#چرا_چادری_شدم؟
🔹این قسمت: که چی بشه؟
من موقعی که به سن تکلیف رسیدم دوست نداشتم چادر سرم کنم. به خاطر این که دختر داییم چادری نبود.
یک شب به خواهرم گفتم که دوست ندارم چادر سرم کنم ، خواهرم گفت بیا بشین تا حرف بزنیم...😊
گفت برای چی چادر رو دوس نداری ؟
الکی گفتم چادرم استین نداره اذیت میشم .
خواهرم هیچ چی نگفت...
پیش خودم گفتم دیگه از فردا می تونم بدون چادر برم بیرون😊
صبح که بیدار شدم خواهرم یه هدیه برام خریده بود با عجله بازش کردم🎉
دیدم.....یه چادر آستین داره🙁
خواهرم گفت خوب اینم از چادر آستیندار حالا راضی شدی ؟
من دلیل دیگه ای آوردم گفتم هوا گرمه نمی تونم چادر بپوشم😅
خواهرم کمی فکر کرد گفت: پس خانمهای باحجاب شهرهای گرم ایران و کشورهای گرم رو چی میگی ؟
من دیگه کم اوردم
حرصم در اومد گفتم پس دختر دایی رو چی میگی 😠 خیلی از من بزرگتره اما چادر نمیپوشه موهاش رو هم می ذاره بیرون. 😤
خواهرم گفت من مشکلی ندارم ... میتونی موهاتو بذاری بیرون و بری تو خیابون .
ولی موهاتو بذاری بیرون که چی بشه ؟
اینو که گفت من موندم چی بگم
حرفی نداشتم🙁
اومدم با خودم فکر کردم دیدم خواهرم راست میگه اصلا موهام رو بزارم بیرون که چی بشه؟ 🤔
از اون روز تا حالا چادر سرم می کنم😊 و درموردش مطالعه کردم.
البته خیلیها اذیتم کردن و مسخرم کردن...👿
ولی من گفتم بذار هر چی می خوان بگن... مهم اینه که من عاشق چادرمم و با دلیل حجاب دارم ☺️
🌹من ۱۳ سالمه از اصفهان
🎓 @hejabuni | دانشگاه حجاب ❤️
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ❌ گزارش باورنکردنی از زندگی در کره جنوبی ❌ گزارشی که هرگز نشنیدید!! ❌ آرزوی دختران ک
🔴به روز باشیم
توصیه مهم و سنگین رهبری به دولت سیزدهم چه بود؟
🔺مقام معظم رهبری روز شنبه در دیدار با هیأت دولت سیزدهم توصیه های مهمی داشتند. اولین و مهمترین توصیه ایشان به دولت جدید انقلابی، «بازسازی انقلابی عرصه های مدیریتی در همه بخش ها» بود. دستوری بی سابقه و سنگین که متاسفانه رسانه ها ترجیح دادند بیشتر قسمت دوم آن یعنی «عقلانیت انقلابی» و «گفتمان عقلانیت» را مورد توجه قرار دهند.
🔹توجه به تک تک کلمات ایشان در این توصیه اهمیت و حساسیت و اولویت آن را بیشتر نمایان می کند. ایشان در همان فرازهای ابتدایی سخنانشان خطاب به دولت فرمودند: «همتتان را متمرکز کنید بر این که یک بازسازی انقلابی و البته عقلانی و فکورانه در همهی عرصه های مدیریتی ان شاالله به وجود بیاید.» ایشان می فرمایند بازسازی انقلابی در همهی عرصه های مدیریتی! نه برخی بخش ها؛ نه فلان سازمان یا وزارتخانه؛ همهی بخش ها!
🔹در ادامه مجدداً بر این قید مهم تاکید می کنند و همه بخش های مدیریتی را نام می برند: « در همهی بخش ها، بخش های اقتصادی، بخش های سازندگی، بخشهای مربوط به سیاست خارجی و دیپلماسی، بخشهای خدمت رسانی به مردم، بخشهای علمی و فرهنگی و غیره؛ در همهی بخشها یک تحرک انقلابی باید به وجود بیاید.»
🔹 با انقلاب اسلامی نظام سیاسی تغییر کرد؛ اما در نظام اجرایی در موارد بسیاری فقط اسامی عوض شد؛ بدون اینکه ساختارها در خدمت اجرای آرمان های انقلاب قرار بگیرد. الگوهای توسعه وارداتی هم ساختارهای اجرایی را مسخ کرده و کشور را از پیشرفت واقعی محروم کردند. اینکه رهبری برای چندمین بار از عقب ماندگی در عدالت سخن گفتند، یکی از دلایلش همین ساختارهاست. ایشان پس از تاکید بر بازسازی انقلابی و عقلانی عرصه های مدیریتی، از عقب ماندگی در عدالت سخن گفتند و رسوم و روشهای مدیریتی را از دلایل مهم آن برشمردند.
🔻سکان دار انقلاب امروز دولت انقلابی رئیسی را فرصت تغییر و اصلاح ساختار معیوب مدیریتی بر اساس ریل انقلاب تشخیص داده اند. سید ابراهیم رئیسی در مراسم تنفیذ گفته بود برنامه دولتش تحول در کشور با استناد به بیانیه گام دوم انقلاب است. این بیانیه، سند تحول مدیریتی کشور بر اساس ریل گذاری انقلاب اسلامی ست. نخبگان باید هوشمندانه این مطالبه رهبری و همچنین وعده دولت را به رأس مطالبات تبدیل کنند و از مشغول شدن به حاشیه ها و اکتفا به حداقل ها خودداری کنند تا این بهترین و تنها فرصت بازسازی مدیرتی کشور و حل اساسی مشکلات از بین نرود.
✍#رها_عبداللهی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
#قسمت_سیوپنج
به خانه رسیدم.
امیرحسین جلو دویید.
منم دست به صورتش کشیدم.
- سلام عزیزم .
مریم داشت تو اشپز خونه غذا درست میکرد.
- سلام سارا جان ،کلاست تمام شد؟
- نه کلاسامو عوض کردم.
به اتاقم که رفتم، خشم سر تا پای وجودم را گرفت.
- مریم خانم ،مریم خانم؟
-جانم؟
- عکسای روی میز اتاقم کجاست؟
-سر جاشون
- شوخیت گرفت نیست که؟
-منظورم اتاق حاج رضاست
هاج و واج نگاهش کردم.
- سارا جان من نیومدم تو این خونه که خاطرات گذشته تونو از یاد ببرین ،همانطور که دلم نمیخواد امیر حسین باباشو فراموش کنه.
چیزی نگفتم وبه اتاقم برگشتم.
"این زن چقدر فکر بزرگی داره."
روی تختم دراز کشیده بودم که عاطی زنگ زد. مختصری گفتم که کلاسهایم را جابه جا کردم. اما اصل ماجرا را نگفتم.
دلم میخواست بخوابم ولی فکرو خیال ولم نمیکرد.
حرف ساناز توی سرم میچرخید.
-یه بچه مذهبی پیدا کن و به حاجرضا معرفی کن جای شوهر.
یعنی امیرطاها قبول میکرد؟ امکان نداره! دوست نداشتم پایم را در دانشگاه بگذارم.
کم کم خوابم برد.
-آجی سارا پاشو بیا شام بخوریم.
لبخندی زدم و گفتم : تو برو من میام.
به آشپزخانه که رسیدم، بلند سلام کردم.
ادامه دارد...
مداحی_آنلاین_تنها_راه_پاک_شدن_حجت.mp3
3.16M
♨️تنها راه پاک شدن
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🎙#سخنرانی_کوتاه
🏴شهادت امام سجاد ؏ تسلیت باد
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
▪️▪️▪️
▪️▪️
▪️
◾️میان خیمههایی که در شرارههای
آتش میسوختند ...
زینب سپر دردهای زنان و کودکان و پناه غصههای سجاد شد ...
◾️زنی همچو زینب بودن هنر میخواهد
هنر ایثار و ایستادگی
هنر صبر و شجاعت
هنر حیا و وقار درعین صلابت
◾️هنرمند که باشی
با هجوم دردها میتوان
ما رأیت الا جمیلا را فریاد کشید
و زینب وار همقدم با امام زمانت گام برداری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌱
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#متن_تولیدی
نقاش:استاد علی بحرینی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نگاه_به_نامحرم🚫
⭕️اگه نمی تونید به#نامحرم نگاه نکنید از دیدن این کلیپ تاثیر گذار غافل نشید؛
زِدست دیده ودل هردوفریاد
آنچه دیده بیند ، دِل کُند یاد
#پیشنهاد_ویژه_دانلود💯
📽 #کلیپ #تصویری
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✅ رنج زنده نگه داشتن خون شهید، از شهادت کمتر نیست
🔺 گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند.
🗓 ۱۳۷۶/۰۲/۱۷
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠ایݩ هفتہ ھم گذشٺ، تو نیامدے...
#اللهمعجللولیکالفرج
#تولیدی | #پروفایل
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
💗نگاه خدا💗
#قسمت_سیوشش
سر میز شام گفتم:
- من ساعتای دانشگاهمو عوض کردم
-چرا؟
-یه کم ساعتاش سخت بود برام.
سشنبه، پنجشنبه ، جمعه برداشتم.
مریم گفت: سارا جان آخر هفته چرا برداشتی ،یه موقع تفریح یا مهمونی میرفتیم؟
اشکال نداره ،فقط بابا جمعه ها خیابونا خلوته مواظب خودت باش.
مریم نگذاشت حتی ظرفم بشورم.
به اتاقم رفتم.
صدای پیامک گوشی بلند شد.
سلام خانم گل خوبی؟ ساحره م
-سلام ساحره جان مرسی شما خوبین؟
-میخواستم بگم فردا بعد کلاست بیا کافه
صبح زود بیدار شدم .آماده شدم.
از پله ها رفتم پایین که مریم صدا زد:
-سلام صبحانه نمیخوری ؟
- نه دیرم شده
داشتم کفشایم را میپوشیدم که مریم آمد.
-بیا این لقمه رو تو راه بخور ،ضعف میکنی
- دستتون درد نکنه...
سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه رفتم
به کافه رسیدم. فقط امیرطاها بود که مشغول قرآن خواندن بود.
- سلام
امیر طاها از جایش بلند شو.
-سلام خانم رضوی.
- اجازه هست بشینم
-بفرمایید ،منم داشتم کم کم میرفتم
- میشه باهاتون صحبت کنم
- بله بفرمایید ،درخدمتم - شما یه طلبه هستین؟
امیر طاها: بله
- میتونم ازتون یه درخواستی داشته باشم
-بفرمایید گوش میدم.
سرش پایین بود.
منم سیر تا پیاز زندگیام را برایش گفتم. با حوصله گوش داد.
-خوب الان من چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
- با من ازدواج میکنین؟
خیس عرق شده بود، با دستانش عرق پیشانی را پاک کرد.
-من نمیتونم درخواست شما رو قبول کنم، این یعنی خیانت به پدرتون!
- شما مگه طلبه نیستین ، مگه تو درساتون بهتون یاد ندادن کمک کردن به یه بنده بدبخت مثل من از نمازه شب واجبتره؟
گریه ام گرفت.
-مگه من چیز بدی خواستم از شما ببینید زندگی منو؛ هر لحظه باید بترسم که نکنه چند نفر بریزن رو سرم.
-فکر میکنین الان از اینجا برین اونجا ارامش در انتظارتونه ؟
- نمیدونم ولی اینجا که تا الان هیچ ارامشی حس نکردم.
ساحره رسید.
-چیزی شده سارا؟ یاسری باز کاری کرده؟
ادامه دارد...
4_5850570241196691035.mp3
2.44M
🎙واعظ: حاج آقا عالی
🔖 غیرت نابجا نداشته باش! 🔖
#سخنرانی_کوتاه
#خانواده #غیرت_نابجا #سوءظن
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🎙واعظ: حاج آقا عالی 🔖 غیرت نابجا نداشته باش! 🔖 #سخنرانی_کوتاه #خانواده #غیرت_نابجا #سوءظن 🏴 @he
▪️▪️▪️
البته ....
چیزے ڪھ متاسفانه امروزه شاهدش هستیم
بی غیرتے و بےتفاوتے قشر عظیمے از مردان جامعهمون هست...
طورے ڪہ گویے نگاههاے مسموم بولهوسان به همسر و دختران آنها هیچ تاثیرے در غَلَیان غیرت و توجه به ناموسشان ندارد ...😔
▪️علت این بیتفاوتی چیست⁉️🤔
@hejabuni
🚘🚨🚘
🚦به چراغ قرمز رسید و ترمز کرد...
همانطور که از گرما شکایت میکرد ؛شالش را انداخت روی شانه اش...
دستی به موهایش کشید و باعصبانیت گفت:
"چقد این موتوری ها بی فرهنگن که قانون و رعایت نمیکنن...😡
انگار #قانون وایسادن پشت #چراغ_قرمز فقط برای ماست و اونا لازم نیس رعایتش کنن😠
چه فرقی میکنه موتوری باشی یانه ⁉️...
اگه قرارباشه هر قانونی رو خواستیم رعایت کنیم ؛ هرکدوم رو نخواستیم نه ؛
که سنگ رو سنگ بند نمیشه...😏
اجرای قانون وظیفهی همهست ...🤨"
♢♢♢♢↯↯↯↯↯♢♢♢♢
_قانون راهنمایی رانندگی🙂
_قانون حجاب😐
#تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛ڪنترل شهوت جنسی📛
قسمت اول
🎙 استاد عالی
📽 #کلیپ_مذهبی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم توصیه مهم و سنگین رهبری به دولت سیزدهم چه بود؟ 🔺مقام معظم رهبری روز شنبه در دیدار با
🔴به روز باشیم
نظم رباتیک یا میشه گفت غیر انسانی؟
ماجرا از #هلند شروع میشه.
دستم با بخار آب سوخت!
دو شب مانده به سفرم. تاول زد. مرکز شهر یک داروخانه یافتیم! دستم را نشان دادم و پماد سوختگی درخواست کردم. نداد. گفت جز نسخه پزشک نمیتواند. گفتم: وقت گرفتن راحت نیست. مسافرم. گفت: فقط میتوانم گاز استریل بدهم و بتادین که عفونت نکند.
رفتیم خانه. تاول ترکید. زخم ناجوری شد. دوبار با بتادین شستم و سوختم.
رفتیم اورژانس بیمارستان. راه ندادند. گفتند باید تلفنی وقت بگیری! گفتیم اینجا اورژانس است! اضطرار! برگهای که در تصویر مشاهده میکنید داد و گفت: متأسفم، باید اول تلفنی وقت بگیرید. راهی جز این نیست.
پشت در اورژانس! به شماره روی کارت زنگ زدیم. روی پیغامگیر میرفت و اپراتوری پاسخ نمیداد!
برگشتیم... گاز استریل را روی زخم گذاشتم و با باند بستم.
۴ بعد از ظهر به سمت ایران حرکت کردم. ۴ صبح فردا رسیدم. پدر و مادر که دستم را دیدند مستقیم از فرودگاه مرا به درمانگاه بردند. ساعت ۵ صبح بود. بلافاصله دکتر شیفت دستم را دید. سریع ارجاع داد به اورژانس. بلافاصله دستم را شستشو داد و پانسمان کرد. کل فرایند شاید ۱۵ دقیقه طول کشید... #ایران
ادامه دارد.
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💗نگاه خدا💗 #قسمت_سیوشش سر میز شام گفتم: - من ساعتای دانشگاهمو عوض کردم -چرا؟ -یه کم ساعتاش سخت بود
💗نگاه خدا💗
#قسمت_سیوهفت
- نه ،از ترسه ،ببخشید من باید برم ،کلاسم داره شروع میشه.
دم در کلاس منتظر شدم تا کلاس یه کم پر بشه. از دور یاسری را دیدم.
سریع رفتم در کلاس نشستم.
یاسری وارد کلاس شد.
کنار صندلی من ایستاد.
منم سرم روی کتابم بود.
از کنارم رد شد.
نفس عمیقی کشیدم.
بعد تمام شدن کلاس سریع به نماز خانه رفتم. صدای اذان بلند شد.
چند نفری وارد نماز خانه شدند.
-سلام خواهر سارا.اینجا چیکار میکنی؟
ساحره بود.
- اومدم تو سنگرم قایم بشم.
-چه خوب !
فقط مواظب باش تیراتو به خودی نزنی
- باشه حواسم هست
- من برم نماز بخونم بر میگردم پیشت "چه آروم نماز میخونه ،انگار با قلبش میخونه"
بعد از نماز ساحره کنارم نشست.
-از قیافه ات پیداست که درحال مردنی
بیا بخور یه کم جون بگیری.
- دستت درد نکنه ،خیلی گرسنه ام بود.
ساحره از خودش و محسن حرف زد، ساحره و محسن پسر عمو ،دختر عمو بودند، عشقشان از بچگی بود ،که بلاخره به هم رسیدند.
منم از زندگیم گفتم از مادری که تنهام گذاشت ،فقط داستان ترکیه را نگفتم ،نمیخواستم فکر بدی دربارهام کند.
-نمیدونم چی باید بگم .ولی دلم روشنه که اتفاقای خوبی میافته برات ساراجان.
- من که امیدی ندارم.
از نماز خانه خارج شدم.
امیر طاها هم از نماز خونه امد بیرون.
لحظهای نگاهمان در هم گره خورد.
سرم را پایین انداختم از کنارش رد شدم.
کلاس که تمام شد رفتم سوار ماشینم بشم که دیدم یکی روی ماشین خط کشیده نوشته «منتظرم باش»
میدانستم کار یاسری است.
ولی مهم نبود برام
ماشین را بردم تعمیر گاه.
همانجا منتظر شدم تا آماده شود تا برسم خانه ساعت هفت و نیم شب شده بود.
گرسنه بودم.
مریم روی مبل نشسته بود ،امیرم روی پایش خوابیده بود.
-سارا جان الان میام یه چیزی میدم بخوری
- نه نمیخواد بیای من خودم یه چیزی میخورم.
- ماکارانی درست کردم برو واسه خودت بکش.
غذا خوردم و ظرفم را شستم.
- مریم جون دستتون در نکنه ،من غذامو خوردم باز بیدارم نکنین.
- نوش جونت باشه عزیزم شب بخیر.
کمکم با مریم دوست شدم. بعضی وقتها کنارش مینشستم و از شوهرش میپرسیدم. با اینکه خیلی مهربان و دوست داشتنی بود ولی هیچ وقت نمیتوانست جای مادرم را بگیرد.
پنجشنبه بود من باخیال راحت میتوانستم بروم دانشگاه.
-سارا،سارا
- عع زشته ساحره اسم کوچیکشو صدا میزنی!
- خیلی خوب خانم رضوی!
- سلام
- سلام خوبی؟
- ممنونم.
یه دفعه محسن صدایش بلند شد
-امیر طاهااا..
-واا خودت چرا اسم کوچیک صدا میزنی؟
-چون من یه مردو صدا زدم عزیزم.
از کلکل کردنهایشان خندهام گرفت.
- سلام
محسن به بازوی امیر طاها زد.
-چته حاجییی ،نبینم غمت وو
ادامه دارد
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓