برد و باخت رو کاری ندارم؛
برای اینکه هرچی خیره پیش بیاد، فتنه انگیزی ها شکست بخوره، بینی وطن فروش ها به خاک مالیده بشه، عزت جمهوری اسلامی در همه عرصهها روز به روز بیشتر بشه،
سهم هر کدوممون پنج صلوات😊🌷
از دو تا گل طارمی خیلی خوشحال شدم 🙂
مادر طارمی: دوست دارم مهدی گلهایش را به شهدای شاهچراغ تقدیم کند/ امیدوارم پسرم به آمریکا و انگلیس گل بزند
به مادرش بگید هدیهش پذیرفته شد....
@hejrat_kon
﷽
----
#جشن_تکلیف ۳
خلاصه که قرار بر خودکفایی شد. مهمان ها روکا مشخص کردم. مدرسهاش عوض شده بود و هنوز دوستی برای دعوت نداشت. دوستان خانوادگی و فامیل دعوت شدند.
برای محتوای برنامه فکر و مطالعه کردم. پذیرایی را ساده گرفتم؛ کیک و شربت و ساندویچ الویه. و ذرت بوداده برای بچهها.
باید بادکنک میخریدم. رفتم بازار تا به قیمت مناسبتری بخرم. نمیدانم آن اختلاف قیمت، ارزش آنهمه راه رفتن را داشت یا نه😅 البته چیز دیگری هم میخواستم.
روزهای آشوب و شلوغی بود اما بازار، گرم و آرام...
کیک را دوست داشتم به یک خانمی با کار خانگی (مشاغل خانگی) سفارش بدهم؛ پیدا نکردم. به یک تولیدی سفارش دادم. سه کیلویی با قطر کمتر و سطح بیشتر. در ذهنم یک کیک کاملا ساده بود اما پیش فرض کیکپز، کیک خامهای دولایه بود و برداشتش از ساده، نداشتن تزئین. لذا کیکمان شد کیک خامهای😋
برای پذیرایی خاصتر از بچهها، آن گلهایی را که عکسش را گذاشتم قبلاً، آماده کردیم. ظرف کوچک و آبنبات و مغزیجات و اسمارتیز و مقوای رنگی خریدم. چوب بستنی پهن هم که داشتیم؛ هدیه دوسال پیش همسرم برای روز پزشک (به عنوان آبسلانگ). یادتان هست؟ 😄
یک گل ساده پرینت گرفتم و گذاشتیم روی مقواها و با دخترها برش زدیم. ظرفها را پر کردیم و چسباندیم.
دیده بودم در جشن تکلیف ها یک هدیه به دخترهای شرکت کننده میدهند (اصطلاحاً گیفت؛ که اصلاً دوست ندارمش. یادگاری و هدیه چه مشکلی دارد؟). خیلی فکر کردم که چه چیزی بدهیم. کتاب؟ پیکسل؟ گیره روسری؟... همه تکراری بودند. در ذهنم یک لیوان (ماگ) با طرح اختصاصی سفارشی آمد(خودم طرحش را آماده کنم). اما هزینه اش خیلی زیاد میشد.
خاطرات موکب مشایه اربعین به کمکم آمد. دخترها با ذوق و انرژی زیاد روی یک پارچه جمع شده بودند و به عنوان هدیه به دختربچههای عراقی یا زوار، دستبند درست میکردند.
خب، چرا هدیه آماده به بچهها بدهیم؟ بگذار خودشان هدیهشان را درست کنند! خیلی وقتها لذت خود فرایند از نتیجه فرایند بیشتر است.
بازار که رفتم، سه مدل مهره و کش نامرئی هم خریدم. عمده. قیمت مناسب. حتماً کلی دستبند متنوع و زیبا خلق میشد...
حالا وقت برنامه ریزی برای محتوای برنامه بود. زمان بندی مراسم را نوشتم. برنامه هایی که در ذهنم بود را جا دادم.
منزل خودمان کوچک بود، مراسم را منزل یکی از بستگان برگزار کردیم.
دیوار تزئین شد. بادکنک ها را باد و وصل کردیم؛
گلها را سخت تر از همه.
سبد قرمزی که از قبل داشتم و با خود آورده بودم، را روی میز گذاشتیم. اصلاً به دکور نمی آمد😕 همسر همان موقع یک اسپری نقرهای خرید و رنگش کردیم.
گلها را داخل سبد گذاشتیم. قرار بود سبد یک کارایی دیگر هم داشته باشد....
ریسه ها وصل شد. هزار بار پسرها به هم ریختند و همه چیز را انگولک کردند. از بابا خواستم آن ها را هم وقت مراسم با خود از مجلس زنانه (دخترانه) ما ببرد بیروووون😡😅
کنار جایگاه (میز و مبل و تزئینات دیواری) یک سجاده پهن کردیم رو به قبله.
قرار شد دخترم با پیراهن (یک پیراهن صورتی که از قبل داشت و برای مهمانی ها میپوشید) و بدون روسری باشد و بعد از اینکه تاج بندگی بر سرش گذاشته شد، چادر بپوشد.
چادرش را از دختر یکی از اقوام امانت گرفتیم. حریر آستردار سفید بود و حالت شنل داشت با گل های صورتی زیبا. یک شال هم برای روی سر داشت با پوششی برای سر.
مهمان ها آمدند.
زحمت کشیده بودند و همه دست پر بودند. اما دلنگرانی من از دل بقیه بچهها بود. گفتم کنار میز نگذاریم، بدهید میبرم داخل اتاق. اما خب از دستم خارج شد و هدیهها جلوی میز چیده شد. حتماً دخترم چقدر ذوق داشت برای باز کردنشان... اما خب بنایی بر مراسم اهداء و اعلام و باز کردن هدیه نداشتیم.
برای شروع یک داستان طراحی کرده بودم. بچهها را فراخواندم از کنار مادرها، بیایند بنشینند جلو. داستان از یک فضای خیالی شروع میشد. بچهها را قدم به قدم جلو میبرد. قرار بود در جریان داستان، بچهها خودشان به این برسند که برای زندگی به دین، کتاب و پیامبر احتیاج است.
@hejrat_kon
ادامه👇👇
ادامه از 👆👆
(صوت یا متن داستان را اگر بتوانم میگذارم)
انتهای داستان از تک تک بچهها پرسیدم که دلشان میخواهد همراه کدام گروه باشند؟ آن گروهی که راهنما و کتابچه داشت یا آن گروه که هیچ درباره مسیر و محیط و... نمیدانست؟
بعد از داستان، رفتیم سراغ مسابقه و سرود. یکی از نزدیکان که معلم و خوش ذوق و بانشاط بود، اجرای این بخش را برعهده گرفت (مسابقه سادهی هماهنگی حرکات بدن با قوه شنیداری
سرود تعاملی بامزه ای هم اجرا شد.)
بچهها خوششان آمد.
دخترها برگشتند کنار مادرها. من و دخترم هم رفتیم پشت میز.
با طلب یک صلوات، از جمع سکوت خواستم. اعلام کردم که اکنون قرار است [تا آخر عمر] تاج بندگی بر سر دخترم قرار بگیرد.
تاج را به دست گرفتم و خواندم:
*در این لحظه تو به فرمانپذیری از پروردگار مفتخر میشوی! این تاج بندگی از امروز بر سر تو گذاشته میشود چون به اندازهای عاقل و بالغ شدهای که خداوند تو را به وادی شریف تکلیف بپذیرد. برای همیشه عبد خدا بمان و از صالح ترین و شایسته ترین بندگان او شو...*
و آن را بر سرش گذاشتم.
دخترم به اتاق رفت تا چادر بپوشد.
دختر کوچکم کاغذ و قلم هایی را بین جمعیت پخش کرد. قرار بود هر دوست برای دخترم یک دعا یا جمله یادگاری بنویسد (خودش یا به کمک مادر).
دختر بزرگم چادر پوشیده برگشت. با شادی صلوات فرستادیم. به سمت سجاده رفت و من اعلام کردم میخواهد نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها بخواند تا مدد بگیرد برای یک عمر بندگی.
یادم رفت بر سجده شکرِ بعد از نماز، تاکید و آن را اعلام کنم (تذکر اهمیت شکرگذاری بخاطر ورود به وادی تکلیف)
این تنها چیزی نبود که یادمان رفت!
بلکه قرائت عهدنامه هم به کل فراموش شد!! 😐 (اما متنش را میگذارم) قرار بود یا من بخوانم و در انتهای هر بند دخترم و همه بچهها یا علی بگویند یا خودش بخواند.
مراسم دیگری که دوست داشتم باشد و جاماند، ابراز ادب و سلام به دو فرشته راست و چپ بود... حتی قرار بود برایش نمایشنامه طراحی و اجرا کنیم، اما نشد.
علاوه بر این، یادم رفت طرحی نمادین اجرا کنیم برای "استعاذه از شیطان".
اما خب، الان و اینجا نوشتن این فراموش شده ها هم غنیمت است؛ شاید برای دیگران مفید باشد. و برای خودم برای فرزندان بعدی...
همزمان با نماز دخترم و اتمام نوشتن برگه ها، دخترها به صف شدند و یکی یکی پشت میز قرار گرفتند و عکس یادگاری گرفتیم😍 خوششان آمده بود.😊 نماز دخترم تمام شد و یک عکس دسته جمعی هم ثبت شد.
بعد دخترم سبد گل ها را برداشت و چرخاند. هر نفر که یک گل برمیداشت، کاغذ خود را به سبد می انداخت.
سبد در انتها پر از دعا و آرزو بود...
حالا وقت هدیه بچهها بود. یک روفرشی بزرگ پهن کردیم. بچهها جمع شدند و مهره ها و ابزار کار را گذاشتیم وسط. دخترها با ذوق مشغول کار شدند. مادرها هم گرم صحبت. ما هم رفتیم سراغ بریدن کیک و آماده کردن شربت...
مراسم با پذیرایی ساده و شادی بچهها، به اذان مغرب و عشا ختم شد...
دخترم بینهایت شاد و راضی بود. من هم سرم بالا؛ که دیدی هم حوصلهاش را داشتم هم سلیقهاش را؟ 😉
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع
پینوشت:
- علیرغم تمایل من به باز شدن کادوها، خود دخترها بعد مراسم دخترم را دوره کردند که زود باش کادوها را باز کن! من هم جلویشان را نگرفتم... از همه کادوها خیلی ذوقزده بود. روسری و کیف و عطر و کتاب و پارچه چادر و...
من هم بهش گفتم باید سهم مرا بدهی😜 اینهمه زحمت کشیدم، یک روسری و کیف حق من نیست؟ 😉
- حواسم به دختر کوچکم بود. مدام بغلش میکردم و بهش اطمینان میدادم دو سال دیگر برای او هم یک جشن خوب برگزار خواهیم کرد. خودم و یکی دو نفر از مهمان ها برای او هم هدیه گرفته بودیم.
من مخالف برچسب حسادت زدن به بچهها هستم، بعضی واکنش ها در دنیای کودکانه خیلی خیلی طبیعی است!
لباس شنل دار
عرض کردم که امانت گرفتم و نمیدونم از کجا میشه تهیهش کرد
@dr.mother8
@hejrat_kon
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸امربهمعروف، زایندۀ خوبیها در جامعه🔸
قانونشکنی، قانونشکنی میآورد. ندیدید گاهی کسی که کفشش را دیگران پوشیدهاند و رفتهاند، اگر یک کفشی آنجا افتاده باشد، وسوسه میشود و میگوید من پایم میکنم و بهجای کفش خودم میبرم؟ چون فرد دیگری بیملاحظگی کرده، این هم میگوید: «من هم بیملاحظگی میکنم!»
رعایت قانون هم رعایت قانون میآورد. مردم جامعه، از امربهمعروف و نهیازمنکر درس میگیرند و با امربهمعروف و نهیازمنکر ساخته میشوند. معروف، معروف میآورد. منکر، منکر میآورد. به اصطلاح ساده، اَعمال زاد و ولد میکنند. زاینده هستند. چه عمل خوب و چه عمل بد. سخنها، زایندگی دارند. چه سخن خوب و چه سخن بد.
#آیت_الله_حائری_شیرازی
🔹@hejrat_kon
🔸آیت الله العظمی جوادی آملی:
مواظب باشیم این نظام نه به آسانی به دست آمده و نه به آسانی برمیگردد. اگر معاذ الله کمترین آسیبی ببینید تمام لعنت های گذشته دامنگیر ما میشود، الی یوم القیامة هر مسلمانی که بیاید لعنتش دامنگیر ماست.
...بر همه ما #واجب_عینی است که اين نظام را حفظ بکنیم...کاری که باعث تضعیف این نظام است، باعث تفرقه است، باعث نفاق افکنی است، باعث طمع بیگانه است حرام عینی است.»
نمیخواستم این رو بذارم چون همه جا پخش شده. ولی دیدم که همه جا اشتباه و ناقص ترجمه شده.
درستش اینه:
پاسخ گیلدا مورکرت (فعال ضد امپریالیسم و ضد جنگ) به توییت مسی علی نژاد
❓آمار در خصوص زنان در ایران و آمریکا چه میگوید؟!
✓ سهم زنان در تخصص زنان و زایمان:
ایران 98 درصد
آمریکا 85 درصد
✓ نرخ مرگ و میر مادران یا همون شاخص MMR (نسبت مرگ مادر تا 42 روز اول زایمان به هر 100 هزار تولد زنده):
ایران 7
آمریکا 23
که البته تو کرونا کمی بالاتر رفته
✓ سهم زندانیان زن:
ایران 3 درصد
آمریکا 10 درصد
✓ سهم پزشکان زن:
ایران 40 درصد
آمریکا 34 درصد
✓ مرخصی زایمان با حقوق:
ایران 6 ماه (که شده 9 ماه)
آمریکا 0 ماه
@hejrat_kon
آمارهای مقایسهای مهم و جالب دیگری هم داریم البته در حوزه زنان. از آمار بالاتر اِعمال خشونت و قتل و تجاوز در کشورهای غربی گرفته تا رشد سواد و تحصیلات و سهم کرسیهای دانشجویی و استادی در ایران
و...
بزرگ عارف عزیزی توصیه و تأکید کردند که هرشب این دو آیه خوانده شود.
🔆 با اعتقاد کامل و خلوص و اضطرار بخوانیم.
#نشردهید تا به دست حداکثر مؤمنین برسد.
@hejrat_kon
کاملاً موثقه دوستان ✅
همت کنیم هرشب بخونیم به نیت عزت اسلام و مسلمین و دفع شرور و فتن و ثبات قدم در مسیر حق
عبدالله اوجالان موسس پ ک ک و سازنده شعار زن زندگی آزادی در کنار کثیره ییلدیریم همسر سابقش. اوجلان به او لقب مار زرد، خائن و ... داده بود.
عبدالله اوجلان، مخترع شعار زن زندگی آزادی یا همان ژن زیان ئازادی ست. جمله ای که روی پرچم احزاب پانکردی نقش بسته و حزب پ ک ک را حزب آزادی زنان کردستان نیز می نامند.
او معتقد بود که ازدواج، زن و مرد کرد را فلج می کند و برای حل مشکل باید مسئله زن در کردستان حل شود! یعنی باید نهاد خانواده را برانداخت و راه صعب دسترسی به زن، یعنی تشکیل خانواده را، که راه مبارزه را نیز دشوار کرده است، تسهیل کرد و از زن کرد یک موجود مبارز ساخت!
ازدواج در پ ک ک ممنوع بود و فرزندآوری حزبی در قالب جفتگیری های تشکیلاتی صورت می گرفت. خارج از این چهارچوب، هر بارداری باید با سقط جنین به پایان می رسید. زنانی که مخالفت می کردند تسویه می شدند. جمیله مرکیت با نام سازمانی سحر، اولین زن عضو تشکیلات حزب آزادی زنان کردستان! بود که به قول پ ک ک تسویه شد؛ در حالی که به شکل وحشیانه با دریده شدن شکم و پس از تجاوز عمومی به قتل رسیده بود. البته سال ها این جنایت به گردن ماموران امنیتی ترکیه انداخته می شد!
اوجلان خود یک متجاوز به عنف بالفطره بود. اغلب زنان کادر پ ک ک توسط او نواخته شده بودند.این سیره عملی در کل تشکیلات احزاب پانکردی، ساری و جاری بود.
این خشونت جنسی با روکش آزادی زن را میتوان حاصل ایدئولوژی مبارزاتی چپ و ناسیونالیسم افراطی کردی دانست. البته تا تا حدودی وامدار بعضی سنت های سرکوبگرانه جوامع سنتی کرد در قبال زن نیز بود. اما در جوامع سنتی کرد به خاطر حضور دین و سنت ازدواج بروز نمی یافت و در چهارچوب خانه و در پناه غیرت همسری مسکوت می ماند.
با فرو ریختن بنیان خانواده، و تغلیظ نگاه ابزاری ناسیونالیسم چپ به زن، این شهوت خشن، فوران می کرد و از زن کرد، یک موجود کلاشنیکف به دست قاتل با کوله ای پر از قرص و لوازم پیشگیری از بارداری می ساخت که در کوهستان هم باید می کشت و هم باید در صورت لزوم شهوات اعضای مرد را نیز فرومی نشاند. اوجلان اسم این کثافت کاری دهشتناک را "زن زندگی آزادی" گذاشته بود.
کثیره ییلدیریم همسراوجلان در اعتراض به این فحشای خشونت بار تشکیلاتی، از پ ک ک گریخت و در سوئد به شکل ناشناسی سکنی گزید. او جرئت حضور در ملا عام را ندارد اما روایت هایی که از او داریم خاطراتی ست از تجاوز جنسی، خشونت فیزیکی از طرف مردان علیه زنان.
او شخصا بارها توسط عبدالله اوجلان مورد آسیب جسمی قرار گرفته بود.
رضا شیبانی
زن_زندگی_آزادی ژن_ژیان_ئازادی
پانکردیسم
کردستان
@zahrdaroo
صلوات ها رو میفرستید؟ 😍
روز جمعه هم هست
نیتها رو الهی کنید😉🤩
#تیم_ملی_ما ✌️
#برای_ایران 🇮🇷