رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هفتاد_هفتم 🎬:
روح الله و فاطمه در راه مهماتی بودند، مهمانی عجیب با دعوتی عجیب تر، روح الله تا به حال یاد نمیداد که پدرش او را به جایی دعوت کرده باشد،پس این میهمانی باید چیز خاصی باشد و احتمالا شر فتانه کم شده و محمود جشن و پایکوبی به پا کرده...
بالاخره ماشین خطی که روح الله کرایه کرده بود، جلوی در خانهٔ پدرش و منور ایستاد.
رنگ در تغییر کرده بود و مشخص بود تازه رنگ شده، رنگ قرمز و سفید و آیفونی که گویا تازه نصب شده بود.
روح الله و فاطمه جلوی در ایستادند، فاطمه لبخندی زد و گفت: انگاری بابات همه چیش را نو کرده، حتی رنگ در هم تغییر کرده، دلم میخواد ببینم منور هم تغییر کرده و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: نکنه منور بارداره و این جشن برای بچه دارشدن دوبارهٔ آقا محمود هست؟!
روح الله لبخندی زد و گفت: حالا خودت بارداری فکر نکن همه اینجورین، شایدم این جشن برای اولین نوه آقا محمود عظیمی باشه..
فاطمه خنده ریزی کرد و گفت: نه بابا! این که محاله باشه...بعد هشت ماه؟! لااقل میزاشتن بچه دنیا بیاد، و بعد آه کوتاهی کشید وگفت: روح الله حس خوبی ندارم، انگار چیزی به دلم چنگ میزنه، انگار یه نیرو میگه توی این خونه پا نذارم...
روح الله دستش را روی زنگ آیفون گذاشت وگفت: به دلت بد نیار، تا اینجا اومدیم، یه توک پا میشینیم و بعد اگر حالت خوب نبود، سریع پا میشیم و برمیگردیم.
در بدون اینکه از اونطرف بپرسن کی هست، باز شد و روح الله و فاطمه با تعجب وارد خانه شدند.
حیاط خانه تغییری نکرده بود و بر خلاف همیشه که منور روی بالکن منتظرشان بود، کسی به استقبالشان نیامده بود، فقط فاطمه از پشت شیشه پنجره، دستی را دید که پرده را کمی کنار زد و بعد به حالت اول درش آورد.
میهمانان باصدای یاالله یالله روح الله وارد خانه شدند. فاطمه اطراف را نگاهی انداخت، همان قالی و مبل های منور که محمود برایش خریده بود و البته بوفه شکیل و زیبا و چندین اشیاء قیمتی و تزیینی به آن اضافه شده بود
فاطمه همانطور که همه جا را از نظر میگذراند ناگهان متوجه مبل کنار دیوار روبه رو شد، مبلی که تقریبا صدر مجلس محسوب میشد، باورش نمیشد..این...این که منور نیست..
چقدر شبیه فتانه است، اما فتانه هم نمی توانست باشد..
آخه فتانه صورتی پر از چین چروک با بینی گوشتی عقابی و ابروهایی کم رنگ داشت که انگار اصلا ابرو نداشت اما این زن..
فاطمه جلو رفت و سلام کرد،روح الله هم که با چشمانی که از تعجب از حدقه بیرون زده بود سلام کرد.
فتانه از جا بلند شد و همانطور که نزدیک می آمد گفت: به به، میبینم که تشریفتون را آوردین! اما انگار انتظار نداشتین که منو اینجا ببینین، ای نمک به حرومها، خبراتون را داشتم که با اون منور بی کس و کار روی هم ریختین و توی مهمونی ها همچی تحویلش می گرفتین که انگار ملکه ایران هست..
فاطمه متوجه شده بود که زن پیش رویش هیچکسی جز فتانه نمی توانست باشد با این تفاوت که کلی پول خرج کرده بود گونه هایش را پروتز و ابروهایش را تاتو و دماغش را عمل کرده بود، یعنی از اون چیزی که بود یک درجه ترسناک تر شده بود.
روح الله لبخندی زد و گفت: باید تعجب کنیم،آخه شما کجا و اینجاکجا؟!
فتانه روی مبل نشست و گفت: تعجب نداره اینجا خونه زندگی من بود که یک زنیکه فلان فلان شده تصاحبش کرده بود و الان من پسش گرفتم و بعد با چشمان شیطانیش به فاطمه و شکم برآمده اش خیره شد و گفت: فقط اینو بدونید هر که با فتانه درافتاد، ورافتاد
در همین حین اقا محمود در حالیکه آب از دست هایش میچکید از سرویس ها بیرون آمد و با دیدن روح الله و فاطمه، لبخندی زد و گفت: به به! خوش آمدین، صفا اوردین، چرا با این حالت سرپا وایستادی دخترم، بشینین...
میهمانان سلامی کردند و روح الله همانطور که هنوز غرق تعجب بود گفت: بابا این وقت روز چرا توی خونه هستین؟!
فتانه به جای او اوفی کرد و گفت: خوب به شما چه؟! فضولید؟! رفت خودش را بازنشست پیش از موعد کرد و می خواد چند صباحی به جبران قبل پیش زن و بچه اش باشه، از نظر تو اشکالی داره؟!
روح الله سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: صلاح مملکت خویش خسروان دانند اما انگار قرار بود میهمانی باشه این میهمانی به مناسبت بازنشستگی باباست؟!
محمود روی مبل نشست و گفت: حالا اینم میشه گفت اما..
فتانه نیشخندی زد و وسط حرف محمود پرید و همانطور که دستی به موهای تازه رنگ شده اش میکشید و آنها را اززیر روسری حریرش بیرون میداد تا به چشم میهمانان بیاید گفت: نه خیر امروز تولد من هست و بابات برای همین جشن گرفته و شما هم زود اومدین
فاطمه خنده اش گرفته بود اما سعی کرد خنده اش را بخورد تا بهانه دست این ابلیسک ندهد و زیر لب تکرار کرد...تولد..و با خود فکر میکرد ایا چه بر سر منور آمده؟
انگار این خانه مملکتی بزرگ بود که فتانه پادشاه واحد و مقتدرش بود و محمود هم جز خادم جزء محسوب میشد
ادامه دارد
به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
ادامه دارد..
═ೋ۞°•📚دانشگاه حجاب📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آهااای! بهشت رو دارن تقسیم میکننا‼️
🎬 نیت کن؛ بعد رندم یکی رو باز کن.
از اطعام زوار امام رضا جا نمونی
اینجا خرج نکنی کجا خرج کنی!
امشب ۱۰۰۰ عدد ساندویچ کالباس
در مسیر زائرین پیاده پخش شد.
الحمدلله فردا هم برنامه داریم.
میخوای شریک بشی بسم الله
مجتبی مختاری
6273811174047115نیاز به ارسال رسید نیست، کارت برا هیئته از ۴۰ میلیون ۲۱ میلیونش جور شده ۱۹ میلیون کسری داریم. یا علی مدد به ترویج مکتب اهل بیت کمک کن 📲 @speak_Arabic | @hejabuni 📲 @kanaldari | @Herzeebnoreza 📲 @mookab313 حامیان رسانه ای
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
نمیخوای برا امام رضا دست به جیب بشی ؟!
حیفه ها... معلوم نیست تا فردا زنده باشیم.
راستی شنیدم میگن امام رضا بعد مرگ میاد.
خوش به سعادت اونی که سفارشی آقا باشه.
مجتبی مختاری
6273811174047115نیاز به ارسال رسید نیست، کارت برا هیئته ۱۷ میلیون برا تامین مبلغ یاد شده کسری داریم. اطعام جسم و روح زوار علی بن موسی الرضا اسمت رو در لیست بانیان و خادمین ثبت کن. 📲 @speak_Arabic | @hejabuni 📲 @kanaldari | @Herzeebnoreza 📲 @mookab313 حامیان رسانه ای
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
گدای کوی رضا شو که این امام رئوف
به سینهی احدی دست رد نخواهد زد.
حرم امام رضا علیه السلام به یادتونم
تکتک قدم ها رو باهتون شریک میشم
هر کی بانی شده، هر که عاشقه حضرته
هر کی دوست داشت الان حرم میبود.
این سلام آخر رو به نیابت از شما میدم.
روزی همتون. لطفا برا منم دعا کنید.
مجتبی مختاری
6273811174047115نیاز به ارسال رسید نیست، کارت برا هیئته داریم واسه زائرین سلطان غذا تهیه میکنیم در اطعام روح و جسم زائرین شریک شو. 📲 @speak_Arabic | @hejabuni 📲 @kanaldari | @Herzeebnoreza 📲 @mookab313 حامیان رسانه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀امام رضا(ع): گناهان کوچک، راه هایى به سوى گناهان بزرگ اند و کسى که از خداوند در اندک، ترس نداشته باشد، در زیاد نیز از او نمى ترسد.
📚عیون أخبار الرضا(ع): ج۲ ص۱۸۰ ح۴، گزیده حکمت نامه رضوی، صفحه: ۴۸۴
◾️شهادت امامرضا(ع) را به تمامی شیعیان و دوستداران امام مهربانیها تسلیت عرض مینماییم.🖤
#استوری #تولیدی #ضامن_آهو
═ೋ۞°• دانشگاه حجاب •°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
مداحی آنلاین - نماهنگ آرامش - مجتبی رمضانی.mp3
4.51M
••••••••🎧•••••••
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ ↻
از همون بچگیهام
بهترین خاطرههام از حرمه
خداروشکر میکنم
سایهی امامرضا رو سرمه
#مداحی
═ೋ❅🍁❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a87
#مجتبی_رمضانی
#شهادت_امام_رضا(ع)
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
با کمک و لطف جمع آوری شده از شما تا الان
۱۵۰۰ عدد ساندویچ کالباس با سس 😁❤️
بین زائران و عاشقان آقا توزیع شد.
حدود ۲۰۰۰ ساندویچ، شله زرد، پلو قیمه،
هنوز در دست پخت و آماده سازی است
تعدادی هم کتاب کودک و بزرگسال
جهت توزیع بین مردم خریداری شده
مجتبی مختاری
6273811174047115نیاز به ارسال رسید نیست، کارت هیئته پول بعضی از این ها رو هنوز ندادیم🙈 فقط سفارشش انجام شده. پول برسونید. به لطف امام رضا ان شاءالله جور میشه. 📲 @speak_Arabic | @hejabuni 📲 @kanaldari | @Herzeebnoreza 📲 @mookab313 حامیان رسانه ای
سلام رفقا ✋
تسلیت ایام🖤
اگر این چند روزه نیستم به خاطر ایناست👇
فعلا درخدمت زوار آقاییم
تا بعد...
هر سال بعد از ماه محرم و صفر که میشد مرحوم علامه امینی خطاب به عزاداران سیدالشهدا -ع- میفرمودند:
کبوتربازها وقتی یه کبوتر از بازار میخرند، چند روزی بال و پرش رو میبندند، روی پشت بام خونه بهش آب و دانه میدن، بعد چند روز بال و پرش رو باز میکنند و پروازش میدن، اگه اون کبوتر رفت و مجددا برگشت روی همون پشتبام نشست، میگن هنر داره و رگه داره، اما اگه برنگشت و رفت روی پشتبام کس دیگهای نشست، میگن بیهنر و بیرگ بود!
توی این دو ماه امام حسین-ع- ماها رو خرید، بال و پرمون رو بست پیش خودش نگه داشت، در این دو ماه میهمان امام حسین-ع- بودیم و هرجا دعوتمون کردند به احترام امام حسین-ع- بود و در واقع از آب و نان امام حسین-ع- خوردیم. حالا بعد از دو ماه بال و پرمون رو باز کرده که پرواز کنیم، نکنه که بیهنر و بیرگ باشیم، بریم روی بام کسی دیگه بشینیم، نکنه نانونمک بخوریم و نمکدون بشکنیم ...
____💌____________
📜 eitaa.com/joinchat/517996909Ced1efe55e2
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خیابانهای مشهد همچنان غوغاست
مجتبی مختاری
6273811174047115نیاز به ارسال رسید نیست، کارت هیئته هنوز فرصت کمک به موکب هست در حال آماده سازی و توزیع هستیم ولی چیزهایی که خریدیم تسویه نکردیم برا هزینه هاش نیاز به کمکتون هست خرج دوا درمون ندی ان شاءالله 📲 @speak_Arabic | @hejabuni 📲 @kanaldari | @Herzeebnoreza 📲 @mookab313 حامیان رسانه ای