🛡زن زندگی آزادی، به سبک اروپایی! ( 🔚 تهش میرسه به اینجــــــا) #نقطه_زن #آزادی #پوستر نفحات @nafahat_graphic ┄┅‎‌─┅═༅𖣔❀ @hejabuni

✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ آموزش شماره 7⃣6⃣ 《 نیم ساعته شومیز کولردار بدوز》 شومیز از واجباته کمد هر خانمی‌هست😍 🏴 میتونی مشکیش رو برای محرم بدوزی ❇️ بدون الگو و فقط تو نیم ساعت 😳برای خودت شومیز آزاد و پوشیده بدوز 🔰 میزان پارچه مورد نیاز دوبرابر قد شومیزت هست👌 💛 برای دیدن خیاطی های آسون دیگه‌مون #آموزش_خیاطی رو جستجو کنید #دوخت_شومیز #آموزش_شومیز #شومیز #شومیز_محرم #شومیز_بدون_الگو #خیاطی_آسان #خیاطی_بدون_الگو ═ೋ❅✂️❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872

🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 70👇

🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 70 👇 فائزه با شیطنت پرسید: - حالا راستش رو بگو هانیه! همش شانس بود یا از بند پ هم استفاده کردی؟! نگو که همینطوری و از روی استعداد سرشارت بوده که رتبه آوردی! چون من که منم برنده نشدم! پس تو که تویی نباید برنده میشدی! حتما یه ریگی به کفشت هست! یالااا بگو! دختره فلان فلان شده! شیطونه میگم پاشم موهاش رو دور گردنش گره بزنم تا حساب کار دستش بیاد! دوره زمونه ای شده ها! کلاغ به قناری میگه تو زشتی! آقایی جوون با لباس های سرتا سر زرشکی به موقع پا در میونی کرد.. - خانم! غذاتون رو بیارم؟ الناز که همیشه پایه است پس پرسیدن نداشت! یک دقیقه قبل اگر یه فیل رو درسته قورت داده باشه بازم میل داره! به فائزه نگاهی کردم. فائزه هم که توهم جلسه خواستگاری زده بود! نمیدونست نه بگه یا آره! بیچاره آقاهه هم یه لنگ پا در هوا منتظر جواب ما مونده بود! دوست داشتم دیرتر بخورم ولی واسه خلاصی از این دخترای گور به گور شده ترجیح دادم به غذا پناه ببرم... رو کردم به گارسون و گفتم: - بله ببخشید معطل شدید. زحمت بکشید بیارید...ممنون. گارسون که رفت فائزه شاخک هاش رو تیز کرده بود ببینه چی میخوام جوابش رو بدم. فکر کنم چنگالش رو هم زیر میز دستش گرفته بود! فرصت خوبی واسه کل کل با این 2 اعجوبه نبود. وارد بحث میشدم باید با کتک کاری تمومش میکردیم! مخصوصا که فائزه قبول نشده بود و کفری بود! چشمکی زدم و گفتم: - وارد جزئیات نشو فائزه! مهم قبولیش بود که شدم! همش توی فکر مرحله بعدی ام. ژست متفکرانه ای به خودم گرفتم و گفتم.. آخ اگه بتونم این مرحله رو هم پشت سر بذارم... دیگه خواستگار ماستگار بی اذن شاهزاده هانیه تعطیل! الناز خندید و گفت: - بی اذن رو محکم گفتیا! خبریه؟ شاهزاده خانم کسی رو زیر نظر دارن؟ چنگال رو توی سالاد ها فرو کردم.. محکم گفتم: - فعلا که نه. هیچکی! یه مدت میخوام فقط نفس بکشم. فائزه حرفم رو ادامه داد و گفت: هووووف نفسسس! امیدوارم به آرزوی شاهزاده گیت برسی و کوزت عصرمون و مایه عبرت بقیه نشی! چشم قره ای به فائزه رفتم.. گارسون غذا رو آورد و این بحث ختم به خیر شد. یکی از صحبت هایی که اون شب مطرح شد سوال سخت بهشت و جهنم بود همون که جوابش رو براتون نگفتم و قرار شد روش فکر کنید. فائزه هم مثل من به جواب نرسیده بود. ولی الان دیگه جوابش رو میدونم. از استاد معارفمون پاسخ رو کش رفتم. شاید بعضیا سوال از یادشون رفته باشه. یه بار دیگه با هم مرور کنیم. بعد جوابش رو بگم براتون. ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872

📗کتاب صوتی #شاهرخ_حر_انقلاب قسمت 8⃣ 🎙با صدای مهدی نجفی @hejabuni

📽 فیلمی که این یکی دو روزه پربازدید شده👌 🔴 تذکرات جدی به هنجارشکنان در خیابان اندرزگو تهران #اقتدار_حافظان_امنیت (پ ن: البته شما موقع تذکر بهتره فقط بگید و برید ☺️ سعی کنید توقف نکنید و نیازی نیست دلیل و سند و مدرک برای رعایت حجاب بیارید ) ┄┅‎‌─┅═༅𖣔❀ @hejabuni