این هدایا هم دنباله رو ان پول های بی زبانی بود که مادرش برایش کنار گذاشته بود و فتانه با لطایف الحیل از چنگش درآورده بود..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
43ـ حجاب در مقطع هفت سال دوم و سوم.mp3
13.15M
💠 حجاب در مقطع
⬅️ هفت سال دوم و سوم
#حجاب
#حجاب_کودک
═ೋ۞°•🧕•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🚨💢
💪 خودت رو قوی کن چون
🔻وقتی تو گناه زندگی می کنی
🔺شیطان باهات کاری نداره، اما...
#تولیدی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🔴به روز باشیم.
دعوا شد بر سر نظرات تبیینی و روشن کننده ی رهبری!!!
سوال پیش اومد که خب الان آقای عراقچی رو حضرت آقا میشناختند یا نه؟!
حالا عراقچی جزء کدوم دسته هستند از نظر رهبری؟
تایید شده
تاکید شده
یا ناشناس
هر چند نقد سازنده در مورد مسیر رای اعتماد به وزراء رو می پذیریم.
اما اینکه برخی شروع کردند به هدف قرار دادن رئیس مجلس و با انواع و اقسام ترفندها می خواستند جوری القا کنند که ایشون نه برای پیروزی خودش بلکه برای پیروزی پزشکیان وارد کارزار انتخاباتی شد و ایشون بر ضد رئیسی بودند و همراه اصلاحاتیها هستند و غیره نشان از یک مریضی خیلی بدی در جریان رسانه ای انقلابیها داره...
عدم تشخیص هم که دیگه غوغا می کنه.
برای مثال طرف نمی خواد متوجه بشه که رئیس جمهور منتخب آقای پزشکیان با سوابقی خاص، هستند که دیگه ظفرقندی و عراقچی باید پیشش لنگ بندازن...
حالا طرف اومد گیر داد به عراقچی!!!! خب این نشه یکی بدترش رو میارن و مجلس هم نهایتا باید بپذیره. نمی تونه تا آخر دوره چهارساله همه رو رد کنه.
نکته ی مهم دیگه هم اینه که خب همونطور که مشخص بود رهبری نظرشون رو تحمیل نکردند و نمی کنند. فقط در مورد نظر رئیس جمهور نظراتی دادند، در مورد خیلیا هم نظر ندادند.
رئیس جمهور هم نشون دادند که اگرچه ممکنه مسیر قطارش هم جای خوبی بره هم ممکنه بابت برخی کنشها ایجاد اختلال کنه اما در حالت کلی با رهبری هستند و هیچگونه ضدیتی با رهبری چنانچه برخی کانالهای انقلابی القا می کنند و فضا رو وحشتناک جلوه میدن ندارند.
اما نماینده ی طیف خودشون هستند. و طبق نظرات و تفکراتی که رای گرفتند عمل میکنن.
جریان انقلابی هم باید بدونه که اگر می خواد به این چه کنم چه کنم نیفته، دنبال گزینه ای باشه با اقبال مردمی و تفکر انقلابی که مسیر رو درست بره. نه دنبال تعصب و صفر و صدی دیدن و اختلاف و تفرقه افکنی و با رد صلاحیت شورای نگهبان دنبال رای آوری گزینه خود بودن...
═ೋ۞°•🧕•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
هدایت شده از KHAMENEI.IR
26.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 رهبر انقلاب: اگر به لایههای زیرساختی هوش مصنوعی نرسیم ممکن است در دنیا آژانسی برای هوش مصنوعی مثل انرژی اتمی تشکیل دهند و مانع پیشرفت کشور شوند
📩 رهبر انقلاب در نخستین دیدار اعضای هیئت دولت چهاردهم:
✏️ امروز هوش مصنوعی با یک شتاب حیرتدهندهای یعنی انسان متحیر میشود از شتابی که این فناوری عجیب در دنیا پیدا کرده و دارد پیش میرود. خب، دستگاههای ما، الان دستگاههای مختلف ما، نظامی و غیرنظامی از هوش مصنوعی دارند استفاده میکنند بهرهبرداری میکنند اما این ما را فریب ندهد. در مسئلهی هوش مصنوعی بهرهبردار بودن امتیاز نیست، لایههای عمیقی دارد این فناوری باید در آن لایهها مسلط شد. آن لایهها دست دیگران است.
✏️ اگر شما نتوانید لایههای عمیق و متنوع هوش مصنوعی را، این فناوری را تأمین کنید فردا اینها یک ایستگاهی مثل ایستگاه اتمی، آژانس اتمی درست میکنند برای هوش مصنوعی که الان دارند مقدماتش را فراهم میکنند، که اگر چنانچه به آن ایستگاه رسیدید باید اجازه بگیرید در فلان بخش از هوش مصنوعی استفاده کنید در فلان بخش دیگر حق ندارید استفاده کنید اینجوری. زرنگهای دنیا دنبال این چیزها هستند. فرصتطلبها و قدرتطلبهای دنیا یک آژانس هوش مصنوعی هم به وجود میآید آن وقت اجازه نمیدهند شما از این منطقه عبور کنید.
✏️ خودتان باید برسید به فناوریهای عمیق و ژرف این مسئله، لایههای زیرساختی. لایههای زیرساختی هوش مصنوعی را باید در کشور دنبال کنید. ۱۴۰۳/۶/۶
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
دانشگاه حجاب
📢 رهبر انقلاب: اگر به لایههای زیرساختی هوش مصنوعی نرسیم ممکن است در دنیا آژانسی برای هوش مصنوعی مثل
حرف های دقیقی در این جلسه زده شد که متاسفانه به خاطر بولدشدن حواشی کمتر به اونها پرداخته میشه.
لطفا همه به اون قسمت های کمتر مورد توجه رسانه ها رجوع کنید و از عمق راهبردی یک رهبر برای همه ی اقشار یک ملت لذت ببرید...
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_شصت_ششم 🎬: فاطمه برای چندمین بار نگاه روی ساعت مچی دستش کرد، دقیقا دو س
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت_هفتم 🎬:
یک روز بعد از مراسم بود، فاطمه سیراب از عشق و مردانگی روح الله و روح الله در بند مهربانی و زیبایی فاطمه شده بود، فاطمه که خانواده روح الله را همچون خانواده خودش می دانست و اصلا خبر نداشت که روابط در این خانواده چگونه است، پس پیشنهاد داد تا به همراه روح الله و محمود و فتانه به حرم حضرت معصومه مشرف شوند.
فتانه که هنوز به خاطر اتفاقات گذشته که بر وفق مرادش نبود پر از باد بود و شب گذشته هم چون توقع داشت تمامی هدیه ها حتی هدیه های خانواده عروس را دو دستی تقدیم او کنند که هدیه های خانواده عروس از دستش پریده بود، حالش بد بود و تمام این بد حالی را از چشم فاطمه می دانست، اما چون از محمود چشم میزد نمی توانست علنا با رفتن به زیارت مخالفت کند.
بنابراین عروس و داماد همراه فتانه و محمود به زیارت حضرت معصومه رفتند.
ورودی حرم ایستادند، روح الله و فاطمه همانطور که دستهایشان در دست هم قفل شده بود، روبه روی گنبد زرد و طلایی حضرت معصومه دست بر سینه گذاشتند و اولین سلام دوران متأهلی را به بانو دادند، وجودشان سرشار از احساساتی خوش بود و روح الله سرش را خم کرد و می خواست در گوش فاطمه عشق زمزمه کند که ناگهان با صدای تیز و عصبی فتانه به خود آمدند.
اه این اداها چیه زودتر برین زیارت کنیم بیاین دیگه، ما کلی کار داریم باید بریم روستا، مثل شما از هفت دولت آزاد نیستیم.
با این حرف فتانه، روح الله و فاطمه از هم فاصله گرفتند، فتانه و فاطمه از ورودی خواهران و روح الله و پدرش هم از ورودی آقایان وارد حرم مطهر شدند.
فاطمه زیارتنامه ای برداشت و چون میدانست فتانه سواد ندارد، کنارش ایستاد تا بلند و شمرده بخواند که اگر فتانه خواست تکرار کند،زیارتنامه را باز کرد و هنوز شروع نکرده بود که ناگهان فتانه با دستش، مچدست فاطمه را محکم چسپید، فاطمه که با این حرکت ناگهانی فتانه جا خورده بود،به سمت او برگشت و می خواست بپرسد منظورش از این کار چیست؟! هنوز حرفی نزده بود که چشمش به نگاه پر از خشم و نفرت فتانه افتاد و حرف در دهانش خشکید، فتانه همانطور که دندانی بهم میسایید رو به فاطمه گفت: ببین دخترهٔ پر فیس افاده! فکر نکن من برا سعید عروسی مثل روح الله میگیریم، تو و روح الله لیاقتتون خیلی کمتر از عروسی دیشب بود، اما سعیدِ من باید عروسی براش بگیرم که توی خاطر همهٔ شهر بمونه و صدا از خودش درکنه فهمیدی؟!
فاطمه تازه فهمیده بود که بله برون و خواستگاری و جشن دیشب که توی خانه باباش برگزار شده بود از دید فتانه و این طرفیا عروسی بوده، فاطمه دلش شکسته بود و همانطور که خیره به عبارات زیارتنامه بود یک لحظه از ذهنش گذشت: ان شاالله که آرزوی جشن عروسی سعید روی دلت بمونه و قطره اشکی از گوشهٔ چشمش چکید، ناگهان فتانه نیشگونی از بازوی فاطمه گرفت به طوریکه سوزشی در بازویش پیچید، فاطمه درحالیکه با دستش جای نیشگون فتانه را می مالید گفت: چی شده؟! چرا اینکار می کنی؟!
فتانه با چشمان به خون نشسته به او خیره شد و گفت: چی گفتی دخترهٔ چش سفید؟! حالا دیگه آرزوی مرگ سعید را میکنی؟! حالا دیگه می خوای آرزوی عروسی پسرم روی دل من بمونه؟!
فاطمه با تعجب به فتانه خیره شد و گفت:چی میگین ؟! من که حرفی نزدم!!
فتانه سری تکان داد و همانطور که بازوی فاطمه را محکم گرفته بود او را به طرف در خروجی کشید و گفت: زیارت میزنه به کمرت ، بیا بیرون اینقدر سجاده آب نکش
و فاطمه متعجب از حرکات فتانه، آخر او چیزی نگفته بود، یعنی فتانه چطور توانست ذهنیات او را بخواند..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872