eitaa logo
دانشگاه حجاب 🇮🇷
12.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
224 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
••✨ _خیییلےگلےداداشے! _خواهردوست داشتنےخودمے! _خواهرے[🧕]↷ _داداشے [👨]↷ 💡این ڪلمات دارنـ🚦✨ میگن جایےڪہ تو باشے با ،نفر سوم ..!♨️ بعضےازمابچہ مذهبےها،خودمان را زده ایم بہ آن راه🚧 ↫کہ ما مطهریمـ از گناهـ ↫مایاورامام زمانیمـ ↫ماشهید آینده ایمـ و .. اینڪہ ماانگارفراموشمان میشودبانوۍهمیشہ خوب آن کوچہ را...◾️|•• چرا دقت نمیکنیمـ‼️ڪہ بہ صرف گفتن ڪلمہ "برادر" یا "خواهر" ڪسے برادر یا خواهر دیگرۍ نشده...📲|•• و حق شدن را ندارد؛ چہ زن، چہ مرد|•• صمیمیت نمےآورد📛|•• چہ خوب امام (ره) روشن کردند برایمان محضر خـ♡ـدا را✨ جامعہ مجازۍ مهدوۍ اینست⁉️ مواظب رد و بدل کردن بین و خطاب زدنها و خخخخخ فرستادن هاۍ بے جایمان باشیم این روایت رابہ خاطرداشتہ باشیم ڪہ:⬇️ و قرین یکدیگرند|•• اگریکےرفت،دیگرۍهم خواهدرفت|•• مراقب دینمان و دین کسانےڪہ دوستشان داریم باشیم|•• ❀یڪ تذڪر ساده:{⚠️}❀ باشد ڪہ حتےشده برای ثانیہ اۍ در امر تعجیل فرج موثر باشیم‌!✨ خدایا اگہ ستار العیوب نبودۍ چڪار میڪردیم؟ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت آقاجون این رفت و آمد های ایوب را دوست نداشت. می گفت: _ و دارد.😐☝️ اما ایوب از رفت و آمدش کم نکرد. برای، من هم سخت بود. یک روز با ایوب رفتیم خانه ی محلمان. همان جلوی در گفتم: _حاج آقا می شود بین ما صیغه بخوانید؟؟ او را می شناختیم.... او هم ما و آقاجون را می شناخت.😊 💞همان جا محرم شدیم.💞 یک جعبه شیرینی ناپلئونی خریدیم و برگشتیم خانه. مامان از دیدن صورت گل انداخته من و جعبه شیرینی تعجب کرد. - خبری شده؟؟😟 نخ دور جعبه را باز کردم و گرفتم جلوی مامان... گفتم: _مامان!....ما......رفتیم....موقتا محرم شدیم. دست مامان تو هوا خشک شد.😳 من_ فکر کردم برادر بلندی که می خواهد اینجا باشد، خب درست نیست، هم شما می شوید، هم من . مامان گفت: _آقا جونت را چه کار می کنی؟ یک شیرینی دادم دست مامان _شما اقاجون را خوب می شناسی، خودت می دانی چطور به او بگویی. بی اجازه شان محرم نشده بودیم.😔اما بی خبر بود و جا داشت که حسابی دلخور شوند. نتیجه صحبت های مامان و توجیه کردن کار ما برای آقاجون... این شد که اقاجون ما را تنبیه کرد.... با قهر کردنش https://eitaa.com/hejabuni