Namaz04-48k.mp3
19.36M
فایل صوتی/سخنرانی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
با بیان استاد
#علیرضا_پناهیان
قسمت4️⃣
نماز، تنظیم کننده روح آدمی
رعایت ادب، قدم اوّل نماز
بی ادبی در میان مسیحیان اروپا
گرفتن ادب از مسیحیان، ریشۀ جنایت های اسرائیل
بی ادبی در میان مسیحیان
آموزش بی ادبی در فیلم های غربی
لزوم آموزش ادب به بچه ها
بی ادبی، علت فروپاشی خانواده ها در غرب
قانونی کردن بی ادبی به پدر و مادر در غرب
ثمرات ادب
وقتی که انسان کم می آورد
کنترل کنندۀ هوای نفس
لذت از زندگی
ثمره ی ادب ورزی هنگام نماز
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀سلام بزرگواران و کانالدارهای محــــــــترم
🔰 انجام سفارشات شما در زمینهی👇
لوگو /لیبل/ پروفایل/انواعاستیکر و...
باقیمتمناسب وکیفیت مطلوب
نمونهها را در کانال مشاهده بفرمایید👇👇
🍀⇨ eitaa.com/joinchat/3536912486C6ad0729047
🔰 استیکر و استوریهاے رایگان کانال👇
﹝مــــناسبتے ﹞. ﹝مــــذهبـے﹞.
﹝چــــادرانھ﹞. ﹝دخترونهـ﹞.
﹝ڪانالدارے﹞.﹝انگــیزشے﹞.
#گزارش
#بینالملل
♨️کمک گرفتن از تکنولوژی برای حل معضل نا امنی زنان انگلیسی
🔻اخیراً در انگلیس برای بالا بردن امنیت زنان و دختران در حین پیاده روی نرم افزاری طراحی شده که به صورت آنلاین موقعیت مکانی اونها رو برای خانواده یا دوستان شون نمایش میده
🔻افراد می تونن از طریق رصد کردن مسیر شخص از رسیدنش به مقصد مطلع بشن.این نرم افزار "پیاده روی امن" نام گرفته و امید دارن به وسیله اون امنیت زنان رو بالا ببرن
🔻در پی کشته شدن "سارا اورارد" و "سابینا نسا" و همچنین به دلیل اوج گرفتن بی سابقه آزار و اذیت جنسی طراحی این نرم افزار امیدوار کننده به نظر می رسد
📌برای حل معضل آزار جنسی همه راهی امتحان می کنن به جز درست ترین و راحت ترین راه که همون حجاب هست☺️
🌐منبع:https://www.bbc.com/news/technology-59520815
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وپنجم ﷽ حورا: اخمی کردم و به صندلی تکیه زدم. به سرعت خوابم برد. نمیدانستم چقدر
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وششم
﷽
حورا:
خانم قدیریان با نگاه مهربانی به صورت مشتاقم، گفت: «امام زمان(عج)، تو این زیارت با امام عصر حاضرمون حرف میزنیم»حورا این پا آن پا کردم و گفتم: «ولی...امام زمان که هنوز ظهور نکرده!»
خانم قدیریان باتعجب گفت: «ظهور نکرده حضور که داره...میگیم امام زمان(عج) یعنی امام همین دوره از زندگی بشر»
و در مقابل چهره گیجم، ادامه داد: «ببین...ممکنه یه نفر الان همین حوالی باشه شاید کنارت نایستاده باشه یا بهت نگفته باشه اینجاست ولی همین اطراف باشه، اینکه اعلام نکرده اینجاست، دلیل نمیشه که نباشه...متوجه میشی چی میگم؟»
به نشانه تأیید سرم را تکان دادم و زمزمه کرد: «این یکی رو خوب میفهمم»
تشکری کردم و به سمت محوطه قدم برداشتم. بلافاصله چشمانم مجذوب آسمان شد. آسمان پر ستاره، شبیه پارچه بزرگی بود که در آغوشش اکلیل های ریز و درشت پراکنده باشند.
حرف پدرم به خاطرم آمد: « رهبر گفتن: "با این ستاره ها راه را میشود پیدا کرد.” »
زیر لب رو به آسمان گفتگ: «به کجا می کِشانی ام؟ چه شود ختم کار من؟»
آن شب خواب عجیبی دیدم. چیزی که هیچ وقت تجربه نکرده بودم. یک مسجد را دیدم که دو طرفش مردانی سربلند با لباس خاکی صف کشیده بودند. منکه که وارد شدم نگاههایشان وقف زمین شد. یکدفعه محمد بروجردی را دیدم که دارد در جمعی که دورش حلقه زده اند صحبت میکند. اوهم مرا دید، با دست اشاره کرد که جلو بروم...
ناگاه از خواب پریدم. همزمان صدای اذان در فضا پخش شد.
کنار بقیه ایستادم به نماز، آنجا بود که درک کردم نماز صبح با همه نمازها و عبادتها فرق دارد، آنوقت انگار به آسمان نزدیکتری!
بعد از صبحانه دوباره سوار اوتوبوس شدیم. خانم قدیریان گفت حالا که تااینجا آمدیم حتما شهدا دعوتمان کرده اند و به منطقه سری بزنیم. حرفش را جدی نگرفتم.
وقتی اتوبوس ایستاد، همراه جمع پیاده شدم. هوا خیلی سرد بود. باد شدیدی میوزید و من به سختی چادرم را نگهداشته بودم. جاده پر از ماشین های تندرو بود. یک پل آهنی بالای سرمان قد برافراشته بود. از پله های پل کهنه بالا رفتم. هرچه بالاتر میرفتم
آدم ها و ماشینها دورتر میشدند. کمی سرم گیج رفت. آن طرف جاده آرام از دستان غول پیکر پل پایین آمدم. یک ساختمان دیدم که روی دیوارش جمله ای نقاشی کرده بودند:”منافقین از کفار بدترند”
کنجکاو شدم بروم داخل ساختمان، جلوتر از بقیه از دو سه پله ساختمان بالا رفتم و وارد شدم. در یک لحظه همه اطراف در چشمانم چون یک آیینه محدب، منعکس شد. یک سالن بزرگ پر از تابلو و بنر و ماکت، و جوانهایی که با لباس خاکی رنگ در بین جمعیت قدم میزدند انگار که به گذشته سرک کشیده بودم. دیوار کوچکی سمت راست جلب توجهم کرد. پوسترها و بنرهای روی دیوار را از نظر گذراندم. به چشمانم التماس کردم تا به عکس ها نگاه کنند. نفس عمیقی کشیدم و سرم را جلو بردم. پیکرهای پاره پاره و غرق خون جرأت نگاهم را گرفت. کنار این همه عکس غمبار تصویر صورت خندان یک روحانی را دیدم زیر عکسش نوشته شده بود: "شهید مظلوم آیت الله بهشتی، از شهدای خادم به مردم بود که در هفتم تیر توسط منافقین کور دل، به شهادت رسید."
به عمق ساختمان پیش رفتم. با اینکه جمعیت زیادی داخل ساختمان بود اما گویی برای بقیه هنوز همجا بود. صدای خانم قدیریان را از پشت سرش شنید: «اینجا تنگه مرصاده که دوستتون گفت.... »
جلوتر رفتم. عکس شهدا را نگاه کردم. به تماشای چشمهایشان ایستادم.یکدفعه یاد خوابم افتادم. انگار همگی به رویم لبخند میزدند اما من از آنها خجالت میکشیدم. این قدم هایی که با آرامش و در امنیت برمیداشتم
مدیون دست ها و قدمهایی بود که این مردها روزگاری دراینجا جاگذاشتنه بودند.
غصه دار بودم. به عکس محمدبروجردی که رسیدم گریه ام گرفت. انگار انتظار داشتم اینجا که میرسم خودش را ببینم نه عکسش را!
یکدفعه صدای ناآشنایی شنیدم: بچه ها دارن...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#بد_حجابی
سلام خسته نباشين
من خانمي هستم 28ساله خیلی زندگی خوبی دارم الحمدلله فقط ی چیزی منو آزار ميده تو زندگیم واون بد حجابی خانم های کوچه وبازار هست، همسرم اگر حتی نگاهشون به این خانم ها بيفته خیییلی اذیت میشم احساس میکنم ارزشمو در مقابل شوهرم از دست ميدم، اگه ميشه راهنماييم کنین
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#محسن_پوراحمد_خمینی
🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
1_5760117598582734877.mp3
4.03M
#بد_حجابی
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
🎵#محسن_پوراحمد_خمینی
🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓