♥️صبح که می شود
♥️دنبال اتفاقات خوب بگرد
♥️دنبالِ آدم های خوبی که
❤حال خوبت رابا لبخند هایشان
♥️به روزگارت سنجاق کنی
♥️یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد
♥️سـاختـه می شود....
♥️صبحتون عـالـی و پـر امـیـد
📚@Hekayat_org
اگر روزی
عقل را بخرند و بفروشند
خیلی ها
به خیال اینکه زیادی دارند
فروشنده خواهند بود نه خریدار...
📚@Hekayat_org
هرکس سه چهره داره:
اولی رو به دنیا نشون میده،
دومی رو به خانواده و دوستانش نشون میده،
و سومی که به هیچ کس نشون نمیده!
و این سومی حقیقی ترین انعکاس از شماست!
📚@Hekayat_org
گوینـد بین صـلاح الـدین ایوبی و برادرش، مسـعود اختلاف بود.
هنگـامی که مسـعود درگـذشت،
ملـک و مـال فراوانی براي
فرزندش، باقی گذاشت.
صلاح الدین متعرض میراث او شد
و بیشتر آن را مصادره کرد.
یک سال بعد وقتی که صلاح الـدین، فرزند مسعود را دیـد،
به قصـد دل جویی از او پرسـید:
تا کجاي قرآن پیش رفته اي؟
گفت: تا این آیه:
«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»
آنان که اموال یتیمان را به سـتم می خورنـد، شـکم خویش را پر از آتش می
کنند.(نساء ۱٠)
حاضران و صلاح الدین از هوش و حاضرجوابی اش شگفت زده شدند.
📚@Hekayat_org
📚ابوعلی سینا میگوید
سه نکته را اگر رعایت کنید
زنـدگی آرامـی خواهید داشت:
✔️خوشحال هستید #قـول ندهید
✔️عصبانـی هستید #جـواب ندهید
✔️ناراحـت هستید #تصمیم نگیرید
📚@Hekayat_org
آنکه بیشتر می داند
رنج بیشتری می کشد
تنهایی عمیق تری را تجربه می کند
تفاوت رنج می آورد
تو را وا می دارد زخم را پنهان کنی
درد را نگه داری برای خودت
تنها تر شوی .....
📚@Hekayat_org
📙 بزرگواری
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است. او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیرزن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟
کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست. پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.»
پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد. زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.
📚@Hekayat_org
👈 آموخته ام که با پول میتوان
خانه خرید ولی آشیانه نه
رختخواب خرید ولی خواب نه
ساعت خرید ولی زمان نه
مقام خرید ولی احترام نه
کتاب خرید ولی دانش نه
میتوان آدم خرید ولی دل نه
📚@Hekayat_org
حق الناس همیشہ پول نیست!
گاهے "دل" است!
دلے ڪہ باید بہ دست مےآوردیم و نیاوردیم!
دلے ڪہ باید مےدادیم و ندادیم!
دلے ڪہ شڪستیم و رها ڪردیم!
خدا از هر چہ بگذرد
از"حق الناس"نمےگذرد!
حواسمان باشد!
📚@Hekayat_org
پادشاهی به عارفی گفت:
چه چیز تو را از آمدن نزد من باز می دارد؟
عارف گفت:
خداوند سـبحان ما را از شـما باز داشـته
است؛
زیرا می فرمایـد:
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ ؛
شـما مؤمنـان هرگز نبایـد بـا ظالمـان هم دست و دوسـت باشید، وگرنه آتش کفر آنان شما را نیز خواهد گرفت.
📚@Hekayat_org
🍁
درجهان غصه کوتاهی دیوار مخور
حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراد دل کس
غم بی مهری این مردم بی عار مخور
📚@Hekayat_org
از دردهای کوچک است که ؛
آدم ها می نالند
ضربه اگر سهمگین باشد
درد اگر بزرگ باشد
آدم خودش لال می شود...!
#فروغ_فرخزاد
📚@Hekayat_org