"سعید" دیدبان بود.
بچه های تیپ می دانستند، تا سعید در دیدگاه است، قبضه های دشمن خاموش می شوند و تک بعثی ها به تعویق می افتد.
"سعید" دیدبان بود. خوب می دید. خوب محاسبه می کرد. موقعیت های حساس را می شناخت و به موقع و دقیق گرا می داد. آن وقت باقی کار با توپچی های پای قبضه بود.
تا صدای سعید از پشت بی سیم بلند می شد: و ما رمیت اذ رمیت......
صفوف دشمن پراکنده می شد و تانکها از حرکت می ایستاد و خدمه های پشت قبضه دشمن به سنگرها می خزیدند. همزمان وقتی بی سیم چی قبضه ها جواب می داد: ولاکن الله رمی .....
ناگهان خطوط دشمن جهنم می شد و زمین به لرزه در می آمد و آسمان آتش بر سر متجاوزین آوار می شد.
و این هنر سعید بود ؛ اما نه تمام هنر او که او بیشتر از دیدبانی، نگاهش به آسمان بود و به کنگره عرش!
سعید دیدبان بود اما یک چشمش به چشمی دوربین و شیار قطب نما و چشم دیگرش به خدایی که هرگز او را تنها نگذاشت؛ چون سعید خدا را هرگز از یاد نمی برد.
سعید دیدبان بود؛ وقتی تک و تنها به سمت دیدگاه می رفت، نمی دانست چه کسی انتظار او را می کشد. شاید دیدگاه لو رفته باشد و اطلاعات و عملیات دشمن منتظرش باشد! همه می دانستند که بعثی ها با دیدبانها چه می کنند! پوست آنها را زنده،زنده می کندند تا کسی جرات نکند دوباره به دیدگاه برود و سعید بارها پیکر بی سر دیدبانها را در ارتفاعات چغالوند و بازی دراز و قمیش و گرده رش دیده بود اما پا پس نکشیده بود. آخر سعید دیدبانی بود که دل در گرو خدا داشت و بس! او باید به تکلیف خود عمل می کرد و جلوی ضربه های دشمن به خاکریز جبهه اسلام را می گرفت.
سعید دیدبان بود؛ حتی در شلمچه و کربلای پنجی که خیلی ها را همان اول داستان، آسمانی کرد. او هم قصد پرواز داشت اما خدا خواست که بماند ! خدا تنها یک پای او را علی الحساب قبول کند و باقی حسابش را گذاشت برای یوم الحساب.
سالها گذشت و سعید بدون یک پا ، از یاری دین خدا پا پس نکشید ، هر چند دیگر دیدبان نبود و در سنگر تدارکات خدمت می کرد ؛ اما برایش مهم نبود! مهم فقط عمل به تکلیف بود و بس!
سعید دیگر دیدبان نبود؛ اما دلش لک زده بود برای رفتن به دیدگاه،ثبت گرای دشمن، محاسبه و دستور اجرای آتش بر سر متجاوزینی که آمده بودند تا مردمش را نابود کنند. جنگ تمام شد و حسرت رفتن به دیدگاه بر دل سعید ماند تا امروز.........
امروز باز دشمن به مرزهای ما هجوم آورده! البته نه دشمن بعثی و گرگ های وحشی قلاده پاره کرده! امروز بدتر از دشمن خارجی، در داخل کشورمان مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت المال به سفره مردم هجوم آورده اند و با یقه های سفید و کت و شلوارهای اتو شده، در لباس خودی، آقا زاده های نازپرورده و پر مدعا با پدران زیاده خواهشان، قصد نابودی مردمانمان را دارند! امروز قرار است ، باز سعید دیدبان شود! سعید باید دیدبان شود! یک دیدبان خوب! کار کشته و مجرب! تا هم خوب ببیند، هم خوب محاسبه کند و هم خوب گرای شکم باره های اشرافی مفسد را به مردم بدهد تا روزگار بدخواهان این مردم دوستداشتنی و فداکار، جهنم شود.
امروز کسی باید دیدبان کشور ما شود که امتحان خود را پس داده و ثابت کرده که برای این مردم جان می دهد؛ مثل سیدابراهیم؛ دیدبانی که پیکر پاره،پاره اش سوخته از دیدگاه بازگشت! کسی باید دیدبان شود که بیم جان نداشته باشد و تمام نگرانی اش مردمش باشد و لاغیر!
اما امروز حکم دیدبانی سعید را باید من و تو امضاء کنیم. من و تویی که عفلت امروزمان فردای حسرت باری را به همراه خواهد داشت. درنگ نباید کرد. به موقع و به وقت عمل نکنیم، دشمن تا ته خانه هایمان خواهد آمد و تمام هستی مان را غارت خواهد کرد.
بیائید حکم دیدبانی سعید را تا دیر نشده، در روز جمعه پانزدهم تیرماه امضاء کنیم تا با خیالی آسوده دیدگاه را به اهلش سپرده باشیم.
با اقدام به موقع، یکپارچه و همدل و انقلابی، گوش های جان را آماده می کنیم تا سعید از دیدگاه فریاد بزند: و ما رمیت اذ رمیت ...... و ما ملت یکپارچه جواب بدهیم: ولاکن الله رمی......
وعده ما جمعه پانزدهم تیرماه ۱۴۰۳ پای صندوق های رای.
تقدیم به عزیز جانباز جناب دکتر سعید جلیلی ، دیدبان تیپ ۲۱حضرت امام رضا(ع) و لشگر ۵نصر
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
@Hekaiathaie_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اصلا انتظار نداشتم از یه جوون این تیپی همچین حرفایی بشنوم👏👏
🙏واقعا دمت گرم که اندازه خودت داری برای این مملکت حنجرت رو پاره میکنی تا به یک عده حتی کم بفهمونی چه خطری داره مارو تهدید میکنه،وظیفه خودم میدونم این صدای شمارو به گوش تمام مردم ایران برسونم،تا همه حتی خودم بفهمیم که کجای تاریخ ایستادیم و این انتخابات خواهد نشان داد حق پیروز است یا باطل.
@Hekaiathaie_ziba
محاصره شده بودیم
نیروهای پشتیبانی نمیتونستن کمک برسونن
همه تشنه و گرسنه بودیم
فرمانده گردان ما ، شهید محمد رضا کارور هر چی تلاش کرد و خودش رو به آب و آتش زد تا بتونه لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهاش تهیّه کنه ،موفّق نشد
در همین لحظه ، شهید کارور رو دیدیم که با قدمهای استوار به طرف تپّههای « بازی دراز » میره
تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد
تکبیره الاحرام رو با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خوندن
مدتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد
نمازش که تموم شد ، دستهاش رو بالای سرش برد و چشمهاش رو بست
نمیدونم با چه حالی ، با چه اخلاصی و چه جوری دعا کرد که در همون لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّهها بگوش رسید
باران، نم نم شروع به باریدن کرد
#شهید_محمدرضا_کارور
#شهید_جاویدالاثر
@Hekaiathaie_ziba
✅سرباز نماز*!!
✍در یکی از روستاهای فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحی و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانی بکند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالی و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزی جلسه مهمی در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازی با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز برای شما سخنرانی می کنم. صحبت را تمام کرد و صفهای نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد .
📚روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰ اردیبهشت سال ۷۸
@Hekaiathaie_ziba
✍#داستان_زن_سنی ...!
یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت:
مادرم دارد می میرد!
علامه گفت: من که طبیب نیستم!
جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما ...؟؟؟
علامه امینی با شنیدن این حرف،
تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست./
سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار...
ان شالله که خوب می شوند...
اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن./
جوان کاغذ را گرفت و رفت...
چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند...
علامه پرسید چه خبر شده است؟
شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند
گویا مادرش شفا یافته است...
سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد:
زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند...
ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند...
و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم...
سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که:
در آن کاغذ چه نوشته بودید؟
علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید..
کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
از عبدالحسین امینی
به مولایش امیرالمومنین(ع)
اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید
والسلام...
@Hekaiathaie_ziba
جلیلی نه از پای مصنوعیش رای جمع کرد
نه از حافظ قرآن بودنش رای جمع کرد
نه از کرد بودن پدرش رای جمع کرد
نه از ترک بودن مادرش رای جمع کرد
نه از پزشک بودن زنش رای جمع کرد
نه از آقازاده نبودن پسرش رای جمع کرد
فقط از برنامه هاش گفت
ولی پزشکیان برای رای گرفتن؛
از کرد بودنش گفت
از ترک بودنش گفت
از نهج البلاغه حفظ بودنش گفت
از فوت زنش گفت
از ازدواج نکردنش گفت
از دخترش گفت
توهین و بی ادبی و دروغ و گردن نگیریش هم به کنار ...
یک خط برنامه هم نگفت و فقط غر زد!
@Hekaiathaie_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقاحت این جماعت تمامی نداره .
🔺باز هم توهین به شهید رئیسی
🔰اف بر شما که شهادت شهید رئیسی عزیز و مظلوم رو در حد تصادف پایین میاری.
⚠️مردم ایران این جماعت رو ببینید و بشناسید...اینها حقیقتا با فرهنگ انقلاب و اسلام و شهادت بیگانه هستند.
@Hekaiathaie_ziba
سلام و درود
امروز داشتم با مادر یکی از دانش آموزان صحبت می کردم که در انتخابات چه می کنید و ایشون فرمودند نظرشون روی آقای ........ هست.
بهشون گفتم: چطور به کسی که خود اذعان می کند نمی دانم! نمی توانم! نمی شود! می خواهید رای بدهید؟؟ که بشود ریئس جمهور یک کشور☘️
گفتند: ایشون صداقت داشتند که می گویند نمی دانم! بلد نیستم!😳
گفتم: فکر کنید امروز اول مهر است و قرار است با معلم دخترتون جلسه داشته باشید و ایشون بیایند صادقانه بگویند والدین عزیز!
من نمی دانم! در کتاب های درسی چه مواردی را باید یاد بدهم؟🙄
من نمی توانم! با ابزار و وسایل کمک آموزشی کار کنم؟😵💫
من تخصص ندارم! با بچه ها چطور برخورد کنم؟
چکار می کنید؟؟؟؟🤔🤔🤔🤔
خدایی به زمین و زمان نمی زنید که یا معلم عوض بشه یا بچه خودتون را از اون کلاس ببرید !!!!!
یا این که می گویید چون صادقانه گفته اشکال نداره دخترم در این کلاس بماند؟؟؟؟؟
کلاس درسی که فقط ۹ ماه هست نمی تونید خودتون رو مجاب کنید و سکوت کنید. چون میدونید چه تبعاتی خواهد داشت.🥴
حالا قراره کسی رو انتخاب کنیم که حداقل ۴ سال و حداکثر ۸ سال رئیس جمهور یک کشور ۸۰ میلیونی باشه شما به چنین کسی رای می دهید؟؟
#کمی_تامل_و_تفکر
@Hekaiathaie_ziba
با دیدن هر بدی، دیوار خوبیها را خراب نکن!!
🔸روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود که ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرورفت.
از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید. سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
▫️درختی که پیوسته بارش خوری
▫️تحمل کن آنگه که خارش خوری
این سوزن منبع درآمد توست. این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد، آن را دور میاندازی!؟
اگر از کسی یا وسیلهای رنجشی آمد، بهیاد آوریم خوبیهایی که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن حیوان، وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده، آن وقت تحمل آن رنجش، آسانتر میشود.
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
🕋مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت، امام حسین(ع) را کشت.
💠یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
... در کربلا هر روز بيست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
.... ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
این هشدار و اندرزی است برای امروز و فردای ما ...!!!
(بخشی از سخنرانی دکتر علی شریعتی درباره «شمر بن ذیالجوشن»)
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
پاداش خویشتن داری (ابن سیرین)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
ابن سیرین مردی بزّاز بود، می گوید:
در بازارشام در مغازه خود برای فروش پارچه نشسته بودم، زنی جوان وارد مغازه شد در حالی که حجاب کامل اسلامی را رعایت کرده بود
از من درخواست چند نوع پارچه کرد، آنچه می خواست به او عرضه کردم، گفت: پسر سیرین! این بار پارچه سنگین است و مرا طاقت حمل آن به منزل نیست، شما این بار را به خانه من بیاور و در آنجا قیمتش را از من بستان
من بی خبر از نقشه شومی که او برای من کشیده، بار پارچه را به دوش گذاشته و به دنبال او روان شدم، چون وارد دالان خانه گشتم درب را قفل زد و حجاب از روی و موی برداشت و در برابر من کمال طنازی و عشوه گری آغاز نمود، تازه بیدار شدم که به دام خطرناکی گرفتار آمده ام، بدون این که خود را ببازم، همراهش به اطاق رفتم، او را خام کردم، سپس محل قضای حاجت را از او پرسیدم، گفت: گوشه حیاط است، به محل قضای حاجت رفتم، در آنجا از افتادن به خطر زنا به حضرت دوست نالیدم، آن گاه تمام هیکل و لباسم را به نجاست آلوده کردم و با همان منظره نفرت آور بیرون آمدم.
چون زن جوان مرا به این حال دید سخت عصبانی شد و انواع ناسزاها را نثار من کرد.
سپس درب خانه را گشود و مرا از خانه بیرون کرد، به منزل خود رفتم، لباس هایم را عوض کردم و بدن را از آلودگی شستم، عنایت خدا به خاطر و رعی که به خرج دادم هم چنان که به خاطر ورع یوسف، شامل حال یوسف شد شامل حالم شد و از آن پس در غیب به روی دلم باز شد و علم تعبیر خواب به من مرحمت شده و بخشیده شد
منبع : انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی: 8/ 255
@Hekaiathaie_ziba
🔅#پندانه
️ کار اگه برای خدا باشه آدم هیچوقت ضرر نمیکنه
🔹صاحبخونه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونهای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود.
🔸هزینه نقاش نداشتم. تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارفمسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
🔹چند روز بعد از تمومشدن نقاشی، صاحبخونه گفت مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم!
🔸چارهای نبود فسخ کردیم! دست از پا درازتر برگشتیم.
🔹از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحبخونه، از خدا و...
🔸اما باجناق با یه آرامشی گفت:
خوب شد بهخاطر خدا نقاشی کردم.
🔹و دیگه هیچی نگفت! راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.
🔸چون برای خدا کار کرده بود و از خلق خدا انتظاری نداشت.
🔹کار اگه برای خدا باشه آدم هیچوقت ضرر نمیکنه؛ چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون نمیدونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچوقت گم نمیشه.
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
🖇 امام حسین(ع) و مرد فقیر ...
〽️ عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخی ترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟
◇ همه امام حسین(ع) را نشان دادند.
عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد.
✿ مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است:
تا حال هر که به تو امید بسته ناامید بر نگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است.
تو بخشنده و مورد اعتمادی و پدرت کشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.
🌱 او اشعارش را می خواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت،
◇ به غلامش قنبر فرمود:
از اموال حجاز چیزی باقی مانده است؟
غلام عرض کرد:
آری،
چهار هزار دینار موجود است.
◇ فرمود:
آن پولها را بیاور!
کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.
🌱 سپس عبایش را از دوش برداشت و پولها را در میان آن ریخت و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد و به او داد و این اشعار را سرود:
◇ این دینارها را بگیر و بدان که من از تو پوزش می خواهم و نیز که من بر تو دلسوز و مهربانم. اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک می کردم، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده، اکنون دست ما خالی و تنگ است.
◇ امام با این اشعار از او عذر خواهی کرد.
❗️ عرب پولها را گرفت و از روی شوق گریه کرد. امام پرسید: چرا گریستی شاید احسان ما را کم شمردی؟ گفت: گریه ام برای این است که چگونه این دستهای بخشنده را خاک در بر می گیرد و در زیر خاک می ماند.
📚 بحار ، ج44 ، ص371
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
#داستان_آموزنده
🔆خاطره اى از اولين منبر
هنگامى كه رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) با ياران اندك به مدينه مهاجرت نمودند، در آغاز چون مسلمانان ، كم ، بودند، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) هنگام سخنرانى ، بر ستون مسجد (كه ستونى از نخل خرما بود) تكيه مى داد، و به ارشاد مردم مى پرداخت ، ولى وقتى كه جمعيت مسلمين ، بسيار شدند، به دستور پيامبر (ص ) يك منبر سه پله اى ساختند تا هنگام سخنرانى ، بالاى منبر رود، روز جمعه فرا رسيد، مسلمانان در مسجد مدينه جمع شدند، پيامبر (ص ) براى اولين بار از پله هاى آن منبر بالا رفت .
در اين هنگام ، فرياد ناله از تنه درخت خرما (كه ستون مسجد و تكيه گاه قبلى پيامبر (ص ) بود) بلند شد، همانند ناله شترى كه از بچه خود جدا شده ، آه و ناله مى كرد كه همه حاضران آن ناله را شنيدند، و اين ناله بخاطر فراق بود، كه پيامبر (ص ) ديگر هنگام سخن گفتن به آن تكيه نمى كند.
عجيب اينكه : پيامبر (ص ) هنگامى كه بالاى منبر رفت ، سه بار گفت : آمين .
روشن است كه كلمه آمين (خدايا به استجابت برسان ) در پايان دعا يا نفرين ، گفته مى شود، و در اينجا اين سؤال در ذهن حاضران آمد كه چرا پيامبر (ص ) آمين گفت ، ولى طولى نكشيد كه پاسخ اين سؤال روشن گرديد و آن اين بود كه پيامبر (ص ) وقتى بالاى منبر رفت ، از جبرئيل سه نفرين شنيد (كه ديگران اين صدا را نمى شنيدند).
پيامبر (ص ) شنيد كه جبرئيل مى گويد: خدايا لعنت كن (يعنى رحمتت را دور كن ) بر عاق والدين (كسى كه پدر و مادرش را ناراضى مى كند) فرمود: آمين ، سپس شنيد، جبرئيل عرض كرد: خدايا لعنت بفرست بر كسى كه ماه مبارك رمضان بر او بگذرد و او از رحمت و آمرزش الهى محروم گردد.
پيامبر (ص ) فرمود: آمين .
از آن پس ، شنيد جبرئيل گفت : خدايا لعنت كن كسى را كه نام تو (رسول خدا) را بشنود و صلوات نفرستد، پيامبر (ص ) گفت آمين .
با توجه به اينكه آمين پيامبر (ص ) مورد قبول و استجابت خدا است ، اين حديث هشدار خطيرى است كه در مورد عدم احترام به پدر و مادر، و محروميت از آنهمه بركات سرشار ماه رمضان ، و درود نفرستادن بر پيامبر (ص ) هنگام شنيدن نام آنحضرت ، به ما مى دهد، و مى آموزد كه در اين سه موضوع ، توجه كامل داشته باشيم ، و حق آنرا بخوبى ادا كنيم .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📜 کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
🔅#پندانه
✍️ اختلافنظرهای کوچک را بزرگ نکنید
🔹قورباغه به کانگورو گفت:
من و تو میتوانیم بپریم. پس اگر باهم ازدواج کنیم بچهمان میتواند از روی کوهها یک فرسنگ بپرد و ما میتوانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم.
🔸کانگورو گفت:
عزیزم، چه فکر جالبی! من با خوشحالی با تو ازدواج میکنم اما بهتر است اسم بچهمان را بگذاریم: «کانباغه».
🔹هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.
🔸در آخر قورباغه گفت:
برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه».
اصلا من دلم نمیخواهد با تو ازدواج کنم.
🔹کانگورو گفت:
بهتر.
🔸قورباغه دیگر چیزی نگفت. کانگورو هم جست زد و رفت.
🔹آنها هیچوقت ازدواج نکردند. بچهای هم نداشتند که بتواند از کوهها بجهد و تا یک فرسنگ بپرد. چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند.
💢 نگذارید پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانی اختلافنظرهای کوچک شود.
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
📚 عــطیــه رو میشـناسـین؟
⬅️جالبه بدونید اسم عطیه رو حضرت علی(ع) انتخاب کرد. عطیه عوفی یکی از دوستداران حضرت علی، دانشمند، مفسر و اسلامشناس عصر خودش بود جوری که حتی اهل سنت هم او رو مورد اعتماد میدونستن و تاییدش میکردن.
اون تفسیر قران رو در پنج جلد نوشته و از شاگردان ابن عباس بود.
خطبه فدک رو برای پسر امام حسن نقل کرده و در زیارت اربعین با جابر عبدالله انصاری بود و اولین زائر اربعین محسوب میشه.
زمانی که حَجاج ابن یوسف به فرمانروایی رسید، دستور داد عطیه رو دستگیر کنن و به نزدش بیارن.
حجاج رو به عطیه کرد و
➕ گفت: میدونی در زمان حکومت من، بردن اسم علی(ع) جرمه؟
➖ گفت: میدونم.
➕ میدونی در زمان من کسی پسربچه دنیا بیاره و اسم بچهشو علی یا از مشتقات علی بذاره جرمه؟
➖ گفت: میدونم.
➕ میدونستی کسی اگه حتی تو چاردیواری خونهش فضائل علی رو برای خانوادهش بگه، من اون خونه رو بر سرش خراب میکنم؟
➖ گفت: میدونم.
حجاج با چکمه لگد زد تو صورت عطیه و گفت پس تو غلط میکنی تو این فضا، فضایل علی رو میگی...
صورت عطیه پرخون شد و دماغش شکست.
حجاج گفت الان میدم صورت و سرتو بتراشن و گردنتو بزنن. عطیه هیچی نگفت...
یه کم که حجاج آرومتر شد، گفت: اما اگه یه کاری بکنی از خونت میگذرم.
عطیه گفت چه کاری؟
حجاج گفت: روز جمعه، تو شلوغی مسجد، قبل از خطبههای نمازجمعه، بری بالای منبر جلوی همه مردم علی رو لعن کنی.
عطیه گفت باشه این کارو انجام میدم. حجاج گفت واقعا؟
عطیه گفت: بله بالاخره حفظ جون واجبه.
حَجاج دستور داد جارچیها جار بزنن همه جمعه بیان نمازجمعه، که عطیه میخواد علی رو لعن کنه....
تاریخ نوشته: اون روز خونهها خالی از سکنه شده بود و همه اومده بودن نمازجمعه. وقتی عطیه از پلههای منبر میرفت بالا، مردم جیغ میزدن. گریه میکردن که عطیه نکن این کارو.
ما حاضریم به جای تو جون بدیم، تیکه تیکه بشیم ولی تــو این کارو نکنی.
عطیه گفت واستین تماشا کنین. رفت بالای منبر...
بعد از حمد و ثنای خدا، فریاد زد و گفت:
پیغمبر فرمود خودم در عرش از خدا شنیدم گفت: عــلیٌ خــیر بــشر...
علی بهترین بشره، هرکس ابا کنه کافره...
و هیچ کس در این جمع مصداق این روایت نیس جز این ملعون، حجاجابنیوسف... این کافره...
با این سخن عطیه، همه تکبیر گفتند و ذکر علی گرفتند....
اما...
حجاج دستور داد عطیه رو از منبر کشیدن پایین. موهای سر و محاسنش رو تراشیدن، زبون عطیه رو از پشت سر بیرون کشیدن... سرش رو بریدن و کنار منبر آویزون کردن...
تا یه ماه جارچیها جار میزدن، این پاداش کسیه که در زمان حجاج، بگه:
عــلی خیر بشر...
اینجوری پای علی وایستادن...
الان ما راحت به عنوان شیعه زندگی میکنیم.
الان راحت فضائل علی(ع) رو میگیم...
ولے ڪتڪاشو اونا خوردن...
اینجاس که عمیقا از ته دلمون میگیم:
الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین علی ابن ابی طالب(ع)♥️
💢نشردهید به عشق امیرالمومنین
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
@Hekaiathaie_ziba
🔴 برخورد پیامبر با زنِ خواننده
ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ
ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ (صلی الله علیه و آله) ﺭﻓﺖ.
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
- ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمیآید، فراموش خاص و عام شدهام، به سختی زندگی میکنم.
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (صلی الله علیه وآله) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!
ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ توﺍﺳﺖ؟
📚ترجمه الحیاه علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ
@Hekaiathaie_ziba
📚📚📚
📚نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت خلیفه احمقی چون تو میخواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.❗️
📖تاریخ در حال تکرار است
امتحان انسان همیشه در طول تاریخ بوده و خواهد بود .
از به آتش انداختن ابراهیم و......تا به شهادت حسین
ولایت ولایت ولایت همیشه مرز شناخت انسانیت بوده وهست .
تا سلمان فارسی ها و مالک اشتر ها شناخته شوند و عمر وعاس ها وعمر سعد ها در تاریخ به جا بمانند.
یا حق
@Hekaiathaie_ziba
📚شکایت از فقر
شخصي آمد به نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شكايت از فقر و نداري كرد. حضرت فرمود: مگر نماز نميخواني عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا ميكنم، حضرت فرمود: مگر روزه نميگيري عرض كرد سه ماه روزه ميگيرم.
آن حضرت فرمود امر خدا را نهي و نهي خدا را امر ميكني يا به كدام معصيت گرفتاري. عرض كرد يا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرمودهي خدا را بكنم حضرت متفكرانه سر به جيب حيرت فرو برد ناگاه جبرئيل نازل شد
عرض كرد يا رسول الله حق تعالي ترا سلام ميرساند و ميفرمايد در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان شخص بينمازي ميباشد به شومي آن استخوان از خانهي اين شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است.
حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بينداز دور. به فرمودهي آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.
📚مکیال المکارم
➥ @Hekaiathaie_ziba
💕مادر بزرگم یه حکایت تعریف میکنه:مرده داشته گریه میکرده.
یکی میرسه بهش میگه چرا گریه میکنی؟میگه گشنمه.
میزنه زیر گریه.
مرده میگه تو چرا گریه میکنی؟
میگه برای گشنگی تو!
مرده میگه گریه نکن،از نونت بده.
طرف میگه: نه!هرچقدر بخوای برات گریه میکنم،ولی از نونم بهت نمیدم!
حکایت عزاداریهای ماست :
مظلوم میبینیم ولی به یاری اش نمی شتابیم
نیازمند میبینیم کمکش نمیکنیم
از حق در مقابل زور گویی دفاع نمیکنیم
و..
ولی خوب اشک میریزیم ...
یادمان باشد:
اول نماز حسین، بعد عزای حسین.
اول شعور حسینی، بعد شور حسینی.
محرم وصفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن.
بساطش آموزه است نه موزه.
تمرین خوب نگریستن است نه فقط خوب گریستن…!!!
السلام علیک یا ابا عبدالله
@Hekaiathaie_ziba
داستان_آموزنده
🔆عشق حسين علیه السلام
يكى از بزرگان هند براى مجاورت آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام به كربلا آمد، در اين مدت شش ماهى را كه در كربلا بود اصلا از منزل بيرون نيامد حتى به صحن و سراى و حرم مطهر حضرت سيدالشهداء علیه السلام هم قدم نگذاشت و هر وقت كه اراده زيارت عزيز زهرا سلام اللّه عليها داشت مى رفت بالاى بام خانه و از آنجا بحضرت سلام ميداد و زيارت مينمود.
اين خبر به گوش عالم بزرگوار و برجسته آن عصر مرحوم سيد مرتضى رضوان اللّه تعالى عليه رسيد، حضرت سيد مرتضى رضوان اللّه تعالى عليه بمنزل آن بنده خداى هندى آمد و او را ملامت و سرزنش نمود، و فرمود: از آداب زيارت در مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اينست كه داخل حرم شوى و عتبه و ضريح را ببوسى و اين طريقه اى كه تودارى از براى كسانى است كه در شهرهاى دور دست هستند و راهى به اين حرم مطهر ندارند و دستشان از اينجا كوتاه است .
آن بنده خداى هندى وقتى اين حرفها را شنيد گفت : اى سيد هر چه از مال و منال دنيا ميخواهى به تو ميدهم ولى اين خواهش را از من مكن و مرا از رفتن به صحن و حرم معاف دار، سيد مرتضى از اين سخن متغير شد و فرمود: من براى مال دنيا اين حرف را نزدم و اگر كسى اين عمل را انجام ندهد بدعت كرده و كسى را كه دستور مرا اجرا نكند. منكر ميدانم .
آن بنده خداى هندى وقتى اين حرف را شنيد آه سردى از جگر پردرد كشيد سپس از جا حركت كرد و به حمام رفت غسل زيارت كرد وبهترين لباسهاى خود را پوشيد و از خانه باپاى برهنه باسكينه و وقار بيرون آمد و باخشوع و خضوع تمام و باناله و گريه متوجه حرم حضرت ابى عبداللّه الحسين علیه السلام شد تا اينكه به در صحن مطهر آقا سيد الشهداءعلیه السلام رسيد به خاك افتاد و عتبه شريف را بوسيد سپس ترسان و لرزان برخواست مانند جوجه گنجشكى كه آن را در هواى سرد در آب انداخته باشند بارنگ و روى زرد و مانند كسى كه ثلث روحش خارج شده باشد تا آنكه وارد كفشدارى مطهر گرديد باز مقابل درب حرم بسجده افتاد و زمين را بوسيد مثل كسيكه در حال نزع جان و احتضار باشد برخواست خود را بر طرف ايوان مقدس حضرت كشيد و با تمام مشقت و سختى خود را به در رواق رسانيد و تا چشمش به قبر مطهر حضرت سيد الشهداء علیه السلام افتاد آه اندوهناكى كشيد و ناله جانسوزى مثل كسيكه بچه مرده داشته باشد زد، سپس باصداى بلند و دلگداز گفت اَهذا مَصْرَعَ سَيدالشهداء اَهذا مَقتل سيد الشهداء يعنى اينجاست جاى افتادن حسين علیه السلام است ؟
آيا اينجا جاى كشته شدن حسين علیه السلام است سپس فريادى زد و افتاد و جان بجان آفرين تسليم نمود و بشهداى آن زمين ملحق گرديد رحمة اللّه عليه .
📚دارالسلام ، ص 510.
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان احساسی متحول شدن جوان معتاد در حرم امام حسین(ع)؛ حسینیه معلی شبکه سه
🔹زندگیم رو مثل یه فیلم بهم نشون دادن
🔹حضرت عباس به مادرم گفت ما بخشیدیم شما هم ببخشید
📜کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba
چرا واقعه ی کربلا رخ داد؟👌👇
مگر مردم در آن زمان مسلمان نبودند.
مگر به خداوند و پیامبر و دین خدا ایمان نداشتند؟
پاسخ های بسیاری از جنبه های مختلف به این پرسش داده شده که همگی قابل اعتنا هستند.
اما از جنبه ی دیگری هم می توان پاسخ این پرسش مهم را داد.
مردم، مومن بالله بودند اما کافر به طاغوت نبودند!
قرآن کریم می فرماید:
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
برای چنگزدن به عروه وثقی باید دو کار کرد:
ابتدا یکفر بالطاغوت شد، سپس یومن بالله!
کفر به طاغوت ۳ معنا می تواند داشته باشد
۱) دوست نداشتن طاغوت
۲) نپذیرفتن سلطه ی طاغوت
۳) نپذیرفتن ساختار فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی طاغوت،
نماد طاغوت امروز آمریکا و فرانسه و انگلیس و اسرائیل هستند.
چرا امام حسین علیه السلام به شهادت رسید؟
چون مردم ساختار حکومت معاویه را پذیرفته بودند ، لذا نتوانستند پیرامون امام قرار بگیرند و امام تنها ماند و به گودی قتلگاه رفت!
در عصر ما هم ، اگر کفر به طاغوت (مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل) نباشد، ذلیل خواهیم شد.
فلسطین را ببینید.
حماس، یکفر بالطاغوت را دارد اما تشکیلات خودگران محمود عباس، ندارد.
هر دو ظاهرا یومن بالله هستند. اما عزت حماس و ذلت محمود عباس مشخص است...بصیرت و
دشمن شناسی خیلی مهم است.
@Hekaiathaie_ziba