eitaa logo
حجاب یار
989 دنبال‌کننده
498 عکس
210 ویدیو
375 فایل
༺ کانال محصولات چند رسانه ای حوزه عفاف و حجاب ༻
مشاهده در ایتا
دانلود
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوربین مخفی مخاطب سنی:  نوجوان، جوان، بزرگسال و بالاتر تولید کننده اثر: مسیر مثبت @hejabyar_com https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹مجموعه تبلیغات محیطی هفته عفاف و حجاب ✅ ۲۸ پوستر باکیفیت بالا جهت بهره برداری در اماکن عمومی، بیلبوردها و پرتابل های شهری... ✅ لطفاً سهیم باشید و به همه روابط عمومی های ادارات دولتی، شهرداری‌ها، فعالان و دغدغه مندان فرهنگی اطلاع دهید... ✅ با توجه به فرمت طرح ها، در کامپیوتر باز کنید، ممکن است در موبایل نمایش داده نشود... لینک دانلود https://b2n.ir/f45597 https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
هدایت شده از حجاب یار
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹مجموعه تبلیغات محیطی هفته عفاف و حجاب ✅ ۲۸ پوستر باکیفیت بالا جهت بهره برداری در اماکن عمومی، بیلبوردها و پرتابل های شهری... ✅ لطفاً سهیم باشید و به همه روابط عمومی های ادارات دولتی، شهرداری‌ها، فعالان و دغدغه مندان فرهنگی اطلاع دهید... ✅ با توجه به فرمت طرح ها، در کامپیوتر باز کنید، ممکن است در موبایل نمایش داده نشود... لینک دانلود https://b2n.ir/f45597 https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
هدایت شده از یک حس خوب
✂️📘✂️📙✂️📕 📚 🦋 📕 دل‌شوره داشت. نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری در حرکت بود. انگار به هم‌زمان بودنشان شک کرده باشد. عرشیا دیر کرده بود. یاعلی گفت و از صندلیِ پر سروصدا کنده شد. نگاه خسته‌اش تا روی صندلی رنگ و رو رفته‌ی آنتیک کش آمد. سنگین شده بود انگار؛ یا نه صندلیی مورد علاقه‌ی عرشیا زیادی پیر و فرتوت بود که اینطوری ناله می‌کرد. لبش به کج‌خندی کش آمد. چه شباهت غمناکی داشتند باهم. کلافه نفس عمیقی کشید و به سمت پنجره رفت. آسمان ابری بیشتر نگرانش کرد. هم‌زمان با چکیدن قطره‌های باران، قطره اشک او هم بیرون جهید و نگاهش به عابرین کوچه خیره ماند. چشمش خورد به دختر کوچکی که لی‌لی کنان عرض کوچه را طی می‌کرد. نفس عمیقی کشید و فکر کرد که "خدا عالمه چه بلایی سر یه بار مصرف غذایی که تو دستته اومده خانوم کوچولو." یاد خودش افتاد وقتی ده یازده ساله بود و پای ثابت نذری‌های هیئت عمو مصطفی. تمام غذاهای نذری یک طرف و قیمه‌ی امام حسین هم یک طرف. هنوز هم عطر و بوی عجیبش را در شامه‌اش حفظ کرده داشت. دستش مشت شد و پلک فشرد "آخ که یکهو چقدر هوس کرده بود" وزوز گوشی که بلند شد با اجبار دل کند از خاطرات. دیدن تصویر لبخند خواهرش آرامشی عجیب تزریق کرد به حس و حالش. می‌خواست صفحه را لمس کند که صدای تک بوق ماشین ارشیا را شنید. خودش را پشت در رساند و منتظر ماند. صفحه‌ی گوشی همینطور خاموش و روشن می‌شد. قدم‌های او را حتی از دور هم می‌توانست بشمرد. درست با آخرین شماره ایستاد. از پشت شیشه‌های رنگی هیبت مردانه‌اش مشخص شد و چند لحظه بعد مقابل هم ایستاده بودند. یکی دلخور و دیگری بی تفاوت. مثل همیشه! نگاهی ممتد و سکوتی عمیق در مقابل سلام گرمی که داده بود گرفت. سنگینی کت چرم را روی دستش حس کرد و هوای ریه‌اش پر شد از عطر گس و بوی تند چرم اصل. ترکیب خوبی بود. نفسش را فوت کرد بیرون. عرشیا هنوز بعد از چند سال نفهمیده بود که مراسم استقبال هر روزه فقط پرت کردن کیف و کت نیست!؟ شرشر آب سرویس بهداشتی به خود آوردش. آه عمیقی کشید. نم اشک‌ روی صورتش را با سر آستین پاک کرد و به سمت تنها سنگرش رفت. راستی اگر این آشپزخانه دوست داشتنی را نداشت، کجا غرق می‌شد؟ حالا که او آمده بود، هر چند پر از غرور و سردی اما خوب‌تر بود. توی شیشه بخار گرفته‌ی فر، خودش را دید. این خط‌های روی پیشانی‌، موج شیشه بود یا رد این سال‌های پر از بغض؟ ادامه دارد... 🦋 💌روی لینک زیر بزنید...👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3094020098C4a90aaf1e3
هدایت شده از یک حس خوب
❤️‍🩹 خانه اش پایین آمده، ولی حجابش نه... به کمک‌کنندگان گفت: من خوبم. تا کسی به او دست نزند🧕 شکوه در زمان جنگ! عفت در زمان برهنگی... 🇵🇸 🦋 @yek_hesse_khob 🆔
هدایت شده از یک حس خوب
📸 قابی زیبا در آیین اختتامیه جشنواره فیلم فجر ♦️بوسه رئیس سازمان سینمایی بر روسری دخترانش در آیین اختتامیه جشنواره بین‌المللی فیلم فجر۴۲ 🟡محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی در حضور متفاوت خود در آیین اختتامیه جشنواره فیلم فجر ۴۲ با دخترانش به روی صحنه آمد. 🦋 @yek_hesse_khob 🆔