eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 151ستاره سهیل دو روز که با رفتن ستاره به پایگاه بسیج عمو، موافقت شد، ستاره جلوی آینه
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 152ستاره سهیل -منم می‌خواستم همینو بپرسم ازت! خانم نیاسری که هرلحظه لبخندش بازتر میشد و ستاره می‌توانست دندان‌های سفیدش را بهتر ببیند گفت: «شما... همو می‌شناسین؟» ستاره مطمئن بود که خانم نیاسری، یک شب هم نخ دندان و مسواکش را فراموش نمی‌کند. فرشته چشمکی به ستاره زد و جواب داد - به! پس چی خیال کردی؟ ستاره عضو کتابخونه مسجدمونه... -ماشاءالله دیگه از دختر فرمانده پایگاه، کمتر از این نمیشه توقع داشت... تو همه مسجدا یه دستی می‌رسونه. لحن فرشته کمی متعجب شد. -دختر فرمانده؟ خانم نیاسری سرش را کمی جنباند. -آ... م... ببخشید، دختر برادر فرمانده... دختر شهید شکیبا. ستاره نگاهش روی صورت و چشمان فرشته در قاب روسری زیتونی‌اش ثابت ماند. لحظه‌ای چشمانش از تعجب برقی زد، اما لب‌هایش همچنان ساکت بود و بی‌حرکت. نفس راحتی کشید. اما در ذهنش غوغایی به پا بود. فرشته خیلی سریع بحث را عوض کرد. -بابا این بسیج دانشگاه اینقدر که دردسر داره، هیچ‌جا نداره... من باید زودتر برم، برسم به بچه‌های پرورشگاه. اگه اسما تموم شدن، من برم. -هنوزم میری اونجا؟ خسته نشدی؟ -نه بابا! خستگی چیه؟ این بچه‌ها خیلی به حمایت ما نیاز دارن، با چندتا از دوستام قرار گذاشتیم هفته‌ای دوبار از طرف بسیج بهشون سربزنیم. تو هم دوست داشتی بیا. ستاره سعی کرد از کار خانم نیاسری که فرشته او را فاطمه صدا می‌کرد، سردربیاورد. اما چیز زیادی دستگیرش نشد. تنها از میان برگه‌ها چند اسم و فامیل و مسئولیتشان را حفظ کرد تا برای مینو بفرستد. روز بعد متوجه شد که لیست مربوط به بسیجیانی بوده که باید به میدان تیر برای تمرین بروند. تنها کاری که توانست بکند، نوع اتوبوس، اسلحه‌ و حدود رده سن‌شان را برای مینو در واتساپ فرستاد. مینو حسابی از گزارش‌ها راضی بود و او را به دادن اطلاعات بیشتر تشویق می‌کرد. تا جايي که دوباره تقاضای بزرگتری از ستاره کرد. - ببین... اینایی که فرستادی عالی‌ان خب... ولی بازم باید دقیق‌تر کارکرد، مگه خودت نگفتی بی گدار نمیشه به آب زد؟ همینه دیگه... این دفعه باید یه جوری ازشون عکس بگیری، آخه با دوتا اسم و فامیل که نمیشه کاری کرد...این آخرین درخواست گیلاده. ستاره که حسابی عصبانی شده بود بالشش را از روی تخت، به طرف میز پرتاب کرد و ساعت صورتی زیبایش روی زمین افتاد و چند تکه شد. -می‌خوای بهشون بگم، لطفا صاف واستین... من ازتون عکس بگیرم... سیبم فراموش نشه... تو دیوونه‌ای مینو! میخوای منو به کشتن بدی... فقط بلدی دستور بوی... پاشو بیا اینجا، خودت ازشونعکس بگیر. بعد از فرستادن این پیام، تا چند ساعت هیچ پیامی بین آنها بدل نشد. تا اینکه خود مینو پیش‌قدم شد و به او تلفن زد. -سلام... چطوری؟ ستاره سرد و رسمی جواب داد. -ممنون، داشتم درس می‌خوندم. -باشه زیاد مزاحمت نمی‌شم... گیلاد گفت ازت تشکر کنم و بگم که واقعا درکت می‌کنه... اوم... اطلاعاتت خیلی خوب بودن، منم تند رفتم ببخشید ستاره جان! لبخندی از شرم روی لب‌های ستاره نشست. ببخشید منم از کوره در رفتم... احساس کردم اصلا درکم نمی‌کنی و کارام برات هیچ ارزشی نداره... مینو! باور کن جلوتر از این نمی‌شه رفت... شک می‌کنن. -باشه! به صلاح خودت، هروقت تونستی اطلاعات بیار. تلفن را که قطع کرد احساس کرد وزنه سنگینی که این چند روز، روی سرش قرار داشت به طرز عجیبی در حال ناپدید شدن و سبک شدن است. پیام‌های انگیرشی که مینو برای انجام کار تشکیلاتی می‌فرستاد، اراده‌اش را برای رسیدن روز عملیات بیشتر و بیشتر می‌کرد. خبرهایی که از اطراف به گوششان می‌رسید به قدری ناراحت کننده بود که شب‌ها قبل از خواب با گریه خواب می‌رفت. مینو علاوه بر آماده کردن آن‌ها برای انجام عملیات بزرگی که در راه بود، خبرهایی را از کشته شدن جوانانی برایشان می‌فرستاد به خاطر نداشتن آزادی اعتراض کرده بودند. یک هفته‌ای بود که از محراب خبر نداشت و مدام به او پیام می‌داد، اما انگار محراب فکر و ذهنش جای دیگری بود، چون کوتاه و رسمی جواب می‌داد. بعد از اعتراض ستاره به نبودن محراب، این پیام در جوابش آمد. - ببخشید، درگیری آموزش‌هام... من خوبم... می‌خوام تک باشم... ستاره محراب را درک می‌کرد، نه تنها او بلکه در واقع همه اعضا تلاش می‌کردند تا رضایت گیلاد را به دست آورند و به جایگاهی برسند. پیام‌های مینو روز به روز جدی‌تر می‌شدند. -عملیات نزدیکه... آمادگی خودتون رو حفظ کنین. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبنای کشف حجاب نفی خدای حکیم و معاد-.mp3
24.98M
📚مبنای کشف حجاب: نفی خدای حکیم و معاد و اصرار بر شهوت رانی و لجاجت درمسیر شیطان و جهل ➖چطور وسوسه شیطان زندگی انسان را نابود میکند؟ ➖چرا زن های غربی اینقدر بدبخت هستند؟ 🇮🇷 دهه فجر مبارک باد🇮🇷 🔸یکشنبه 9 بهمن 1401 جزیره کیش 🔹دبیرستان دخترانه الزهراء 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌼🌸 میلاد باسعادت جوادالائمه مبارک 🌸🌼🌸 🇮🇷 @hejabuni
دکتر آدام رابرتز؛ میکروب شناس کالج دانشگاهی لندن:🧑‍🔬🧬🧪 نوع خاصی از در ریش موجود هستند که موجب نابودی دیگر باکتری‌های مضر می‌شوند. همچنین با انجام کشت و آزمایش جداگانه معلوم شد که این می‌تواند باکتری اشریشیا کولای را نیز کنند.🧔🏻 برگرفته از کتاب علوم نوین در اسلام 📕 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥پاسخ به امر به معروف دختران انقلاب در قطعه۲۸گلزار شهدای تهران: 🔹دخترانی که می کنند بیارید گلزار شهدا تا این شهدا رو ببینند 🔹کاش مادرم از بچه گی به سر کردن عادتم میداد 🔹حاضرم جونم برای بدم 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واکنش تهیه کننده فیلم "چرا گریه نمیکنی" به بازیگران این فیلم تا ریال آخر دستمزدتونو گرفتین، کجا رفاقتی کار کردید؟؟!! 🔅 @hejabuni 🔅
پرسیدند : فرقِ [ ڪریم ] با [ جواد ] در چیست ؟ فرمودند : از شخصِ ڪریم همینكه درخواست ڪنے به شما عنایت مے ڪند ولے جواد ؛ خود به دنبالِ سائل مے گردد تا به او عطا ڪند... (ع) 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوچرخه خودش بود . . .😐 بدن خودش بود . . .😅 ولی......... 🇮🇷@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓