eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.5هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
186 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 1ستاره سهیل(نجات از دایره) قسمت اول بی‌حوصله روی کاناپه قهوه‌ای ر
⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(نجات از دایره) قسمت دوم طول کوچه را به سرعت طی کرد. نفس‌نفس زنان، خودش را به دلسا رساند. دستش را روی قلبش گذاشت و با صدایی که از ته گلویش بالا می‌آمد گفت: «بالاخره در رفتم.» دلسا چشم‌غره‌ای به او رفت. دسته‌ای از موهای رنگ‌کرده‌اش را با غرور خاصی، از جلوی چشمانش کنار زد. -با همین سر و وضع می‌خواهی بیای؟ یه نگاه به صورتت تو آیینه انداختی؟.. این‌ همه من‌رو حیرون کردی، گفتم الان قراره یه عروس جلوم ظاهر بشه» و بعد خنده‌ مسخره‌ای تحویل ستاره داد. -چی می‌گی تو؟ فکر کردی من مثل توام که هر کاری تو خونه بکنم، کسی کاری به کارم نداشته باشه؟ و بعد با تأسف خاصی که در چهره‌اش ظاهر شد، صدایش را پایین‌تر آورد: - بریم یه سرویس بهداشتی چیزی، تو راه پیدا می‌کنم، درست می‌شه... هر دو به‌طرف خیابان حرکت کردند. راه افتادنشان همراه با نگاه‌های خیره مردان بود، که سهم دلسا از ستاره بیشتر شد. این مسئله ذهن ستاره را به شدت درگیر کرد. دلش نمی‌خواست ثانیه‌ای از دلسا عقب بیفتد. بعد از مدتی پیاده روی، بالاخره دلسا سکوت را شکست: « اون‌جا رو! یه مسجده!» و با سر به نقطه‌ای اشاره کرد. ستاره سرش را چرخاند. از افکارش بیرون آمد. سردر مسجدی را دید؛ مسجد امام حسن مجتبی. -خب چه‌کار کنم؟ نکنه هوس نماز خوندن کردی؟ -عقلت رو بکار بنداز. تشریف ببرین قسمت سرویس‌ها و تجدید آرایش کنین. وگرنه بعید می‌دونم امشب بتونی ماهی بگیری. و بعد بلندبلند شروع به خندیدن کرد. ستاره که حسابی از دست کنایه‌های دلسا عصبانی‌شده بود، گفت: «اگر یکم عقل داشتی، می‌فهمیدی که مسجد حرمت داره! تازه الان برم اون‌جا، همون حاج خانم‌ها با کتک پرتم می‌کنن بیرون.» -نگفتم که تو مسجد آرایش کنی؟ گفتم برو سرویس. نکنه دست‌شویی رفتن هم حرمت داره؟ و بعد به حرف خودش طوری خندید که انگار، با مزه‌ترین جوک دنیا را تعریف کرده است. -واقعاً که! خیلی وقیحی دلسا! همین‌جا بمون، ببینم چه‌کار می‌تونم بکنم. ستاره به‌طوری‌که کسی او را نبیند تا مورد سرزنش و ملامت قرار نگیرد، وارد مسجد شد. مسجد حیاط کوچکی داشت. با یک حوض آبی کوچک که دور آن، گلدان‌های شمعدانی زیبایی قرار داشت. درهای ورودی مسجد، یادآور خانه‌های سنتی بودند‌‌؛ درهای چوبی قدیمی با شیشه‌های رنگی. ستاره نگاهی به مسجد انداخت. لحظه‌ای فراموش کرد که برای چه کاری به آن‌جا آمده‌است. ساعتش را چک کرد. هنوز نیم‌ساعت تا غروب مانده بود. از کنار حوض گذشت و خودش را به پله‌های سرویس بهداشتی رساند. پله‌ها را دوتا یکی پایین رفت. جعبه آرایشش را بیرون آورد که ناگهان دستی روی شانه‌اش نشست. نفس در سینه‌اش حبس شد. حس مجرمی را داشت که گیرش انداخته باشند. به‌آرامی سرش را بالا آورد. ❌❌کپی رمان به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت، به این آیدی پیام دهید.👇 @tooba_banoo 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
رهبر انقلاب : 🔰 دعوا بر سر مسئله‌ی و نیست، دعوا بر سر از دنیا رفتن یک جوان نیست. دعوا اینها نیست. خیلی از این کسانی که کاملی هم ندارند جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند شما میبینید در مراسم مذهبی در مراسم انقلابی این‌ها شرکت می‌کنند بحث سر این‌ها نیست. ✅بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است. ✅ آن‌ها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند با ایران مخالفند. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part04_نمایش آن بیست و سه نفر.mp3
17.46M
📚این کتاب، از آنجا که در برگیرنده خاطرات و رشادت های نوجوانان رزمنده و مقاومت آنان در اردوگاه های ارتش بعث است، ناگفته های بسیاری از دوران اسارت دارد. 🏴شهادت امام حسن عسکری (ع)بررهروانش تسلیت باد 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓