eitaa logo
هجرت|د. موحد
17هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
251 ویدیو
18 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ مادر پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
دست به تخریب خوبه ولی.... 💔
ای کاش ما هم وقتی میریم، اینجوری بگن درباره مون.......
اینو که دارید؟ گم نشه وسط پیام ها 😊 قبلاً هم معرفی شون کردیم و دوسش داشتید قیمتاشون خوبه
حرم عمه جان، دعاگو... فردا، هشت شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلامه... در سال ۱۳۴۴ قمری وهابیت افراطی ملعون، ضریح و قبور مطهر ائمه مظلوم بقیع رو مورد جسارت و هتک حرمت قرار داد 💔 این روز به مشهوره. یعنی روز ویرانی... این روز رو، روز تازه شدن مصائب شیعه میدونند... به نظرم شایسته است هرکدوم از ما فردا ولو شده یک مراسم کوچک عزاداری در منزل یا مسجد محله برگزار کنیم... @hejrat_kon بقیع اولین مزاری است که به دستور رسول اکرم صلی الله علیه و آله توسط مسلمانان صدر اسلام ایجاد شد و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله هم زیارتگاه بود و آن حضرت برخی شب ها خانه را ترک می کرد، تنها به بقیع می رفت و در آنجا به راز و نیاز با خدا می پرداخت. 🏴 آجرک الله یا صاحب الزمان 🖤
روضه خونگی ساده و کوچیک‌مون… علاوه بر اصل تعظیم شعائر و برکت این مجالس و ضرورت دینی و روایی این کار (۱) فکر میکنم داشتن اینجور جمع ها در این زمانه در امر تربیت فرزندان‌مون مفید و کارگشا باشه. همینکه برای یک ساعت، بچه‌ها در یک فضای طَیّب و سالم قرار می‌گیرند، زیر بال و پر ملائک، تحت عنایت صاحبان مجلس، به نظرم برخی کاستی‌ها[ی ما] رو جبران میکنه، از برخی آسیب ها جلوگيری می‌کنه، زمینه برخی رشدها رو فراهم می‌کنه و گرایش‌هایی رو ایجاد می‌کنه. حالا اگر این وسط، برنامه ریزی مناسبی برای کودک و نوجوان هم باشه که چه بهتر. اگر نه باز هم فکر می‌کنم خود فضا، فضای رشد و ترمیمه. توصیه به اینه که در مجالس ذکر اهل بیت علیهم السلام، قرآن هم تلاوت بشه. قرآن در زندگی ما مهجوره… میشه یک سفره قرآنی داشت و با بچه‌ها دورش نشست و از روی مصحف تلاوت کرد تو این سفره تزئین شده با شمع یا ریسه نورانی، کمی خوراکی (میوه تکه شده، نخود کشمش، بيسکوئيت و...) گذاشته میشه و بعداز تلاوت نوش جان میشه☺️ @hejrat_kon ۱- إنَّ تلكَ المجالسَ اُحِبُّها فأحْيوا أمْرَنا يا فُضَيلُ فَرَحِمَ اللّه مَن أحيا أمرَنا يا فضيل مَن ذکرَنا أو ذُكِرْنا عندهُ فَخرج مِن عَينه مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ غفر اللّه له ذُنوبَه و لو كان أكثر من زَبَدِ البحر امام صادق عليه السلام به فضيل فرمود: من اين مجالس را دوست دارم. اى فضيل ! امر و راه ما را زنده نگه داريد. رحمت خدا بر آنكه امر ما را زنده بدارد. اى فضيل! هر كس ذكر ما بگويد يا در حضور او ذكر ما شود و از چشمش به اندازه پر مگسى اشك درآيد خداوند گناهان او را مى بخشد اگر چه فزونتر از كف دريا باشد.
من امروز سفره قرآنی نداختم یک بار که انجام دادم، عکس و تجربه رو میذارم برای دوستانی که دوست دارند برپا کنند🌷
وَ أَمَّا بَعْدُ، فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِيَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ، وَقِلَّةُ عِلْم بِالاُْمُورِ؛ وَالاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ وَإِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لاَ يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الاُْمُورِ [ای مالک] دوری کردن و روى پوشيدنت از مردم به دراز نكشد، زيرا روى پوشيدن واليان از مردم خود، گونه اى نامهربانى است و سبب مى شود كه از امور ملك و مردم آگاهى اندكى داشته باشند. اگر والى از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختيها و رنجهاى آنان آگاه شود؟ والى انسان است و نمى تواند به كارهاى مردم كه از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. @hejrat_kon
میخوای مذهبی‌نمای چمبره زده بر دین و دنیای مردم بکُشی، برو نیاوران برو ولنجک چرا میری یه ایستگاه اتوبوس تو قم؟! @hejrat_kon
همیشه زیبا ❤️ ۱۰ اردیبهشت روز ملی خلیج فارس @hejrat_kon
شهید امروز سبزوار... در دفاع از یک دختر ایرانی در برابر جسارت قماش «زن زندگی آزادی» روایتی از مرد، غیرت، آبادی.... @hejrat_kon
روز معلم نزدیکه اینم تبریک من به مامان ها😉
📝شهادت روی پیاده‌رو 🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها 🔸ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! 🔸چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. 🔸پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! 🔸خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی توماند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. 🔸دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند. 🔸خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. 🔸یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک! 🔸یک نفر زنگ می زند 115. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما. آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید: -بابا نیومده! کجاست؟ 🔸یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ... ➡️ @shahidaldaghy
🌹 شهید الداغی را چگونه روایت کنیم؟! • به کرات گفته ام خاستگاه اصلی تحقق امر به معروف در جامعه، زن و مرد جامعه است. - هر طرحی که از آن ارتزاق نکند یا بدان نیانجامد، نه خودی است و نه شدنی! • ولاء متقابل اجتماعی در اسلام دو رو دارد: ۱. پناه دادن و حمایت از هم کردن (۷۲انفال) ۲. امر به معروف و نهی از منکر کردن همگانی و متقابل (۷۱توبه) ⬅️ اگر برای بخشی از جامعه (مثلا بی حجابها) به هرعلت (ساخت سیاسی یا برساخت رسانه ای) این ذهنیت ساخته شد که: تو فقط امر و نهی میشوی! اما نه حمایت میشوی! و نه حق امر و نهی متشرعان و حاکمان داری! گسست و گسل اجتماعی شکل می گیرد. ولاء طرفینی از کار می افتد و نهی از بی حجابی هم به مقاومت مدنی آنها اصابت می کند! • تمثال زیبای روی دیگر سکه ولاء متقابل است. - مصداق روشن "وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ" است. او دختر کم حجاب را نهی از منکر نکرد، اورا یاری داد و مأوای او شد. چاقو خورد اما دختر ایران را تنها نگذاشت! جامعه آسیب دیده از بی حجابی، به این روی سکه ولاء مومنانه نیازمند است؛ تا گاردش بشکند و نصحیت برادرانه و خواهرانه بپذیرد. • این شهید عزیز را اگر همین گونه -که بود- روایت کنیم، به امر به معروف هم کمک می کنیم. اما اگر بعکس، مسبب خونش را بی حجابی و کم حجابی خواندیم (که بی سبب هم نیست!) و مایه شعار مرگ بر بی حجابش ساختیم؛ باز بجای التیامِ گسل و موثر کردن روی دیگر سکه ولاء اجتماعی (امر و نهی)، بر شکاف و گسست افزوده، امر و نهی ها را بی اثرتر می کنیم. محسن قنبریان ☑️ @m_ghanbarian
قصه‌‌ جریحه‌دار شد آن‌طرف پیاده رو عقل صدا زد که بمان عشق صدا زد که برو وقت چه بود آن غروب؟ وقتِ قیامت تو بود فرق تو با بقیه چیست؟ فرق تو ‎ تو بود تیغ زدند بی هوا دشنه زدند بی‌خبر کوچه به حرف آمده: چند نفر به یک نفر؟........ @hejrat_kon شعر از رضا یزدانی
آه... ببخش در هیاهوی غیرت یک جوانمرد دیگر، رگ و ریشه داری از جنس خودت، یادم رفت روزت را به تو تبریک بگویم، شهید عزیز رستگار جوانِ عاقبت بخیر... @hejrat_kon
روز معلم مبارک 😍
بععععله این روز بر من هم مبارک😍 چرا؟؟؟ 😉
اینم عکس قشنگش 🥺😍
🔹نباید جوری باشد در کشور که وقتی گفته می‌شود مدرسۀ دولتی اولین چیزی که مقابل انسان نقش می‌بندد، ضعف مدرسه است. 🔹وقتی به مدرسۀ دولتی کم‌اعتنایی کنیم، معنایش این است که اگر کسی بنیه مالی‌اش آنقدر نبود که بتواند در مدرسه‌ای که شهریه می‌گیرد ثبت‌نام کند، ناچار است که تن به ضعف بدهد؛ یعنی کسی که بنیۀ مالی ندارد، بنیه علمی هم نداشته باشد. این بی‌عدالتی محض است و به هیچ‌وجه قابل قبول نیست اضافه کنید بنیه و مسائل فرهنگی و تربیتی رو که صدبرابر مهم ترند😞😞 به امید اعتلای آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی و تراز انقلاب شدن این نهاد مهم....
قدیما خونه‌ها حیاط داشت حیاط ها، باغچه باغچه‌ها، گل از دو سه روز قبل روز معلم، بهترین غنچه باغچه رو نشون میکردیم -بعلاوه یکی دو تا در نقش ذخیره- که روز معلم ببریم مدرسه.... میشه یه روز، حیاط به خونه‌های ما برگرده؟.... 😓 @hejrat_kon
لازم به ذکر است اینجا حیاط دانشکده میباشد ☹️🥺 یه دعا هم برا پایان نامه و امورات درسیم بکنین😢😢
آخ اینو یادم رفت پاسخ (ریپلای) بزنم😅😅😅
خدایا میگم یه وقت ناراحت نشی من میگم خونه مون کوچیکه و حیاط نداریم 🥺 هیچ وقت ناشکری نمیکنم ها خودتم میدونی شبها که میخوام بخوابم، میگم خدایا بابت این خونه شکرت، بابت اینکه بالکن داریم شکرت، بابت اینکه خونه مون نور داره شکرت، بابت کمد دیواری ها شکرت، بابت اینکه پنجره خونه مون به خونه مردم باز نمیشه و جلوی خونه یه محوطه است شکرت، بابت اینکه صدای اذان به خونه ما میرسه شکرت، بابت همسایه هامون شکرت، بابت اینکه دیوار اتاقمون با اتاق همسایه یکی نیست شکرت، بابت اینکه پرنده پشت پنجره اتاق و آشپزخونه مون میشینه شکرت، ... بابت همه چیز، کوچیک و بزرگ، شکرت...💕 بابت خیلیییی چیزها که ممکنه هیچ وقت به چشم ما نیاد ولی نعمتی هست از جانب تو «بغیر استحقاق» ....
- مامااان، اون طرفو ببین! خیلی خلوته، راحت میتونیم سوار شیم و تو مترو، راحت بشینیم + آره عزیزم ، راحته، ولی مسیر ما نیست - چرا آخه مامان؟! ببین چه خوبه! بیا از اون طرف بریم، میتونیم راحت سوار شیم و بشینیم؛ انقد اذیت نمیشیم تو راه + دخترم، میفهمم که میگی اون طرف راحت تره ولی راه ما از این طرفه. اون طرف هرچقدم راحت تر باشه ما رو به خونه نمیرسونه! مسیر ما نیست... @hejrat_kon
بحث مترو شد 👇