eitaa logo
حکایت های زیبا و آموزنده
400 دنبال‌کننده
448 عکس
58 ویدیو
1 فایل
🤗گلچینی از بهترین حکایت و داستان های مذهبی و .... . روایات داستان حکایت و..... ادمین تبلیغات و تبادل 👇 @tabadol74
مشاهده در ایتا
دانلود
در مناظرات ده بار گفت من در لشکر عاشورا همرزم شهید باکری بودم ، همش میگفت من جبهه بودم می گفت من فرمانده لشکر بودم ، خلبانم ، فرمانده نیروی انتظامی بودم و.... همش می گفت من همه جا بودم ، من منافقین خلق رو جمع کردم و... جالب اینکه یکبار هم نگفت من برای ایران قطع عضو شدم... شاید هنوز هم خیلی از مردم ندانند یک پایش در جبهه قطع شده حافظ کل قرآن است ولی ندیدم یک آیه قرآن بخونه، داشت برنامه هاش رو میگفت ؛)) @Hekaiathaie_ziba
💥حضرت موسی (ع) و ملک الموت روزی ملک الموت پیش حضرت موسی (ع) آمد همینکه چشم موسی (ع) به او افتاد پرسید برای چه آمده ای منظورت دیدار است یا قبض روح من. گفت برای قبض روح. موسی (ع) مهلت خواست تا مادر و خانواده خود را ببیند و وداع نماید. ملک الموت گفت این اجازه را ندارم گفت آنقدر مهلت بده تا سجده ای بکنم. او را مهلت داد. به سجده رفته گفت خدایا ملک الموت را امر کن مهلت دهد تا مادرم و خانواده ام را وداع کنم. خدایا به عزرائیل امر کرد قبض روح حضرت موسی (ع) را تأخیر اندازد تا مادر و خانواده اش را ببیند. موسی (ع) پیش مادر آمده گفت مادرجان مرا حلال کن سفری در پیش دارم پرسید چه سفر. جوابداد سفر آخرت مادرش شروع به گریه کرد. با او وداع نمود پیش زن و فرزند خود رفت با همه آنها نیز وداع کرد بچه کوچکی داشت که بسیار مورد علاقه اش بود، دامن پیراهن حضرت موسی (ع) را گرفت و زار زار گریه میکرد حضرت موسی نتوانست خودداری کند شروع به گریه کرد خطاب رسید موسی اکنون که پیش ما میآئی چرا اینقدر گریه میکنی عرض کرد پروردگارا بواسطه بچه هایم گریه میکنم چون به آنها بسیار مهربانم. خطاب رسید موسی! با عصای خود به دریا بزن. حضرت موسی (ع) عصا را به دریا زد شکافته شد و سنگ سفیدی نمایان گشت. کرم ضعیفی را در دل سنگ مشاهده کرد که برگ سبزی بر دهان داشت و مشغول خوردن بود. خداوند خطاب کرد که موسی! در میان این دریا و دل این سنگ، کرمی به این ضعیفی را فراموش نمیکنم آیا اطفال تو را فراموش میکنم. آسوده خاطر باش من آنها را نیکو حافظم. موسی (ع) بملک الموت گفت مأموریت خود را انجام بده. او را قبض روح نمود. 📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده @Hekaiathaie_ziba
♨️تعریف میکرد پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: فردا ورزش دارم‌ آقامون گفته حتماً با کفش مناسب برم! یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا‌. گفت: حال ندارم خودت بگیر دیگه. خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی اختیار پرتش کرد یه طرف و گفت: این چیه آخهههه؟؟؟ صد رحمت به کفشهای میرزا نوروز.😠 بعدش هم رفت توی اتاقش. منم کفش رو از کارتن درآوردم جفت کردم‌ گذاشتم جلوی در که صبح بپوشه! فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش. "کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد." @Hekaiathaie_ziba
پزشکیان:از اقتصاد سردر نمیارم😐 👈اینم سندش👉 پزشکیان:توانایی مدیریت نداریم🤨 👈اینم سندش👉 پزشکیان توهین به شهید رئیسی🤭 👈اینم سندش👉 پزشکیان و تعصب ترکی ضدفارسی 👈اینم سندش👉 پزشکیان بنزین باید۲۰هزار بشود🧐 👈اینم سندش👉 پزشکیان ادعای دروغ علیه نظام😳 👈اینم سندش👉 پزشکیان وضعیتش در مجلس😑 👈اینم سندش👉 پزشکیان و اشتباه در فتنه مهسا 👈اینم سندش👉 پزشکیان و تضعیف وحدت ملی 👈اینم سندش👉 پزشکیان بداخلاق و بی ادب 😳 👈اینم سندش👉 پزشکیان ظریف وزیر خارجه اش 👈اینم سندش👉 پزشکیان پر تناقض بی ثبات😵‍💫 👈اینم سندش👉 پزشکیان مخالف نهی از منکر🤨 👈اینم سندش👉 پزشکیان علیه پزشکیان (تناقض) 👈اینم سندش👉 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷♥️ ➳  [ @Hekaiathaie_ziba
من به پزشکیان رای میدم😳 چون ❌چون قطعی مکرر برق رو یادم رفته ❌چون یارانه ۴۵هزار تومنی رو یادم رفته ❌چون دیپلماسی التماسی ظریف رو یادم رفته ❌چون ریزش بورس و آب شدن سرمایه م رو یادم رفته ❌چون ۱۰ برابر شدن دلار رو یادم رفته ❌چون هرروز کوچک و کوچک تر شدن سفره م رو یادم رفته ❌چون زخم بستر روحانی و از تو ماشین به دیدن کارگران رفتنش رو یادم رفته ❌چون بنزین صبح جمعه ای رو یادم رفته ❌چون تحویل خزانه خالی و انبارهای بدون کالای اساسی رو یادم رفته ❌چون صف های طولانی گوشت و مرغ رو یادم رفته ❌چون تعطیل شدن کارخونه ها و بیکار شدن کارگرا رو یادم رفته ❌چون دزدی ها و دزد پروری ها و اختلاس ها رو یادم‌رفته ❌چون دلار جهانگیری و واردات موچین و دسته بیل رو یادم رفته ❌چون "مسکن مهر مزخرفه" رو یادم رفته ❌چون برجام بی فرجام رو یادم رفته ❌چون نابودی زیرساختهای اتمی کشور رو یادم‌رفته ❌چون سقوط ارزش پاسپورت ایران رو یادم‌رفته ❌چون روحانی که به ریش ملت می خندید رو یادم رفته آره من خیلی زود بدبختی ها و صد سال به عقب برگشتن کشورم رو در دوره روحانی یادم رفته به اینا وعده بنزین ۲۵۰۰۰ تومانی پزشکیان رو هم‌ اضافه کنید... بازم‌ بگم یا قانع شدید که چرا به پزشکیان قراره رای بدم؟؟ @Hekaiathaie_ziba
🔅 ✍ هر جا بهره‌ای از دنیا باشد آن را مردم بر هم سخت گیرند که صاحب شوند 🔹عالمی را آوازه علم و منبرش در شهر پیچید. 🔸مسجد جامع شهر را جای مشتاقان تجمیعشان کفاف نکرد. عده‌ای نزد عالم آمدند و شکایت کردند که ساعت‌ها قبل از منبررفتن عالم، مردم به مسجد می‌آیند. 🔹عالم در منبر اعلام کرد از منبر بعدی، پس از اتمام منبر در ورودی در کسانی خواهد گماشت تا از منبری که پای آن نشسته بودند زمان خروج سؤال شود؛ اگر مشخص شود کسی منبر گوش نکرده بود دیناری باید به شیخ اجرة‌المنبر بپردازد. 🔸چنین شد تا جای برای اهل علم در مسجد گشوده شد. 🔹عالم را برخی ایراد گرفتند که این کارش بدعتی در دین است. 🔸عالم گفت: منتقدان فلان روز نزدیک غروب، در معدن طلای نزدیک شهر باشند. 🔹در زمان خروج از معدن، کارگران را در حال تفتیش بدنی یافتند. 🔸عالم گفت: ساختار آفرینش بر آن است هر جا بهره‌ای از دنیا باشد آن را مردم بر هم سخت گیرند که صاحب شوند و کسی جز آنان، آن بهره از دنیا را صاحب نشود. 🔹من نیز در منبر خود کالای آخرت می‌فروشم و با قانونی که وضع کرده‌ام می‌خواهم که مردم متاع آخرت را با خود بیرون از مسجد در گوش و یاد خود برند و آن را در مسجد جای نگذارند، پس شرایطی پیش می‌آوریم که اهل راستین علم و منبر در مسجد حاضر شوند و اهل عادت و استراحت را از مسجد دور کنیم. 📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده ‌‌‌‌@Hekaiathaie_ziba @Hekaiathaie_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️بعضی با این کلیپ منصرف شدند از رای به . این کلیپ رو تا میتونید وایرال کنید.❌ امان از جهل و نادانی @Hekaiathaie_ziba
چرا ؟ ۱- جلیلی خودش است، نقش بازی نمی‌کند. وارد بده‌بستان ها و تقسیم غنائم نمی شود. به دنبال رای آوری به هر قیمتی نیست. رنگ به رنگ نمی‌شود و برای خوشامد گروهی، حرفهای باب میل آنها را نمی‌زند. در یک جمله؛ صادق است و دنبال فریب دادن مردم نیست. ۲- منش و سلوک انسانی و پسندیده یک رییس جمهور، شرط کافی نیست. اما همین شرط لازم را بسیاری از سیاستمداران ما نداشته‌اند. شهید آیت الله رییسی کسی بود که به تصدیق دوست و دشمن اخلاق را در رفتار و تعاملاتش رعایت می‌کرد. از این جهت جلیلی شبیه‌ترین فرد به او در حسن خلق، مردم‌داری و مردمگرایی است. این را هر کسی که اندکی شناخت از جلیلی دارد، تایید میکند. ۳- جلیلی ایران را دوست دارد و ایران را پیشرفته می‌خواهد و از همه مهمتر اینکه نقشه راه پیشرفت کشور را می‌داند. این اشراف را ‎سعيد جلیلی از سالها فعالیت در سطوح مختلف، تشکیل هسته های اندیشه ورز و کارگروه‌های دولت سایه و مطالعات وسیعش در دو دهه اخیر به‌دست آورده‌است. ۴-جلیلی بدلیل فعالیت در شورای عالی امنیت ملی، مجمع تشخیص مصلحت، مرکز بررسی‌های جاری دفتر مقام معظم رهبری، شورای راهبردی روابط خارجی و حضور در مجامع تصمیم گیری نظام؛ بیشتر از هرکسی مختصات حکمرانی کشور را می‌داند و تنها کسی می تواند عَلَمِ تغییر ریل یا بهبود سازوکار حکمرانی را دست بگیرد که قبل از آن چارچوب مناسبات و سازوکار حکمرانی را بداند وگرنه شعار تغییر و تحول دادن راحت است. ۵- جلیلی اهل تعارف نیست. وعده بیخود نمی‌دهد. تلخی برخورد صادقانه را بر شیرینی رفتار منافقانه ترجیح می دهد. به همین دلیل اطرافیانش به او توهم همه چیزدانی و عالی بودن شرایط را نمی دهند. با حقایق روبرو می شود و مبتنی بر آن تصمیم می‌گیرد. ۶- چیزی که یک مدیر را به یک حکمران تحول ساز تبدیل می کند؛ شجاعت تصمیم‌گیری در بزنگاه هاست. افسوس که بسیاری از تصمیمات دکتر جلیلی در شورای عالی امنیت ملی را به خاطر طبقه بندی امنیتی موضوعات نمی توان بیان کرد. اما می توان با قاطعیت گفت که جلیلی عمر ما را با تصمیم نگیری و بلاتکلیف گذاشتن تلف نمی کند. ۷- بسیاری سعی می کنند از جلیلی چهره‌ای تعامل ناپذیر و خشک ارایه دهند اما جلیلی بر محور پیشرفت ایران اسلامی با همه دغدغه‌مندان با هر خط و ربطی کار می کند. جلیلی در موضوعات تخصصی از متخصصین با هر سلیقه و نگاه سیاسی استفاده می کند. لیست کابینۀ او برای بسیاری شوک آور خواهد بود. ۸- جلیلی اگرچه خط قرمزها و باید و نبایدهای مشخصی دارد. اما عاقلانه می‌اندیشد، تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند. تصویرسازی برخی افراد از جلیلی به عنوان یک فرد غیرمنطقی؛ توشۀ آخرت جلیلی خواهد بود. اما واقعیت این است که هیچ تصمیمی را از روی جوگیری نمیگیرد. ۹- جلیلی با سابقه سالها مطالعه و کار اجرایی در حوزه روابط خارجی، سفارتخانه های ایران را از مرکز سرویس دهی و تشریفات مدیران به مراکز دیپلماسی اقتصادی و توسعه صادرات غیرنفتی تبدیل می کند. یعنی یک انقلاب واقعی در وزارتخارجه و دستگاه دیپلماسی برای تامین منافع ملی. ۱۰- این را باید اول می گفتم؛ جلیلی با قلب و منطقش پای کار آقاست. منظومه فکری مقام معظم رهبری را به خوبی می داند، می فهمد و عملی می کند. اگرچه ولایت پذیری محض دارد اما در اجرا، فرمانده ای مقتدر است. ۱۱- جلیلی حلقه فساد نمی سازد. مفسد نیست و از همه مهمتر اینکه می داند برای فساد ستیزی باید بسترش را خشکاند و به سراغ علتها رفت. هیچ حاشیه و نقطه سیاهی در کارنامه اش نیست. در حالیکه اگر خیلی‌ها یک سال جایگاه او را داشتند امروز صدها پرونده داشتند. سعید جزو امانتدارترین و خودساخته ترین مسئولان کشور در ۴۶ سال گذشته است و حضور او در راس دولت میتواند یک دولت سالم و ضدفساد بسازد که اولین فایده اش برای مردم و کشور خواهد بود. @Hekaiathaie_ziba
🔆دوستى صبر و ظفر بانوئى به محضر امام صادق (علیه السلام ) آمد و عرض كرد: پسرم به مسافرت رفته ، ولى سفر او خيلى طول كشيده و برنگشته و در اين مورد سخت نگران هستم . امام (علیه السلام ) فرمود: صبر كن و با اراده محكم استقامت داشته باش . آن زن به خانه اش برگشت و روزها گذشت ولى پسرش از سفر نيامد، و كاسه صبرش لبريز شد و بار ديگر به محضر امام صادق (ع ) رسيد و عرض كرد: پسرم هنوز نيامده است . امام (ع ) فرمود: صبر و استقامت كن ، او عرض كرد: صبرم تمام شده ديگر نمى توانم صبر كنم امام (ع ) فرمود: برگرد به منزلت ، پسرت از مسافرت برگشته است . آن زن به خانه برگشت و ديد پسرش از سفر برگشته ، بسيار خوشحال شد، بعدا به حضور امام صادق (ع ) آمد و پرسيد: آيا بعد از پيامبر اسلام (صل الله علیه وآله و سلم )، وحى نازل مى شود؟. امام (ع ) فرمود: نه . او عرض كرد: پس شما از چه راهى اطلاع يافتيد كه پسرم از سفر برگشته و به من مژده داديد؟ امام (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده است : عند فناء الصبر ياءتى الفرج : هنگامى كه صبر انسان پايان يافت ، گشايش ‍ خواهد آمد. وقتى كه تو گفتى : صبرم تمام شده ، براساس گفتار پيامبر (ص ) دريافتم كه خداوند با بازگشت پسرت از سفر، گشايشى در كار تو به وجود آورده است . صبر و ظفر، هر دو دوستان قديم اند براثر صبر، نوبت ظفر آيد و از گفتار حضرت على (ع ) است : عند تناهى الشدة تكون الفرجة و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء: چون سختيها به آخرين حد شدت برسد، گشايش نزديك است و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ شود، نوبت راحتى و آسايش فرا مى رسد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى 📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده @Hekaiathaie_ziba
😱😭😱😭😱 از خاطرات مخوف و دردناک هیتلر : یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ المان من کودکی 8 ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود منو خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم. من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم، هم اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت... او گفت که : تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی....! من که هشت سال بیشتر نداشتم. قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من، درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم. میخندیدن و میگفتند : به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت. چند دارو که نمیدانستم چیست از ان جا دزدیدم و دویدم. آنها هم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچک گفت : مادر نفس نمیکشد آدلف..! شل شدم داروها افتاد ارام ارام به سمتش رفتم وقتی صورت نازنینش را لمس کردم انفدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود... ☠💀☠💀☠ یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. انقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز ازاد شدم دیدم خواهر و برادر کوچکم نزد همسایه ما هست. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواند و گدایی کردن بود چه زمستان چه بهار چه... 😞😔😞 وقتی رهبر المان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور المان بودم. التماسم میکردند. دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند... تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آن قدر بالای چاله ی پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار یهودیان و..... 💣💣💣💣💣 🖋آدلف هیتلر 📚خاطرات کودکی نبرد من @Hekaiathaie_ziba
⚠️حواست رو جمع کن تو باید به وجدانت، به مردمت پاسخگو باشی این عکس خیلی حرف داره.⭕️ @Hekaiathaie_ziba
دولت پزشکیان چگونه است؟ به روایت واقعیت ها. قضاوت با شما. برای همه کسانی که سرنوشت کشورشان برایشان مهم است و میخواهند بدانند که واقعیت چیست ارسال کنید. @Hekaiathaie_ziba
🛎اینو میدونستید؟ 👇🏻مسعود پزشکیان: - پدر: ترک (ارومیه) - مادر: کرد (مهاباد) 👇🏻سعید جلیلی: - پدر: کرد (کرمانچ خراسان) - مادر: ترک (اردبیل) ✅اگه کسی میخواد قومیتی رای بده نامردی نکنه. باید نصف و نصف رای بده! 📲به همه عزیزان کرد و ترک زبان برسونید که سعید جلیلی دقیقا فرزند شماست میدونستید جلیلی حافظ کل قرآن هست اما از قرآن سوء استفاده انتخاباتی نمی کند. @Hekaiathaie_ziba
"سعید" دیدبان بود. بچه های تیپ می دانستند، تا سعید در دیدگاه است، قبضه های دشمن خاموش می شوند و تک بعثی ها به تعویق می افتد. "سعید" دیدبان بود. خوب می دید. خوب محاسبه می کرد. موقعیت های حساس را می شناخت و به موقع و دقیق گرا می داد. آن وقت باقی کار با توپچی های پای قبضه بود. تا صدای سعید از پشت بی سیم بلند می شد: و ما رمیت اذ رمیت...... صفوف دشمن پراکنده می شد و تانکها از حرکت می ایستاد و خدمه های پشت قبضه دشمن به سنگرها می خزیدند. همزمان وقتی بی سیم چی قبضه ها جواب می داد: ولاکن الله رمی ..... ناگهان خطوط دشمن جهنم می شد و زمین به لرزه در می آمد و آسمان آتش بر سر متجاوزین آوار می شد. و این هنر سعید بود ؛ اما نه تمام هنر او که او بیشتر از دیدبانی، نگاهش به آسمان بود و به کنگره عرش! سعید دیدبان بود اما یک چشمش به چشمی دوربین و شیار قطب نما و چشم دیگرش به خدایی که هرگز او را تنها نگذاشت؛ چون سعید خدا را هرگز از یاد نمی برد. سعید دیدبان بود؛ وقتی تک و تنها به سمت دیدگاه می رفت، نمی دانست چه کسی انتظار او را می کشد. شاید دیدگاه لو رفته باشد و اطلاعات و عملیات دشمن منتظرش باشد! همه می دانستند که بعثی ها با دیدبانها چه می کنند! پوست آنها را زنده،زنده می کندند تا کسی جرات نکند دوباره به دیدگاه برود و سعید بارها پیکر بی سر دیدبانها را در ارتفاعات چغالوند و بازی دراز و قمیش و گرده رش دیده بود اما پا پس نکشیده بود. آخر سعید دیدبانی بود که دل در گرو خدا داشت و بس! او باید به تکلیف خود عمل می کرد و جلوی ضربه های دشمن به خاکریز جبهه اسلام را می گرفت. سعید دیدبان بود؛ حتی در شلمچه و کربلای پنجی که خیلی ها را همان اول داستان، آسمانی کرد. او هم قصد پرواز داشت اما خدا خواست که بماند ! خدا تنها یک پای او را علی الحساب قبول کند و باقی حسابش را گذاشت برای یوم الحساب. سالها گذشت و سعید بدون یک پا ، از یاری دین خدا پا پس نکشید ، هر چند دیگر دیدبان نبود و در سنگر تدارکات خدمت می کرد ؛ اما برایش مهم نبود! مهم فقط عمل به تکلیف بود و بس! سعید دیگر دیدبان نبود؛ اما دلش لک زده بود برای رفتن به دیدگاه،ثبت گرای دشمن، محاسبه و دستور اجرای آتش بر سر متجاوزینی که آمده بودند تا مردمش را نابود کنند. جنگ تمام شد و حسرت رفتن به دیدگاه بر دل سعید ماند تا امروز......... امروز باز دشمن به مرزهای ما هجوم آورده! البته نه دشمن بعثی و گرگ های وحشی قلاده پاره کرده! امروز بدتر از دشمن خارجی، در داخل کشورمان مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت المال به سفره مردم هجوم آورده اند و با یقه های سفید و کت و شلوارهای اتو شده، در لباس خودی، آقا زاده های نازپرورده و پر مدعا با پدران زیاده خواهشان، قصد نابودی مردمانمان را دارند! امروز قرار است ، باز سعید دیدبان شود! سعید باید دیدبان شود! یک دیدبان خوب! کار کشته و مجرب! تا هم خوب ببیند، هم خوب محاسبه کند و هم خوب گرای شکم باره های اشرافی مفسد را به مردم بدهد تا روزگار بدخواهان این مردم دوستداشتنی و فداکار، جهنم شود. امروز کسی باید دیدبان کشور ما شود که امتحان خود را پس داده و ثابت کرده که برای این مردم جان می دهد؛ مثل سیدابراهیم؛ دیدبانی که پیکر پاره،پاره اش سوخته از دیدگاه بازگشت! کسی باید دیدبان شود که بیم جان نداشته باشد و تمام نگرانی اش مردمش باشد و لاغیر! اما امروز حکم دیدبانی سعید را باید من و تو امضاء کنیم. من و تویی که عفلت امروزمان فردای حسرت باری را به همراه خواهد داشت. درنگ نباید کرد. به موقع و به وقت عمل نکنیم، دشمن تا ته خانه هایمان خواهد آمد و تمام هستی مان را غارت خواهد کرد. بیائید حکم دیدبانی سعید را تا دیر نشده، در روز جمعه پانزدهم تیرماه امضاء کنیم تا با خیالی آسوده دیدگاه را به اهلش سپرده باشیم. با اقدام به موقع، یکپارچه و همدل و انقلابی، گوش های جان را آماده می کنیم تا سعید از دیدگاه فریاد بزند: و ما رمیت اذ رمیت ...... و ما ملت یکپارچه جواب بدهیم: ولاکن الله رمی...... وعده ما جمعه پانزدهم تیرماه ۱۴۰۳ پای صندوق های رای. تقدیم به عزیز جانباز جناب دکتر سعید جلیلی ، دیدبان تیپ ۲۱حضرت امام رضا(ع) و لشگر ۵نصر @Hekaiathaie_ziba