eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻عامل اصلی بی بندوباری و بی حجابی: ❌برای رای آوردن ،فرهنگ مبتذل تبلیغ میکنه 🗣حجه الاسلام پناهیان 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️ میگید مرد و زن با هم برابرن، بعد خودتون توی شعارتون بینشون فرق میذارید!!! 😂😂 - زن: زندگی، آزادی 💁🏻‍♀ - مرد: میهن، آبادی 🤷🏻‍♀ 😂😂 خاک بر سر قوای عقلی تون... 🌸 @Hejabuni 🌸
♦️ فــــــرداے آزادے 🗣بلند فریاد می‌زنم ؛ از عمق وجودم : "زن ،زندگی،آزادی" و به فردای آزادی می اندیشم که می توانم این شال را برای همیشه زمین بگذارم و عاشقانه‌های زیبایی با همسرم خلق کنیم.💞 قهقهه زنی در آن سوی خیابان مرا از خیابان عاشقی به خیابان آزادی می کشاند. چیزی را که می بینم باور نمی کنم.🥺 عشق من ،خیابان خیالم را رها کرده و دست در دست آن زن می‌رقصد و می‌چرخد... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
38.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚😍😍😍 ✨الهی‌تب‌کنم‌شایدپرستارم‌طُ باشی ✨ پویش فرشتگان سرزمین من اصفهان ✨ بیمارستان فارابی اصفهان ✨دهم آذر ماه ۱۴۰۱ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 64 ستاره سهیل صدای دلسا در گوشش اکو می‌شد. -وای.. عزیزم، ببخشید... دستم خورد، افتاد
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 65 ستاره سهیل خط چشمی که کشیده بود، از زیر پلکش پایین ریخته بود. رد سیاهی از اشک و ته‌مانده‌های خط چشم، روی صورتش خودنمایی می‌کرد. رژ لبش ماسیده بود. شاخه‌های نامنظم موهایش در هوا آویزان بود. از دیدن خودش با آن حالت، از خودش منزجر شد. خیلی سریع لوازم آرایشش را بیرون آورد تا اثرات برجامانده از دعوایش با دلسا را سر و سامان دهد. از سرویس بهداشتی خارج شد، در حالی‌که داشت زیپ کیفش را می‌بست، صدای آشنایی به گوشش خورد. -خانم شکیبا؟ تعجب در تمام اجزای صورتش جا گرفت. لحظه‌ای فراموش کرد کجا ایستاده. سرش را بالاتر گرفت. . فرشته خنده‌رو همراه با دختری که بنظرش آشنا می‌رسید اما نمی‌دانست کجا او را دیده، جلویش ایستاده بودند. انگار آثار بغض، هنوز در چهره‌اش پیدا بود. -ستاره حالت خوبه؟ اینجا چکار میکنی؟ یادمه گفتی حقوق می‌خونی. عضلات صورتش طوری از دیدن فرشته وا رفته بود که حتی نمی‌توانست درست صحبت کند، انگار با تکان خوردن فکش، اشکش هم در می‌آمد. تلاش کرد چیزی بگوید. -خب! اتفاقی.. فرشته جلوتر آمد، نگران پرسید: « اتفاقی افتاده؟» فکش می‌لرزید. -نه! چیزی نشده! و تلاشش برای پنهان کردن حالش بیهوده بود، چرا که اشک‌های بی‌وقفه‌اش بر طبل رسوایی‌اش می‌کوبید. دوباره تمام زحمتی را که چند دقیقه پیش، جلوی آینه کشیده بود، به هدر رفته دید. آبی به صورتش زد و هرچه را که طرح ریخته بود، پاک کرد. فرشته، ستاره را به طرف نماز خانه هدایت کرد و قول داد که بعد از تمام شدن کلاسش به او سر بزند. ستاره با چهره‌ای پرغم، زانوهایش را بغل کرده بود و سرش را بر چادرنماز روی پایش، تکیه داد. حدود چهل دقیقه بعد، فرشته کلاسور به دست وارد نمازخانه شد و کنار فرشته نشست. دستش را به آرامی روی بازوهای ستاره کشید. لبخند محزونی روی لب‌هایش نقش بست. -کی دوست منو به این روز انداخته، خودم برم پدرشو در بیارم؟ هان! بینی‌اش را بالا کشید. -چیز مهمی نیست، با یکی از دوستام بحثم شده. دلم خیلی گرفته. جمله آخری را با بغض، به زبان آورد و نم اشک دوباره در چشمانش ظاهر شد. تلفنش مدام زنگ می‌خورد و ستاره رد تماس می‌داد؛ مینو بود. فرشته لبخند امیدوارکننده‌ای به لب داشت. - برای دعوات که نمیتونم کاری بکنم، ولی برای دل خوشکلت چرا، همچین دل گرفتتو وا کنم که دو متر گشاد بشه. ستاره طوری زد زیر خنده که اشک آماده لبه‌ی پلکش، همراه با پخِ خنده‌اش پایین جهید. -بیا! دیدی! دلتم وا شد. ستاره با صدایی که از داخل بینی‌اش بیرون می‌آمد گفت: «آخه فکر می‌کردم الان میگی، چی شدی عزیزم نگران نباش، حل میشه! درکت می‌کنم، جوابت خیلی دور از انتظارم بود. خوش به حالت چقدر شادی! کاش منم مثل تو بودم.» -خب، جدیدا از ما دوری می‌گزینی! میای تو سرویس دانشکده ما و در میری، هان؟ دیگه گیرت انداختم، بیا عکس‌های دخترخالمو نشونت بدم، روحت تازه بشه. نیم ساعتی بود که صدای خنده‌شان کمی بلند شده بود. ستاره حالش عوض شد و دوست داشت مدت بیشتری را کنار فرشته باشد، اما فرشته وقتی با خبر شد که استادش از او خواسته فورا به اتاقش برود، گونه ستاره را بوسید و رفت. با رفتن فرشته، دوباره تمام غم‌های عالم روی دلش آمد. سرش را روی زمین گذاشت و چادر نماز را رویش کشید. چشمانش را بست، اما تصویر دعوایش با دلسا، لحظه‌ای از جلو چشمش کنار نمی‌رفت. قطرات اشک از گوشه چشمان بسته‌اش، روی چادر نماز ریخت و در حافظه‌اش ثبت شد. صدای گوشی چنان او را از جا بلند کرد، که قلبش به شدت تیر کشید‌؛ خواست رد تماس بدهد که اسم عمو را روی صفحه گوشی دید. -سلام، ستاره بعد کلاس میایم دنبالت. باید بریم شهرستان،مراسم ختم. صدای گرفته‌ و خش دارش، انگار از ته چاه بیرون می‌آمد. چند سرفه کوتاه کرد، تا صدایش کمی صاف شود. -عمو، شما برین. من درس دارم نمی‌تونم بیام آخه. و چند سرفه کوتاه دیگر. نگرانی در لحن صدای عمو آمیخته شد. -چرا صدات گرفته، عمو؟ گریه کردی؟ -نه عمو! یکم گلوم گرفته، بی‌حالم. اومدم تو نمازخونه دراز کشیدم. احساس کرد سرماخوردگی، بهانه خوبی است تا از شرّ یک مسافرت کسل‌کننده خلاص شود. بهانه‌اش انگار قابل قبول بود؛ عمو توصیه‌هایی را بابت خانه کرد و تلفن را قطع کرد. در دلش خطاب به خدا تشکر کرد. "گرچه روز گندی بود ولی دمت گرم، خوشحال کننده ترین خبری بود که می‌تونستم، بشنوم" ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
😳روز به روز ازدواج هاشون مسخره تر میشه 🤭زن برزیلی با یک عروسک ازدواج کرده و چند ماه بعد از ازدواجش به صورت نمادین زایمان کرده و یک عروسک به دنیا آورده 📲حالا بعد چند وقت از ازدواجش اعلام کرده رابطه شون در آستانه ی فروپاشیه چون همسرش به زن دیگه ای پیام داده 📌جالبه با این همه ادعای پیشرفت، افراد با این جور آدم ها همکاری می کنن و برای این ازدواج مضحک مراسم می گیرن و برای زایمان نمادینش بیمارستان و کادرش باهاش همکاری می کنن ➕غرب اگر پیشرفته شده چون نخبه های کشورهای دیگه رو می دزده ؛ خودشون هیچی نیستن 🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/femail/article-1134073/Woman-married-rag-doll-claims-cheated.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
part16dameshghfinal64.mp3
8.79M
پایان ✅رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت میشود. 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال یک همراه بزرگوار کانال👆 🤔 نظر شما چیه⁉️ 🙃 بهمون بگید لطفا ⇩ 🆔 @t_haghgoo 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
34.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان جنجالی یک جوان آمر به معروف! ❌تو چشم تک‌تکشون نگاه کردم! 😳 ❌من دیگه اون ادم سابق نمیشم! 🙃 ⛔تو نمره ۱۳ هم نمیگیری!!! ۔۔۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✊ چالش #ما_بیشماریم 🔺استان بوشهر - بندر دیر 🔺 ۲۴ آبان ۱۴۰۱ محجبه: ۷۸ نفر بدحجاب: ۹۶ نفر بی‌حجاب:
✊ چالش 🔺استان تهران - اسلامشهر 🔺 ۱۲ آذر ۱۴۰۱ از ساعت ۱:۴۵ تا ۲:۰۵ محجبه: ۶۶ نفر بدحجاب: ۴۶ نفر جمعا👆🏻 ۱۱۲ نفر بی‌حجاب: ۲۸ نفر 🌸 هرکی -حتی از سر دلسوزی- گفت "همه بی حجاب شدن"، این آمارا رو نشونش بدید و بگید "با عدد و رقم حرف بزن"... ✊ ما بیشتریم و باید دوباره یاعلی بگیم و شروع کنیم. چشم آقا به ماست... 🚫حق نداریم همدیگه رو ناامید کنیم🚫 🌹ممنونیم از خانم *مریم* 🌸 @Hejabuni 🌸
🦋 از زمین تاآسمان با چادرم پر میکشم🦋✨ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱|°• پیام مخاطبای ۱۴ ساله‌مون😍💚 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓