دانشگاه حجاب
-خب چرا کمکش نکردین؟ -نداشتم عمو! اگه داشتم که حرفی نبود. -خب چرا همچین توقعی داشت؟ عمو پوفی
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
ستاره سهیل 82
یک هفتهای از توصیههای عمو گذشته بود و با وجود اینکه گچ پایش را باز کرده بود، اما به سختی راه میرفت.
ظهر، وقتی که فرشته برای احوالپرسی زنگ زد، در جواب اینکه پایش چطور است، گفت:
-حالا پای قبلیم که بهتر بود. ولی از شر اون گچ دورش حداقل خلاص شدم.
-آره بازم خداروشکر که بخیر گذشته. هروقت بهتر شدی بیا کتابخونه، ببینمت.
تلفنش که تمام شد، خودش را مشغول نوشتن جزوههای عقب ماندهاش کرد.
از وقتی که عمو درباره عفت رازهایی را برملا کرده بود، کمتر از اتاقش بیرون میرفت.
گاهی بخاطر بچهدار نشدنش، برایش دلسوزی میکرد؛ گاهی بخاطر توقع بیجایش، نسبت به ارث پدریاش حرص میخورد.
ترجیح میداد کمتر جلوی چشمان عفت ظاهر شود و خودش را مشغول نوشتن جزوههای عقب افتاده و فیلمهایی که حسابی به دیدنشان وابسته شده بود، کرد.
شام را به بهانه درد پایش، در اتاق خورد.
کاسه گل سرخی خورش را که فقط لیمو عمانی بزرگ و سیاهی در آن خودنمایی میکرد، با لیوانی که از دوغش تنها کف رویش مانده بود، داخل سینی گذاشت و سراغ جزوههایش رفت.
پیام مینو را که دید، خودکارش را روی کاغذ رها کرد.
-فیلم جدید رسیده، قبلیو دیدی؟
دستش را دراز کرد و لیموعمانی داخل کاسه را برداشت و آب ترش داخلش را با صدای "هوفی" به داخل دهانش مکید؛ ترشی لیموعمانی برای لحظهای صورتش را در هم کشید.
با دست دیگرش تایپ کرد.
-آره، اونقدرهام که میگفتی ترسناک نبود. چقدر این خونآشامها زندگی جالبی دارن.
مینو ایموجی تعجب فرستاد.
-نه بابا! راه افتادی. گچ پاتو وا کردی، انگار گچ مغزتم باز شده.
ستاره ایموجی خنده فرستاد و نوشت.
-خب، بعدیو بده، عسل بابا.
-داره میاد، برو تلگرام.
فیلم را دانلود کرد و تا نیمههای شب زیر پتو مشغول دیدن فیلم شد.
فیلمها که تمام میشد مثل معتادی که منتظر مواد باشد، از مینو تقاضای فیلم بیشتری میکرد.
دوران نقاهتش را پای گوشی و گهگاه رفتن به فیزیوتراپی میگذراند. عمو هم در آن مدت بیشتر هوایش را داشت و زیاد به او سخت نمیگرفت.
از آخرین جلسه فیزیوتراپی که برگشت، احساس سبکی میکرد. دستی به پایش کشید و لبخندی به لبانش سرایت کرد.
-عمو کمربندتو ببند. فکر نکنی حالا دیگه خوبِ خوب شدی، میتونی بدوی... دیگه اون پای سابق نیست، باید خیلی هواشو داشته باشی تا کامل خوب بشه.
به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را لحظهای روی هم گذاشت.
-چشم عمو!... ببخشید تو این مدت اذیت شدین. عفت حسابی ازم کفری شده. ولی خب، بهقول شما باید درکش کرد.
عمو ماشین را روشن کرد و در تایید حرفهای ستاره بازهم توصیههای لازم را کرد.
میانه راه مینو پیام داد.
-میای بزنیم بیرون؟ دلم برات یه ذره شده.
با دیدن این پیام، انگار دلش پرواز کرد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
یک ون شبه.pdf
33.36M
یک ون شبهه🚌
محتوای پی دی اف: ۲۳ عدد پوستر با کیفیت لمینت سایز ۷۰ در ۵۰ پاسخ به شبهات متداول در حوزه ی زن، آزادی، حکومت اسلامی، کارآمدی نظام اسلامی
💫 مجموعه نمایشگاهی حاضر از کتاب " یک ون شبهه" از مجموعه ی اندیشکده سعدا نوشته حجت الاسلام راجی تهیه شده است.
این فایل جهت نشر و همچنین برای فعالین فرهنگی و متقاضیان جهت استفاده و برپایی این نمایشگاه در مسجد ، موکب یا ایستگاه صلواتی، هیئت، مدرسه ، یا دانشگاهی که با آنها در ارتباط هستند مناسب است.
امکان دریافت نسخه چاپی امانی مهیا میباشد. 👈 @fathali88
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴خبر بد برای حامیان مهسا امینی که دنبال مبارزه با حجاب و تحقق شعار زن، زندگی و آزادی بودند 🔵و تبریک
به نظرم آمریکا هم از خودشونه! و گرنه با انتخاب مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور اینده ایران ، سه ماه جون کندن ضد انقلاب رو به فنا نمیداد!!!
"رضوان"
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یلدا را این گونه تعریف کنیم: 🌸
یـــ :یا صاحب الزمان
ل :لوایت را علم کن🌿
د:دیگر جدایی بس است
ا:اللهـم عجل لولیکــــ الفـرج🌱
🍉 یلدا مبارک
#یلدای_فاطمی
#تولیدی | #استوری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓