eitaa logo
دانشگاه حجاب 🇮🇷
12.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
224 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب 🇮🇷
☀️ بنام‌خدا ‌- بیادخدا - برای‌خدا سلام و دورود و سه‌رود بر شما عزیزان دل 🌟😍 ایشالآ که حال و احوالتون عالی باشه 🌹 امشب میخوایم بریم شمال غرب ایران و یه سری بزنیم به یکی از نقاط تاریخی و گردشگری ایران عزیزمون 🏞 اینجا است تفرجگاه "ائل‌گلی" صدای آذربایجان شرقی 🌹 برنامه این عزیزان در روز ۲۱‌تیر (روز عفاف و حجاب) این بوده که حضور پررنگی در تفرجگاه "ائل‌گلی" داشته باشن و... بذارید بقیشو از زبون خودشون بشنویم 😍👇🏻 ما چون گروه نوپایی هستیم برای کار عملی با همفکری هم تصمیم گرفتیم یه تو روز حجاب تو یکی از مکانهای با وضعیت بدِ حجاب انجام بدیم و رو بسنجیم و یه سری بدست بیاریم که الحمدلله خیلی برای فعالیتهای آیندمون مفید بود. 😍 ولی کار از اونی که فکر میکنیم سختتره. 💪🏻 واقعا ما خیلی تو امربمعروف و نهی‌ازمنکر کردیم... 😔 ولی اینو بگم که ما با محجبه‌مون که حضور پیداکرده بودیم حجاب این فرشته‌های ناز و پاک خیلی تاثیرش بیشتر بود🤩 اونم به خاطر پاکی درونشون بود که نگاههای زیادی به حجابشون جلب میشد و حتی و هم شاهد بودیم ... ❤️❤️ ان شاءالله تصمیم گرفتیم این حرکت رو منحصر به یک روز در سال ...😍 هفته ای یه بار تو پارکهای مختلف شهر بالخصوص تو شهر که با اینکه دیوارکشی داره نگهبانش آقاست😐 وبا پوششهای تردد میکنند؛ حضور پیدا کنیم ... به امید ظهور مولامون 🤲🏻 همچنان منتظر ارسال ایده‌های قشنگتونیم. @Panahande …………………… 🌸 @hejabuni|دانشگاه‌حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت از این همه اطمینان حرصم گرفته بود. من_ به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟ _ به همین سادگی، آنقدر میروم و می آیم تا آقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور.. 😊❤️ من_ عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم.😕 _ می خواهم به پدر و مادرم نشان بدهم. _من می گویم پدرم نمی گذارد، شما می گویید برو عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم. میخواستم تلافی کنم... 😠😕 گفت: _ من آنقدر می روم و می آیم تا تو را هم راضی کنم. بلند شو یک عکس بیاور.... عکس نداشتم. عکس یکی از کارت هایم را کندم و گذاشتم کف دستش✋ 💞🌷💞🌷💞 توی مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این را بگیرند. دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون... از چهره ی مادر ایوب هم می شد فهمید چندان راضی نیست. توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند. کار ایوب یک جور بود. داشت دختر غریبه می گرفت، آن هم از تهران. ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت: _ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن. دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت: دایی حسین_ الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم به این وصلت نیستم چون پسر شما را می دانم. اصلا زندگی با سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی بکشد، ای هم ندارد که بگوییم درست و حسابی مالی دارد. دایی ✨قرآن✨ را گرفت جلوی خودش و گفت: _برای آرامش خودمان می ماند، این که را بگیریم. بعد رو کرد به من و ایوب - بلند شوید بچه ها، بیایید را روی بگذارید. من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم. دایی گفت: - بخورید ک هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به و هم نکنید، هوای هم را داشته باشید... قسم خوردیم. ✨قرآن دوباره بین ما حکم شد✨ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni