دستنوشته #شهید_محسن_حججی عرفه سال۹۴
#حجاب
#حجاب_یار
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
هدایت شده از یک حس خوب
✂️📘✂️📙✂️📕
#رمان 📚
#تاپروانگی 🦋
#قسمت_اول 📕
دلشوره داشت. نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری در حرکت بود. انگار به همزمان بودنشان شک کرده باشد. عرشیا دیر کرده بود.
یاعلی گفت و از صندلیِ پر سروصدا کنده شد. نگاه خستهاش تا روی صندلی رنگ و رو رفتهی آنتیک کش آمد. سنگین شده بود انگار؛ یا نه صندلیی مورد علاقهی عرشیا زیادی پیر و فرتوت بود که اینطوری ناله میکرد. لبش به کجخندی کش آمد. چه شباهت غمناکی داشتند باهم.
کلافه نفس عمیقی کشید و به سمت پنجره رفت. آسمان ابری بیشتر نگرانش کرد. همزمان با چکیدن قطرههای باران، قطره اشک او هم بیرون جهید و نگاهش به عابرین کوچه خیره ماند. چشمش خورد به دختر کوچکی که لیلی کنان عرض کوچه را طی میکرد. نفس عمیقی کشید و فکر کرد که "خدا عالمه چه بلایی سر یه بار مصرف غذایی که تو دستته اومده خانوم کوچولو."
یاد خودش افتاد وقتی ده یازده ساله بود و پای ثابت نذریهای هیئت عمو مصطفی. تمام غذاهای نذری یک طرف و قیمهی امام حسین هم یک طرف. هنوز هم عطر و بوی عجیبش را در شامهاش حفظ کرده داشت. دستش مشت شد و پلک فشرد "آخ که یکهو چقدر هوس کرده بود"
وزوز گوشی که بلند شد با اجبار دل کند از خاطرات. دیدن تصویر لبخند خواهرش آرامشی عجیب تزریق کرد به حس و حالش. میخواست صفحه را لمس کند که صدای تک بوق ماشین ارشیا را شنید.
خودش را پشت در رساند و منتظر ماند. صفحهی گوشی همینطور خاموش و روشن میشد. قدمهای او را حتی از دور هم میتوانست بشمرد.
درست با آخرین شماره ایستاد. از پشت شیشههای رنگی هیبت مردانهاش مشخص شد و چند لحظه بعد مقابل هم ایستاده بودند. یکی دلخور و دیگری بی تفاوت. مثل همیشه! نگاهی ممتد و سکوتی عمیق در مقابل سلام گرمی که داده بود گرفت.
سنگینی کت چرم را روی دستش حس کرد و هوای ریهاش پر شد از عطر گس و بوی تند چرم اصل. ترکیب خوبی بود.
نفسش را فوت کرد بیرون. عرشیا هنوز بعد از چند سال نفهمیده بود که مراسم استقبال هر روزه فقط پرت کردن کیف و کت نیست!؟
شرشر آب سرویس بهداشتی به خود آوردش. آه عمیقی کشید. نم اشک روی صورتش را با سر آستین پاک کرد و به سمت تنها سنگرش رفت.
راستی اگر این آشپزخانه دوست داشتنی را نداشت، کجا غرق میشد؟
حالا که او آمده بود، هر چند پر از غرور و سردی اما خوبتر بود. توی شیشه بخار گرفتهی فر، خودش را دید. این خطهای روی پیشانی، موج شیشه بود یا رد این سالهای پر از بغض؟
ادامه دارد...
#الهام_تیموری ✍
#یک_حس_خوب 🦋
💌روی لینک زیر بزنید...👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3094020098C4a90aaf1e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کوتاه: دختران تنها ...
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله):
🔹إِنَّ الْأَبْكَارَ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ إِذَا أَدْرَكَ ثَمَرُهُ فَلَمْ يُجْتَنَى أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ نَثَرَتْهُ الرِّيَاحُ
🔸دوشيزگان، مانند ميوهى روی درختند كه هر گاه ميوه اش برسد و چيده نشود، آفتاب آن را فاسد میکند و بادها پراكندهاش مى سازند.
#حجاب
#حجاب_یار
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جدیدترین قطعه موسیقی با موضوع عفاف و حجاب: 🍀اصالت🍀 با صدای پویا بیاتی
#حجاب
#حجاب_یار
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
📊 اینفوگرافی | وظایف ما درباره حجاب
💠 پایگاه اطلاع رسانی MESBAHYAZDI.IR مجموعه بیانات علامه مصباح یزدی (قدس سره) با موضوع حجاب را در قالب اطلاع نگاشت «وظایف ما درباره حجاب» برای اولین بار منتشر میکند.
#حجاب
#حجاب_یار
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعاً لازمه اینقدر دور خودمون دیوار بکشیم؟!
#حجاب
#حجاب_یار
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
🔺سارا خادمالشريعه شطرنجباز که تو جمهوری اسلامی چندین مدال و عنوان بینالمللی بدست آورد ؛ بخاطر اینکه معتقد بود حجاب محدودیت میاره از ایران رفت، تابعیت اسپانیایی گرفت و تو دور اول مسابقاتش برای اسپانیا به حریف باحجاب اندونزیایی خورد و با یک باخت از مسابقات حذف شد 😂
#حجاب
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحقیقات علمی در مورد تفکیک جنسیتی مدارس چه میگویند؟
🔹در این ویدئو، دکتر ادوارد داتن، استاد مردم شناسی از کشور انگلیس، نتیجه تحقیقات علمی انجام شده در زمینه تاثیرات تفکیک جنسیتی مدارس را مرور می کند.
#حجاب
#حجاب_یار
https://eitaa.com/joinchat/3638362238Cbcec5fd7c8