eitaa logo
دانشگاه حجاب
14.2هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
182 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 69 ستاره سهیل با یک سینی که داخلش نعلبکی گل‌سرخی و چند شمع بود، وارد اتاق شد. مینو تلنگری با انتهای انگشتش به ته سیگار زد و آن‌را در نعلبکی تکاند. شمع‌ها را یکی‌یکی روشن کردند. زیر هر شمع یک نعلبکی قرار دادند. در تاریکی اتاق نشسته بودند و دورتادورشان شمع روشن بود. هیجان و اشتیاق در چشمان ستاره می‌دوید، دستانش را در هم گره زد. -چه هیجان انگیز، چقدر ذوق دارم. مینو با شیطنت گفت: - بله اگه کیانم بود، هیجان انگیزترم میشد. -خب؟ بعدش چی؟ همین؟ -نه! حالا دستتو بده به من. خوب تمرکز کن. چشماتو ببند. من ذکر یاعلی می‌گیرم. هروقت انگشتتو فشار دادم دوتایی باهم می‌گیم. مینو شروع کرد به یاعلی گفتن و زمانی که انگشت ستاره را فشار داد، زمزمه هردو بلند شد. -یاعلی...یا علی...یا علی... شمع‌ها که به نصفه رسیدند، زمزمه‌شان کند و کندتر شد تا اینکه سکوت مطلق برقرار شد. بدن ستاره به مور مور افتاده بود. بوی شمع سوخته بینی‌اش را تحریک کرد به عطسه افتاد. -حالا چشماتو باز کن. چشمانش که باز شد، پخی زد زیر خنده. -چرا می‌خندی مسخره؟ کارمون خیلی جدی بود؟ -به اون که نمی‌خندم. به سایه‌ات رو دیوار می‌خندم. چونه‌ات کش اومده. شدی شبیه بینی هوغود، با اون اسم ترسناکش. مینو از خنده منفجر شد. بعد درحالی‌که دستش را روی دلش گذاشته بود گفت: «وای! ستاره عالی بود. مردم از خنده» ستاره این تعریف مینو را در حد مدرک گرفتن از دانشگاه می‌دانست. -خب حالا باید چکار کنیم؟ -هیچی دیگه تموم شد. نیازم نیست دیگه هی خم و راست شی. نگرانی دوباره به قلبش هجوم آورد، شاید گاهی نماز نمی‌خواند، اما در دلش هم جرئت اهانت به نماز نداشت. -خب نمی‌شه هردوتا کارو انجام بدم؟ هم نماز بخونم هم... -ستاره! اَه...اُمل بازی در نیار دیگه... بذار یه چند روز این‌کار انجام بده ببین چه اثری داره. تازه ورد که نمی‌خونی، بابا ذکر امیرالمؤمنینه... جمع کن بریم تو هال، دود این شمعا رفت تو چشام. -خب بیا جمع کن. مینو که سریع بلند شد و اتاق را ترک کرد، با صدای بلند جواب داد. -تو جمع کن، من انرژیم گرفته شده... چشام داره می‌سوزه. ستاره به ناچار خودش همه ریخت‌و‌پاش‌ها را جمع کرد. در آن بین، از این‌که قسمتی از چادر نمازش با شمعی سوخته بود، ناراحت شد. -بیا دیگه. چقدر شل‌شل کار می‌کنی. -ستاره اینا چین؟ عموت معلمم هست؟ برگه صحیح می‌کنه؟ تا اسم عمو آمد. چادرنماز‌ش را رها کرد و نزد مینو رفت. -عموم چی‌؟ چی گفتی؟ -هیچی بابا اینارو میگم. ستاره نگاهی به مینو انداخت. خودش را روی مبل رها کرده بود و چند کاغذ در دستش بود. -مراقب برگه‌ها باش، عموم حساسه. مینو بدون توجه به جواب ستاره، گفت: «وای ستاره چقدر استایلت نایسه، از این زاویه.» ستاره نگاهی به خودش انداخت. تاپ آستین‌دار آبی روشن و شلوار سفید با ستاره‌های آبی رنگ، به تنش داشت. -وای موهاتو! -خوبی؟ تازه منو دیدی؟ مینو با دسته‌ای از برگه‌ها روی مبل نشست. انگار که کتاب بی‌ارزشی را در دستانش نگه‌داشته که هرلحظه امکان دارد از میان انگشتانش پایین بیفتد. -دیوونه نباش. حیف این زیبایی نیست که گذاشتیش تو اون مانتو و مقنعه؟ -خب خودتم که همین‌کار می‌کنی دیوانه. ستاره سعی کرد حالت دفاعی بگیرد و مثل خودش با او صحبت کند. -فرق می‌کنه، من تو مهمونی‌ها باز می‌پوشم. تازه من اگه خوشکلی تو رو داشتم... لحظه‌ای در فکر فرو رفت؛ چهره‌اش غمگین شد. ستاره کنارش نشست. -عزیز دلم، موهای به این خوشکلی داری، خیلی هم نازی، چته مگه تو؟ ببینم قیافت مشکوکه‌ها! چیزی شده نمی‌گی؟ مینو با حالت جدی، جواب داد. - کیان، ازم خواستگاری کرده. صورت ستاره منقبض شد، احساس کرد عضلات صورتش، مخصوصا لبانش فلج شده. -ولی بهم گفته که حیف! ستاره از تو خوشکل‌تر و مامانی‌تره...مجبورم اونو بگیرم. بعد هم بلند بلند خندید. برگه‌ها از لابه‌لای انگشتانش سر خوردند و روی روفرشی بنفش ریختند. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
⭕️کدوم ذکر هست که مثل بلدوزر رو صاف میکنه.😍👌 ذکری بسیار راه گشا ذکر را در کانال زیر دنبال کنید 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01 Aghabgard (1401-09-15) Hey`at Mohebin Valiasr _ Tehran.mp3
17.95M
🔈 * چه شد که فاطمه زهرا سلام الله علیها از جامعه حذف شد * از نگاه قرآن، چه کسانی به انقلاب وفادارند؟ * چرا امیرالمومنین سکوت کرد؟ 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴▪️🏴 ▪️🏴 🏴 بســــــیار زیبا 😭 بمناسبت س 🏴 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 استوری زیبا ویژه به اســــــــمت قســم... تو قلــبم حــــرم داری ...‌‌‌C᭄ | 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
38393405653276.pdf
972.2K
📚 بالاتر از بهشت ✏️کاری از تشکل‌های دانش‌آموزی 🔻پرسش و پاسخ‌هایی ویژه جوانان و نوجوانان در زمینه حجاب اسلامی ✅ ویژه دانش‌آموزان @hejabuni ‌| دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 70 ستاره سهیل ستاره از شوخی بی‌جای مینو دلخور شده بود و دوست نداشت باور کند که گاه، مهم‌ترین حرف‌های جدی، در دل شوخی‌ها پنهان می‌شوند. -باشه حالا قهر نکن.. راستی نگفتی اینا چیه که رو مبل افتاده بود؟ نگاهش را به برگه‌های روی زمین چرخاند و خم شد برای جمع کردنشان. - چرا این‌جا انداختیشون؟ عمو حساسه رو این لیستا. -مگه عموت معلمه که برگه صحیح کنه؟ -معلم چیه بابا؟ قبلا گفتم که، عموم فرمانده پایگاهه. اینم مال کارشه.. -آهان... یادم نبود. یاد برگه حضور غیاب دانشگاه افتادم. بده ببینم... یه فامیل جالب توشون دیدم. برگه‌ها را جمع کرد و به دست مینو داد. -سوزنی‌زاده! -نه بابا! مگه داریم همچین فامیلی؟ -آره، بیا خودت نگاه کن.. جد و آبادش فکر کنم، آمپول‌زن بودن که این شده سوزنی‌زاده. -ستاره دستش را جلوی دهانش گرفت و خندید. -آمپول زن؟ سوزنی‌زاده؟ -اوه،اوه! برادر بسیجی هم که هست. بیا تصور کنیم برادر سوزنی چه شکلیه! مثلا عین نی‌قلیون باریکه، دوتا سوراخ بینی گشادم داره، از توش نخ رد می‌کنن. ستاره آن‌قدر خندید که اشک از چشمانش جاری شد. - مینو! بسه تو رو خدا مردم از دل درد. -این لیست حال می‌ده برا بازی‌ها! بذار یکم فکر کنم...محبوب‌نژاد، معاون گردان.. به‌به چه اسم و فامیلای خنده‌داری. -مینو! خیلی باحالی... می‌دونی آخرین باری که تا این حد خندیدم، یادم نیست کی بود... ای خدا دلم. مینو لیست‌ها را روی دسته مبل گذاشت. - بله! بایدم با من باشی بهت خوش‌بگذره... من تمام دوره‌های شکرگزاری رو با خفن‌ترین استادا گذروندم، بلدم چطوری آدما رو سرحال بیارم... راستی حواست به کانال‌ها باشه... دوتا ادمین اضافه شدن، یکی مبینا یکی هم سعید. باهاشون همکاری کن و مطالب رو تو تمام گروها پخش کن، هرکس هم خواست همکاری کنه شمارشو بده من، تا مطمئن شم ازین خرابکارهای دوزاری نیستن. ستاره دستش را به نشانه احترام نظامی بالا برد. -چشم قربان. مینو بادی به غبغبش انداخت، پایش را روی پای دیگرش گذاشت.. -اگه تو ملکه‌ای منم، مغز متفکرتم، ترکیب یه صورت زیبا و یه مغز متفکر پشتش می‌تونه حتی یه دنیا رو تکون بده. ستاره در صورت مینو نگاه ترسناکی را دید. -ببینم نمی‌خوای رزمی یادبگیری؟ -من؟ مثلا چی؟ -ببین بدنت آماده است، به نظرم به درد کیک‌بوکسینگ می‌خوره. -داری فحش میدی الان؟ -فحش چیه بابا! یه شاخه از بوکسه. می‌خوای کار کنی؟ آشنا دارم. -تو تکواندو رو ادامه می‌دی هنوز؟ -آره، دختر باید رزمی بلد باشه. بعضی وقت‌ها خیلی به درد می‌خوره. - من از خدامه. فکر نکنم عموم مخالفتی کنه. ستاره بعدها به پیشنهاد مینو، وارد رشته کیک بوکسینگ شد و در مسابقات زیرزمینی که برگزار کننده اصلی آن گیلاد بود، چند شرط را برد. -خانم مغز متفکر، اجازه می‌دین برم دسشویی؟ از بس خندیدم دسشوییم گرفت. مینو ،طوری ادا درآورد که انگار روی صحنه تئاتر ایستاده. دستش را به سمت دسشویی گرفت. -بله بله! عروسک زیبارو، بفرمایید. زمانی که ستاره از دسشویی برگشت، مینو روبه پنجره‌ای که به حیاط باز می‌شد، مشغول سیگار کشیدن بود. از پشتِ موهای مشکی‌اش، که تا زیر کمر می‌رسید، دود سیگار ستونی بالا می‌رفت. جلو‌تر رفت. انگار داشت به موضوع عمیقی فکر می‌کرد. خبری از دختر خندان و شاد چند دقیقه پیش نبود، انگار موجود دیگری در وجود مینو همزمان وجود داشت، که گاه به او دستور سکوت مطلق صادر می‌کرد. از پشت‌سر بغلش کرد. -آخه دختر خوب، چرا سیگار می‌کشی؟ مگه این کار، با دوره شکرگزاری جور درمیاد. مینو نگاه یک‌وری به ستاره انداخت. بر تمام اجزای صورتش، نیشخند پنهانی حاکم بود. -وقتی سیگار می‌کشم، بهتر به اوج می‌رسم. می‌دونم ممکنه ضرر داشته باشه، ولی این دیگه شخصیه... خودم به این تشخیص رسیدم...تو این حالت به یه رهایی می‌رسم که در حالت عادی نمی‌رسم. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهنم درون ۲.mp3
13.2M
📛جهنمِ درون ۲ ♨️ میدونم به نفعمه که گناه رو بذارم کنار اما نمیتونم😔 ♨️ چرا تنبلی می‌کنم تو ترک اخلاقای ناپسند؟ 🎙 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱ای که نگاهم فرش راهت 🎵سرکار خانم خدایاری 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهار‌ دل‌ها💚 دوست من سلااااام‌ 😍✋ حدیث بالا رو خوندی؟ 🤔 با توجه به این حدیث، فکر می‌کنی چقدر از امام زمان عزیزمون‌ داری؟ آیا تا به حال برای شناخت بهتر ایشون تلاش کردی؟ 🤗 خیلی خوشحال میشیم اگه تجربه‌ یا نظرات و پیشنهاداتی‌ در این زمینه دارید با ما به اشتراک بذارید: 🆔 @Entezarbahar 📩 منتظر پیام‌هاتون‌ هستیم‌...☺️ 🌸 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
29.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 :👇👇👇🌱 من دوران مجردی خیلی بد حجاب بودم تا اینکه درباره حجاب تحقیق کردم الان الحمدلله چادری و با حجاب هستم 👆این کلیپو که به دخترم نشون دادم عاشق حجابش شد❤️ لطفا فیلمو بفرستین کانالتون تا همه عاشق حجاب بشن💚 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ 4⃣1⃣ 🧣🧤❄️ یه بافتنی زیبا 😍آموزش بافت یه مقنعه ی گرم و زیبا برای دخترای گلتون مناسب فصل پاییز و زمستون 💛 برای دیدن سایر خیاطی های آسون و پرکاربردمون کافیه هشتگ رو دنبال کنید☺️🌼 | | | | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 71 ستاره سهیل سرش را بالا گرفت و پک محکمی به سیگار زد. هوا را از بینی‌اش بیرون داد؛ حلقه‌های دود را که اوج می‌گرفت تماشا کرد. لبخند مرموزی روی لبش نشست. -ببین...همه ما مثل این دود سیگار، باید اوج بگیریم و بالا بریم...به هر قیمتی که شده...من هر وقت سیگار می‌کشم، انگار خودم بالا می‌رمو در خدا فانی می‌شم. این همون چیزیه که من بهش معتقدم. -یعنی همه باید سیگار بکشن؟ مینو در حالی‌که سیگار را بین انگشتانش به بازی گرفته بود، دستش را به علامت منفی تکان داد. -نه، نه، نه! اشتباه نکن،عروسک! گفتم هرکسی باید خودش تشخیص بده. مثلا تو شاید صدای خوبی داشته باشی، مثلا بتونی با کیان بخونی‌! هوم؟ این می‌شه کمال تو، که باید توش فنا بشی. یا مثلا خوب بتونی دف بزنی... دف زدن تو مراسمات شکرگزاری خیلی مهمه...بعد اگه پیشرفت کنی، می‌تونی تو این راه به کمال خودت برسی. لزوما باید یه استعدادتو کشف کنی و خرج راه عرفانت کنی. ستاره پشت به پنجره تکیه داد و دستانش را سینه قلاب کرد. -حرفات چقدر عجیبن! بعضی وقتا می‌ترسم ازشون، بعضی وقتام خوشحالم می‌کنن. مثلا این دفو دوست داشتم. -همینه دیگه عروسک! مبارزه گاهی ترسناک می‌شه گاهیم زیبا! ما در حال مبارزه‌ایم اینو یادت باشه. -راستی راستی، دف این‌قدر مهمه؟ -پس چی؟ آرش پیام داد که پنجشنبه همین هفته یه مراسمه. ستاره روی مبل نشست. -خیلی دلم می‌خواد بیام. خداکنه بتونم. وای مینو! لیستای عمو کو؟ همین‌جا بودن. -اوه چه قشقرقی راه می‌ندازی... گذاشتم بالا. می‌خواستم پفک باز کنم، گفتم پفکی نشه. -یه لحظه ترسیدم، حالا پفکت کو؟ -بذار، یه فیلم خفن بذارم، تا صبح میخکوبت می‌کنه. -تو رو خدا رو زمین نریزه. عفت خیلی وسواسیه. -پاشو برو یه سینی چیزی بیار، عفت جونم آب تو دلش تکون نخوره. منم فلشو بذارم. چجوری تحملش می‌کنی، اَه. چه گنده دماغه. ستاره سینی به دست آمد. -حالا فیلم چی هست؟ -یه چیز فوق‌العاده رمانتیک و هیجان‌انگیز. یادته اون روز تو باغ گفتم گُلو بذاری تو موهات. چقدر کیان جذبت شد؟ -اوهوم! - بس که فیلم آمریکایی‌ دیدم، قشنگ بلدم چجوری دل طرفو ببری. -خب بذار ببینم. اسمش چیه؟ -زنده شدن یک خون‌آشام. -وا! این دیگه چه فیلمیه؟ حتما ترسناکه! -ندیدی تا حالا؟ -نه من می‌ترسم. -لوس بازی درنیار. فیلمه همش. ژانر هیجان... اوووووه... اولش یکم چندشت می‌شه بعدش راه میفتی، قول میدم. فایده‌اش شجاعتیه که بهت میده. -حالا داستانش چیه؟ جذابه؟ مینو پفک را در سینی ریخت و به طرف ستاره کشاند. -نه ممنون! لواشک می‌خورم. -داستان یه عشقه. دختره خیلی شبیه توئه. اسمش سوزانه. سوزان و ستاره چه شبیهن مگه نه؟ -خب؟ -اتفاقا پدر مادرش فوت شده، تنها زندگی می‌کنه. می‌ره دبیرستان، یه پسر جدید وارد مدرسه می‌شه. از قرار معلوم اون پسره یه خون‌آشامه. -یعنی چی؟ -یعنی خون می‌خوره... وای خدا! و از ترس، دستانش را جلوی صورتش گرفت. -اَه! چه سوسولی تو! پسره فکر می‌کنه این یارو سوزان، همون نامزد قدیمیشه که با کمک رییس خون آشام‌ها زنده شده و حافظش پاک شده. دیگه میاد پیش دختره و ابراز علاقه می‌کنه. یه برادر هم داشته دنی، اونم عاشق این دختره می‌شه. بعد دیگه بین این دوتا خون‌آشام جنگ می‌شه. -آخه این کجاش جالبه؟ -من بد تعریف کردم. مطمئن باش خوشت میاد. تازه خیلی طولانیه. بیا شروع شد. ستاره، نگران چشم به تلویزیون دوخت. اوایل فیلم جذاب بود. اما گاه از ترس سرش را روی شانه مینو می‌گذاشت و بعد دوباره نگاه می‌کرد. کشش فیلم برایش به حدی بود که با وجود آنکه ترسیده بود، دلش می‌خواست بداند قسمت‌های بعدی چه اتفاقی می‌افتد. گاه از دیدن صحنه‌هایی از خجالت سرخ می‌شد و مینو این مسئله را طنز می‌دانست و با کنایه می‌گفت: «چقدر تو بچه مثبتی، ببین بابا! دلت پاک باشه» ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😱تقلید کورکورانه ای که به کوری منجر خواهد شد ♨️زن ۳۲ ساله ایرلندی که به تقلید از یک اینفلوئنسر اینستاگرام سفیدی چشمش رو تتو کرد، حالا بعد از گذشت چند هفته با عفونت شدید چشم مواجه شده و دیدش کاهش شدید داشته و احتمال نابینایی او در آینده میره ❌این زن گفته که دختر ۷ ساله اش به او هشدار داده این کار را نکند چون ممکن است نابینا شود 🙁با وجود این دردسری که برای خودش درست کرده، گفته است اگر زمان به عقب برگردد فقط یک چشمش را تتو می کند 📌دیگه خودتون پیشرفت زنان غربی رو ببینید! با این بلایی که سر خودش آورده هنوز هم متنبه نشده و گفته کاش یک چشمش رو تتو می کرد بعد می رفت سراغ اون یکی 🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/femail/article-1107029/Mother-tattooed-eyeballs-blue-purple-losing-sight.html 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓