eitaa logo
حکایتهای امام زمانی ، التجاء
113 دنبال‌کننده
159 عکس
194 ویدیو
46 فایل
مطالب وحکایت های امام زمانی ان شالله بتوانیم حداقل ذره ای در راه رضایت امام زمان(عج)قدم برداریم نشر مطالب رابه نیت رضایت امام زمان انجام دهیم اللهّم عجّل لولیک الفرج والعافیة والنّصر واجعلنا مِن خَیرِ شیعته و مِن خَیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️امام رضا جان! از چه بنشستید با ما خاکیان تیره‌رو؟ ای چراغ عرشیان، خورشید رخسار شما...✨ 🤲 یا سریع الرضا، بحق الرضا، عجّل لولیک الفرج... @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️گنج پنهان مسلمان شدن یک یهودی از برکت ذکر شریف 📚لئالي الأخبار، ج۳، ص۴۳۶. @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️مردی که خدا را باور کرده بود! زیبایی از زندگی مرحوم آیت الله کوهستانی @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸او قرآن ناطق است. زیبایی از مناظره امام صادق علیه‌السلام با ابوحنیفه 📚 بحارالانوار، ج ۱۰، ص۲۱۴. @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 فرمود: چرا برای من نامه نمی‌نویسی؟! جالبی از عریضه‌نویسی به محضر امام زمان علیه‌السلام @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸با طی الارض زائر مشهد شد! 🎧حکایت عجیب تشرف یکی از دلباختگان حریم رضوی به مشهدالرضا @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸توبه یک جلاد 🎧عنایت عجیب امام رضا علیه‌ السلام به میرغضب ناصرالدین شاه @hekayat_elteja
حکایت عبدالله دیوونه 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿‍♂ میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت . 💔😭😭 هر کس خوند و دلش شکست برای فرج امام زمان عج دعا کنه و ثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین *کپی با ذکر صلوات* 🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍁* 🌴🌴این داستان زیبا را حتما بخونید و هر کجا دلتون شکست برای بنده حقیرم دعا کنید🌴🌴🙏 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄️ رصد حوادث آخرالزمان، واجب است! زمین به دو مرز اصلی تقسیم می‌شود! | @hekayat_elteja
▫️حک شده بر روی گردنبند زهـرا یا عـلی حک شده بر ذوالفقار مرتضی یا فاطمه... بس که حیدر فاطمه است و بس که زهرا حیدر است در نـجـف چـیـزى نمی بیـنیـم الا فاطمه... می رسد روزی امـیـری از تبار مـرتـضـی می شـود آخـر شـعـار کـل دنـیا فاطـمـه... 💐 ایام ازدواج امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما مبارک.✨ @hekayat_elteja
🔸یا باقرالعلوم... از بقیعت، هر دم آید عطر مهدی بر مشام... @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام باقر علیه‌السلام به کسانی که تلاش می‌کنند در دنیا با اهل بیت علیهم‌السلام زندگی کنند، مژده‌ای می‌دهند که همه‌ی دردهای دنیا را شیرین می‌کند. | @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸چرا غروب‌های جمعه دلم می‌گیره؟ @hekayat_elteja
Salawat Zarrab-PDF.pdf
3.51M
» فایل PDF « داستان و متنِ صلواتِ ضرّابِ اصفهانی » 📚 ترجمه غیبت طوسی، ص۴۸۲. 📚 صحیفه مهدیه، ص۲۶۴. @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸فایل صوتی " صلوات ضرّابِ اصفهانی " » با نوای مهدی نجفی @hekayat_elteja
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمون باشه با رأی اشتباه و روی کار آوردن افرادیکه دغدغه دین ندارن و غربزده هستند، ظهور امام زمانمون رو عقبتر نیندازیم خدا به همه مردم ایران بصیرت و آگاهی بده و همه مون رو یک دل کنه تا به کسی رأی بدیم که راه شهید رئیسی رو ادامه بده @hekayat_elteja
❤️مهدی جان! اگر بلای غیبتت طولانی شده، از کوتاهی ما در دعاست!😔 @hekayat_elteja
Salawat Zarrab-PDF.pdf
3.51M
» فایل PDF « داستان و متنِ صلواتِ ضرّابِ اصفهانی » 📚 ترجمه غیبت طوسی، ص۴۸۲. 📚 صحیفه مهدیه، ص۲۶۴. @hekayat_elteja
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸فایل صوتی " صلوات ضرّابِ اصفهانی " » با نوای مهدی نجفی @hekayat_elteja
‍ ▪️به مناسبت سالروز درگذشت شیخ عبّاس قمی، صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان (۲۲ ذی الحجه)؛ 🔸دعوتش کرده بودند به یک باغ، برای مهمانی. بعد از سلام و احوالپرسی، فورا گوشه‌ای نشست و شروع کرد به نوشتن. گفتند: امروز، روز تفریح است. تألیف را کنار بگذارید. گفت: آیا رواست سهم امام بخورم و عمرم را به تفریح بگذرانم؟ گفتند: این میوه‌ها و غذاها که سهم امام نیست! امروز را مهمان سفره و باغ ما هستید! استراحت کنید! شیخ عباس قمی گفت: نامردی نیست؟ یک روز که مهمان سفره دیگری هستم برای امامم کار نکنم؟ عمر از خدا بگیرم و برای حجّت او کار نکنم؟! هیچ وقت و هیچ کجا، خدمت به امام زمانم را ترک نخواهم کرد! 📚 به نقل از آیت‌الله میرزا حسنعلی مروارید، از علمای نامدار مشهد. @hekayat_elteja
🔸️روزهای ۲۴ و ۲۵ ذی الحجه از بهترین روزها برای قرائت حدیث شریف کساء است. این روزها با این حدیث نورانی، برای بزرگترین حاجت عالم دست به دعا برداریم...🤲 @hekayat_elteja
‍ ▫️به مناسبت روز (۲۴ ذی‌الحجه) آرام و قرار نداشتند. پیامبر صلی الله علیه وآله برایشان نامه فرستاده بود. دعوتشان کرده بود مسلمان شوند. مسیحی بودند و اهل نجران. گفتند: اگر واقعا پیامبر خداست، باید اسمش در کتاب‌های آسمانی قبل آمده باشد. رفتند سراغ صحیفه‌ی حضرت آدم. بخشی از صحیفه، قصّه‌ی روزهای اوّل خلقت بود. همان‌جا که خدا همه‌ی فرزندان آدم را به او نشان داد. در میان همه آن‌ها، چهارده نور چشم آدم را خیره کرد.🌟 پرسید: خدایا این‌ها کیستند؟ شنید: "این‌ها بهترین فرزندان تو هستند: محمّد و اهلبیتش علیهم‌السلام" در میان آن چهارده نور، مردی بود که وجودش مثل ستاره‌ی صبح می‌درخشید. خدا به آدم فرمود: "روزی به دست این فرزندت بندگانم را نجات خواهم داد ✨ آن روز زمین را از عدالت و مهربانی لبریز خواهم کرد، همان‌طور که از ظلم و بی‌رحمی پر شده" 📚 برگرفته از اقبال الاعمال، ج۲، ص۳۳۶. @hekayat_elteja
‍ ▪️به مناسبت سالروز درگذشت علاّمه امینی رحمت الله علیه (۱۲ تیرماه)؛ ‍ ▪️از آن‌ها اصرار و از او انکار. دعوتش کرده بودند به ضیافت شام. شرط گذاشت که بحثی نباشد. آخر مهمانی، یک نفر بحث را آغاز کرد. علامه گفت: شرطمان؟! گفتند: فقط نفری یک حدیث! آن هم به نیّت تبرّک. همه، عالمان سنّی بودند و حافظان حدیث. یکی یکی حدیث خواندند. 👈 نوبت صاحب اَلغدیر بود. علامه امینی فرمود: «شرطی دارم: اقرار همه، بر درستی یا نادرستی حدیث». قبول کردند. گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً به مرگ جاهلی مرده، هر که بمیرد و امام عصرش را نشناسد». همه درستی حدیث را اقرار کردند. گفت: «حالا شما و یک سوال! می‌شناخت؟ یا نمی‌شناخت؟! فاطمه‌ی زهرا، امام زمانش را؟! امام زمان فاطمه که بود؟!» سرها پایین، سایه‌ی سکوت، سنگین! نه جوابی داشتند و نه گریزگاهی! بگوییم امام زمانش را نمی‌شناخت؟! حاشا که سرور زنان عالم به مرگ جاهلی از دنیا برود! بگوییم امام زمانش ابوبکر بود؟! همه جا نوشته‌اند فاطمه سلام الله علیها غضبناک بر او از دنیا رفت! علمای نامی اهل سنت، عرق‌ریزان و خجالت‌زده، یکی یکی مجلس را ترک کردند. 📚 دوازده گفتار درباره دوازدهمین حجت خدا، ص۳۱. @hekayat_elteja