eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوخی حجت‌الاسلام قرائتی با آیت‌الله صدیقی امام جمعه تهران😁 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند. ✍پس راهب‌‌‌‌ رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است. راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست. ✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم. ✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید ب من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس. ✍راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ *چه چیزاست که از آن خدا نیست؟* 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ *چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟* 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ *آن چیست که خدا آن را نمیداند؟* پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند. ✍راهب نا امید گشته قصد بازگشت به روم کرد ، ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم . ✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع)رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند. ✍ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان *"الیا"* نزد مسیحیان *"ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *"حیدر"* است. پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ ✍امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم. پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی. پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد. ✍امام علی (ع) پاسخ دادند: . فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک 🔹 *آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است.* 🔹 *آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است* 🔹 *و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است* پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" ✳️به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد. 💠 *عزيزان !! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا: ⬅️ *پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او استغفار می کنند* منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی
حاج احمد عابد معروف به مرشد چلويى پيرمردى بود كه در بازار تهران مغازه چلوكبابى داشت... او به اندازه وسعِ خود به نيازمندان وجه نقد ميداد و به شاگردانِ مغازه‌هايى كه از طرف صاحبكار خود ميامدند تا براى آنان غذا بخرند به طور رايگان غذا ميداد... به مرور اطرافيان، كراماتى از او ديدند و متوجه شدند او از اولياى خداست؛ كم‌كم اين خبر پيچيد و به يكى از علماى شهر رسيد؛ آن عالم تصميم می‌گيرد تا به چلوكبابى مرشد برود و او را از نزديک ببيند... آن عالم وارد مغازه مرشد كه شلوغ هم بود شد، سر ميزى نشست و غذايى سفارش داد و مرشد را زير نظر گرفت... او مرشد را ديد كه خود با ملاقه‌اى از روغن، ميان ميز مشتريها می‌رود و براى هر كس كه ميخواهد روغن اضافه بر روى برنجش می‌ریزد... آن عالم با خود انديشيد كه مگر می‌شود شخصى اينقدر سرش شلوغ باشد و از اوليای خدا هم باشد! در اين فكر بود كه مرشد از كنار ميز او رد شد و در گوش او گفت: «مهم نيست كه سرت شلوغ باشد، مهم اين است كه دلت شلوغ نباشد...» •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا هر وقت دین به میدان می‌آید جنگ می‌شود؟ ⭕️ چرا اهلبیت اینقدر با قدرت‌ها درگیر می‌شدند؟ اصلاً چرا دین اینقدر سیاسی است؟ 🔰 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا از آمریکا برگشتم؟ 🔺پای صحبت یکی از هم‌وطنانمون نشستیم که بعد از ۱۸ سال تونست گرین‌کارت و اقامت آمریکا بگیره، ولی بعد از فقط دو ماه، برگشت ایران! 🔸نکات جالبی گفت که شنیدنش می‌تونه جذاب باشه. 💢 پ‌ن: تصویر ایشون به‌خاطر حفظ حریم خصوصی نمایش داده نمی‌شه. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💚🌱 هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه می‌شد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی می‌گرفت و می‌اومد خونه. اعتقاد داشت همون‌طور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادت‌ها هم باید خوشحالی‌مون رو نشون بدیم. 🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی ⚘️ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍️ از تمام لحظات زندگی استفاده بهینه کنیم 🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧـﺮ کاﺭ و ﻣﯽگـفت: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧـﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ. 🔸ﻫﻤﯿـﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸـﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻏﺶ! 🔸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧـﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸـﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. 🔹ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤـﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷــــﯿﻢ! ﻫﻤﻪ ﺧــﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ می‌کنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ گـرم کرﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مشکلات ﺍﺳﺖ. 🔸یک ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ و ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤـﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﭘُــلوی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حاج اسماعیل دولابے: درشبانھ روز دھ دقیقھ باخداخلوت کن ازخطاهاےخود استغفار کنـ😌 فضاےدلت روشن مےشود اگراین کاررا ادامھ دهےبعدچندوقت این دھ دقیقھ کل روزت راخواهدگرفت 🌸🍃 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅حکایتهای پندآموز 🔸گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود ودپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید 📚 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ثواب بی نظیر برای اطعام مومنین در غدیر 🟢 به عشق مولا امیر المومنین علی علیه السلام •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌ (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. 🌾خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود... از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
امام صادق عليه السلام: تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ خَطيبا مِصقَعا، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ. وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ شخصى را مى بينى كه در لام يا واوى خطا نمى كند و سخنورى زبردست است؛ امّا دلش از شب تار هم سياه تر است و شخص ديگرى را مى بينى كه نمى تواند حرف دلش را به زبان بياورد؛ ليكن دلش مانند چراغ مى درخشد الكافی جلد2 صفحه422 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✨﷽✨ 🌼از لحظات آخر مرگ جدا بترسید ✍️هنگام احتضار و جان کندن عالمی،‌ برایش دعای عدیله می‌خواندند و او تکرار می‌کرد؛ وقتی رسیدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: این اول حرف است، یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین می‌کردند و او می‌گفت این اول حرف است. پس از لحظه‌ای عرق تمام بدنش را گرفت و چشم‌هایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که در گوشه حجره نمود و امر کرد سر آن را باز کردند. و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند پس به او دادند و آن‌را پاره‌اش کرد. چون سبب آن را از او پرسیدند گفت: من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من می‌گفتید بگو: واشهدان الائمة الابرار؛ می‌دیدم فردی با ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و می‌گوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره می‌کنم. من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضی نمی‌شدم که این شهادت را بگویم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم. 📚داستان‌های شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواریخ، باب 14 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💥دو کلمه 👇حرف حساب!!! 🔴زنی که حجاب رو قبول نداره 👈یعنی قوانین اسلام رو قبول نداره! ♦️زنی که قوانین اسلام رو قبول نداره ⛔️نباید مهریه بهش تعلق بگیره 👈چون مهریه قانون اسلامه، ⛔️نباید بهش نفقه تعلق بگیره 👈چون نفقه قانون اسلامه، ⛔️نبایدحضانت فرزند رو تا ۷ سالگی بدن بهش 👈چون حضانت قانون اسلامه، ⛔️نبایداز سربازی معاف باشه 👈چون معافیت زنها از سربازی قانون اسلامه 📛 زن بی حجابی که مورد تعرض و خیانت و جسارت قرار گرفت حق شکایت به هیچ ارگان اسلامی را ندارد،چون خودش با کشف حجابی که انتخاب کرده باعث شده که اینگونه با او رفتار کنند ؟؟ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
. ♻️ جنس در طول تاریخ 🔰 حمید رسایی: فکر می‌کنید اگر در زمان کشتار دوستداران اهل بیت(ع) شبکه‌های خبری معاند امروز مثل اینترنشنال، صدای آمریکا، بی‌بی‌سی و مزدورهایی مثل مصی علینژاد و علی کریمی بودند، در برابر اجرای احکام نسبت به قاتلین آن روز چه تیترهایی می‌زدند! 😎 حکم اعدام یک کارگر حافظ قرآن 🔹 عبدالرحمن مرادی، معروف به ابن‌ملجم، کارگر زحمت‌کش و حافظ قرآن که اخیرا نیز در آستانه ازدواج قرار داشت و در دوران نامزدی به سر می‌برد، به بهانه تلاش برای ترور امام جماعت مسجد کوفه، دستگیر و در آستانه اعدام قرار گرفته است. 🔹 خانواده عروس اختلافاتی با امام جماعت داشته‌اند. نامزد وی قطام نیز بخاطر حال روحی نامساعد و از ترس نیروهای امنیتی به مکان نامعلومی گریخته است... 😎 نگرانی‌ها از احتمال اعدام قهرمان بین‌المللی تیراندازی 🔹 حرمله بن کاهل یکی‌ از مخالفان حکومت علی‌بن ابیطالب که اتفاقا از جوانان پرشور قبیله قهرمان پرور بنی اسد نیز هست به اتهام تیراندازی به سمت اهداف متحرک، با حکم اعدام روبرو شده است! 🔹 علی بن حسین ملقب به سجاد نیز در اقدامی بی‌سابقه از این اعدام حمایت کرده است. کارشناسان هشدار داده‌اند این اقدامات وی منجر به خشونت بیشتر خواهد شد! هنوز رییس دولت، مختار ثقفی به این انتقادات پاسخی نداده و معترضان از شنیده نشدن صدایشان خشمگین هستند! 😎 شاعر و ترانه‌سرای مخالف حکومت اعدام شد 🔹 سنان بن انس، شاعر و ترانه‌سرای ضدحکومت که به بهانه مخالفت با حکومت و حضور در مهمانی شبانه دستگیر شده بود به اعدام محکوم شده است! 🔹 وضعیت سلامتی این شخص که از بیماری های متعددی نیز رنج می‌برد و یک چشمش نابیناست از سوی نهادهای بین‌المللی نگران کننده اعلام شده است. 🔹 سنان در ارتباطی که از زندان با اطرافیان خود برقرار کرده گفته که چند هفته است به او داروی چشم نداده‌اند و او را از شربت دارویی واجد درصد کمی الکل نیز منع کرده‌اند. 😎 بهت مجامع جهانی، اعدام یک نخبه علمی، خواننده محبوب و ورزشکار 🔹 نضر بن حارث که پسرخاله رهبر حکومت محمدبن عبدالله بود، پس از دستگیری و درحالی که دستانش بسته بود، به جرم خوانندگی و شعرهای انتقادی در حالی که بیمار بود و دستانش بسته بود، به سرعت اعدام شد! 🔹 نضر از معدود شاعران و خوانندگانی بود که تا مدارج بالای علمی پیش رفته بود. او هم خواندن و نوشتن می‌دانست و هم با متون علمی خارج از کشور (ایران و روم) آشنایی کامل داشت! 🔹 شاهدان عینی می‌گویند عجله در اعدام نضر به حدی بود که حتی اجازه ندادند او وارد شهر شود و در همان بیابان صفراء، پس از عملیات بدر اعدام شد. نهادهای بی‌طرف بین‌المللی از افزایش خشونت به خاطر اعدام منتقدین، ابراز نگرانی کرده‌اند! و این داستان ادامه دارد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
46.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️رجوی: ۲۱۳ رایانه ما را برده اند / جان اعضای ما در ایران در خطر است! ❇️ اعتراف رسمی و صریح منافقین خلق: 213 کیس ما را پلیس آمده با خودش برده و بخشی را به ایران تحویل داده و جان تمام اعضای ما در ایران در خطر است. / ادعای افتضاح پر مدعا ترین وطن فروشهای دنیا... •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
ذکر صالحین 🔸روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه. آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد. مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر. آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه‌های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت! بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم. مرد از رفتار و بی‌ادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت. از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ‌ماند از لطف رب ! بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش بر همه آفاق زد ...! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزه فردا(روز غدیر) کفّاره شصت سال گناه است و در حدیثی است: روزه این روز برابر روزه تمامی عمر دنیا و معادل با صد حج و صد عمره است •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🕌✨› 💥 شاید بارها کیلیپ های کوتاه ۲ دقیقه ای دیده باشیم. 💥 ولی یکبار این کلیپ رو کامل نگاه کنیم ‹🕌✨› ↫ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
جبریل از آسمان تبسم آورد شیرینی دین برای مردم آورد نعمت ز ولایت علی(علیه السلام) بهتر چیست؟ والله که «أتممت علیکم» آورد 🌸 عید سعید غدیر خم بر شما مبارک باد 🌸 🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
🌸بالاترین فضیلت🌸 از امیر المومنین پرسیده می شود: در بین همه این فضائلی که شما دارید و قابل شمارش نیست، بالاترین فضیلت شما چیست؟ حضرت علیه السلام این آیه را تلاوت کردند " وَ يَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفي‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ" (رعد۴۳) می گویند: یا رسول الله تو فرستاده خدا نیستی. چه بگویم؟ بگو شهادت تو کفایت می کند که من فرستاده خدا هستم. خدا می گوید یک شاهد بر رسالت رسول الله من خدا هستم و یک شاهد کسی است که نزد او علم الکتاب است. به اتفاق شیعه و سنی، تمام مفسرین بدون شک و شبهه میگویند " وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ" علی بن ابیطالب علیه السلام است. برای گواهی دادن دو شاهد می خواهند، خدا می گوید یک شاهد بر رسالت من هستم و شاهد دیگر علی است. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
‍ ️مورچه ها مسکن می سازند ⬇ دانشمندان به تازگی دریافتند که مورچه، مهندس توانایی در ساخت مسکن است. بدین صورت که مسکن خود را مجهز به امکانات لازم برای یک زندگی راحت می­کند؛ برای جلوگیری از نفوذ آب، آن را بالاتر از سطح زمین بنا کرده و شکاف­هائی برای تهویه هوا قرار می­دهد، هم­چنین مسکن را به اتاق­های خاصی برای نگهداری از مورچه­ های کوچک و نیز ذخیره حبوبات تقسیم می­کند... 📖اشاره قرآن👇👇 🌹قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ (النمل : 18) 🐜مورچه‌ ماده­ ای گفت: ای مورچه ها به مسکن هایتان بروید .[النمل: 18] . •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•