eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🍎 آیت الله : ✅دائماً با وضو باشيد اين خيلی اثر دارد. 🍎 اينكه اهل بیت (علیهم السلام) گفتند: «دُم علي الطهارة يوسع عليك رزقك» یعنی دائماً با وضو باشيد روزی شما زياد می ‌شود . 🍎 تنها روزی به معنای نان و آب و اينها نيست ، علم روزی است ، اخلاق روزی است ،عقل روزی است ، فضيلت ها روزی است ، روزی های ظاهری هم روزی است. 🍁 فرمود: «دُم علی الطهارة» دائماً با وضو باشيد اين خيلی اثر دارد از همين راهها شروع می شود.. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جریان جالب شیعه شدن محافظ مولوی عبدالحمید داستان جالبی دارد، پیشنهاد میکنم حتما تماشا کنید🌷🌷🌷 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🎁 توجه توجه🎁 🥳مسابقه شروع شد!🥳 مسابقه کتابخوانی به مناسبت ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها) توسط موسسه قرآن و نهج البلاغه قم برگزار می گردد. 🎁 همراه با جوایز نفیس🤩 ✅ برای ثبت نام در مسابقه و مطالعه متن کوتاه مسابقه کتابخوانی تا 10 آذر ماه فرصت دارید در کانال مسابقه و جایزه (همه هفته) به آدرس زیر در ایتا مراجعه و شرکت کنید. 🗓 تاریخ قرعه کشی 13آذر ماه ‼️ توجه ‼️ جایزه قرعه کشی به کسانی تعلق می گیرد که عضو کانال مسابقه و جایزه بشوند. ‼️حتما اول منبع را مطالعه کنید بعد در مسابقه شرکت کنید‼️ لینک های شرکت در مسابقه💫: 🔶 لینک مطالعه منبع مسابقه در سایت : 👈👈https://2noor.com/مسابقه-کتابخوانی-زندگی-حضرت-زینب/ 🔶 لینک شرکت در مسابقه در سایت : 👈👈https://2noor.com/مسابقه-کتابخوانی-ولادت-حضرت-زینب/ 🔷 کانال مسابقه : 👈👈 https://eitaa.com/joinchat/784335360C3fa5d69ab1
✍️داستان واقعی 👈کلاغی که مامور خدا بود ! آقای شیخ حسین انصاریان می‌فرمود: یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی،نون . دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی.. گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار،توکوه گشنه بودیم همه ماست و سبزی خوردیم. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن. وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگ هست! و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود. اگر اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمونو گرفت.. حالتو نگرفت، جونت رو نجات داد! خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه. ✨امام حسن عسکری فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است. 🔵چقدر به خدا حسن ظن داریم؟! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استاد رفیعی 💡توصیه برای کنترل شهوت ‌ 🌀گزیده ای از مطالب بیان شده در این ویدیو: 1️⃣ اولین توصیه اینه که غریزه شهوت را با عواملی مثل نگاه به نامحرم، دیدن تصاویر تحریک کننده و ... بیدار نکنیم نکنیم. ‌ 2️⃣ برای وقت خودمان با کار و ورزش و درس و ... برنامه ریزی کنیم و از بیکاری تنهایی اجتناب کنیم. ‌ 3️⃣ مادران و دخترها در خانه به پوشش خودشون توجه داشته باشند. 4️⃣ از عبادات و نماز و روزه و زیارت هم کمک بگیریم ‌ و ... ‌ 🌱 راه های پیشنهادی شما برای کنترل شهوت چیه؟ اصلا شهوت قابل کنترل هست؟ یا اینکه ... . •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍️ در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ... یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ کفاش گفت روزی سه درهم تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ... کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ... تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ، کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت : بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از کربلا کاروان نور
🕌 تور زمینی کربلا آسان🕌 🗓تاریخ حرکت: 3 آذر - 15 آذر 🚌حرکت از قم ❇️ ۲ شب کربلا ❇️ ۲ شب نجف ❇️ یک شب سامرا ❇️یک ناهار در کاظمین ❇️ زیارت های دوره ای ، سید محمد، کوفه و سهله و.‌‌.. 💵 هزینه نقد سفر ۷ روزه: 4.500 💵 هزینه نقد سفر ۸ روزه: 5.500 ‼️ شرایط اقساط ‼️ 🔷 پیش پرداخت سفر ۷ روزه = ۱,۵۰۰ 🔷 پیش پرداخت سفر ۸ روزه = ۲,۵۰۰ 🔷 سه فقره چک صیاد ۱,۱۵۰ ┄┅══════┅┄┄┅══════┅┄ 📌خدمات تور: 🔸اقامت در هتل های تمیز و نزدیک حرم با فاصله ۵-۷ دقیقه 🔸 اتوبوس ولوو و اسکانیا 🔸بیمه مسافرتی و حوادث 🔸 آشپز ایرانی 🔸 مدیر و مداح ┄┅══════┅┄┄┅══════┅┄ 📌ثبت نام و اطلاعات بیشتر: 📞 09121511973 👤@rezazadeh_joybari 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر به کانال کربلای آسان بپیوندید👇👇👇 🖇https://eitaa.com/karballaasan https://eitaa.com/karballaasan
🌻رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر بالین جوانی که در حال مرگ بود، حاضر شد و فرمود: ای جوان کلمه توحید (لا اله الا الله) بر زبان بیاور. جوان زبانش بند آمده بود و قادر بود ادای توحید نبود. 🌻پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حاضرین فرمود: آیا مادر این جوان در اینجا حاضر است؟ زنی که در بالای سر جوان ایستاده بود گفت: آری، من مادر او هستم. 🌻رسول خدا ص و سلم فرمود: آیا تو از فرزندت راضی و خشنود هستی؟ گفت: نه، من مدت شش سال است که با او حرف نزده‌ام. فرمود: ای زن او را حلال کن و از او راضی باش! گفت برای رضایت خاطر شما او را حلال کردم، خداوند از او راضی باشد. 🌻پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به آن جوان نمود و کلمه توحید را به او تلقین نمود. جوان بعد از رضایت مادر زبانش باز شد و به یگانگی خدا اقرار کرد. 🌻پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جوان چه می‌بینی؟ گفت: مردی بسیار زشت و بدبو را مشاهده می‌کنم و اکنون گلوی مرا گرفته است. پیامبر دعائی به این مضمون به جوان یاد داد و فرمود: بخوان: (ای خدایی که عمل اندک را می‌پذیری و از گناه و خطای بزرگ درمی گذری از من نیز عمل اندک را بپذیر و از گناه بسیار من درگذر، چرا که تو بخشنده و مهربانی). جوان دعا را آموخت و خواند؛ سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: اکنون چه می‌بینی؟ گفت: اکنون مردی (ملکی) را می‌بینم که صورتی سفید و زیبا و پیکری خوشبو و لباسی زیبا بر تن دارد و با من خوش رفتاری می‌کند (بعد از دنیا رحلت کرد). وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً...(اسراء/۲۳) •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️چرا در قیامت حتی اعمال مثبت بی نماز پذیرفته نمیشود⁉️ استاد قرائتی🎤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
❤️ داستانك مهدوی بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی است کتابی در رّد مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را به شيعه بدبين ميكرد، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را ردّ نماید، آن را به کسی نمی‌داد که نسخه‌ای بردارد. علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و ردّ کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد. آن شخص چون نمی‌خواست که دست ردّ به سینه علامه حلی بزند، گفت: «سوگند یاد کرده‌ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم.» مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که می‌تواند از آن نسخه بردارد. مشغول نوشتن بود كه درب خانه به صدا در آمد و هنگامي كه علامه حلي در را باز كرد شخصي گفت : مي خواهم امشب مهمان شما باشم علامه حلي گفت : بفرماييد ؛ اما امشب نمي توانم پذيرايي كنم و انشاء الله فردا در خدمتم آن شخص را به اتاقي راهنمايي كرد و خود مشغول نوشتن شد، شب به نیمه آن رسید، خواب بر ایشان غلبه نمود. وقتی از خواب بیدار شد، كتاب را كاملا نوشته شده ديد كه آخر آن نوشته شده بود: کَتَبَه بخط الحجه [این نسخه را حجت نوشته است.] منبع :نجم الثاقب ؛ باب هفتم ؛ حكايت 15 ؛ صفحه 452 [با تصرف و استفاده از متون ديگر] •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺زیبائی عجیب عزرائیل ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ استاد مسعود عالی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💠همدردی حضرت ... رمیله یکی از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام، بیمار شده بود. تب سختی داشت. می گوید: روز جمعه شد. حس کردم کمی سبک شده ام. با خود گفتم : به نماز جمعه بروم و از خطبه های حضرت استفاده کنم. در بین خطبه ها تب عود می کند به سختی تا پایان نماز خود را نگه می دارد. پس از نماز پشت سر حضرت از مسجد کوفه خارج می شود. حضرت می پرسند: رمیله چه شد که آن طور ناراحت بودی؟ عرض می کند : در بین خطبه تبم عود کرد. حضرت می فرمایند: ای رمیله، هر مومنی که بیمار شود، ما هم به خاطر بیماری اش بیمار میشویم. اگر محزون شود ، ما به خاطر اندوهش اندوهگین می شویم و دعا نمی کند، مگر این که ما آمین می گوییم، و ساکت نمی شود، جز این که برایش دعا می کنیم. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 خطیب عربستانی با بلدوزر از روی حکام عرب عبور کرد بهترین خطبه ای که تا حالا از زبان یک شیخ و خطیب سعودی در عربستان شنیده ام!. حقا که حق مطلب را ادا کردند، خیلی ایمان و شجاعت و از خود گذشتگی می‌خواهد که در سعودی کسی این چنین رُک و راست صحبت کند و حق را بگوید!» ۱۴۰۲/۸/۱۷! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان طوفانی مولوی قطب الدین از علمای اهل سنت: ▪️آقای عبدالحمید و بقیه مدعیان کجا هستید؟! دولت‌های اسلامی چرا صدا بلند نمی‌کنید؟ تا چه وقت می‌خواهید به خاطر خشنودی آمریکا صدایتان را خاموش نگه دارید؟ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
مداحی آنلاین - چشم مجنون به یارش میفته - محمدرضا طاهری.mp3
11.88M
🌸 (س) 💐چشم مجنون به یارش میفته 💐جون میگیره یه قلب آشفته 🎤 👏 👌فوق زیبا ✅کانال نوحه ناب👇 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
✍آیت الله الهی طباطبائی می فرمود: زمانی که من برای تحصیل به نجف اشرف رفتم اگر یک یهودی را با من می فرستادند و او هم همراه من در کلاس ها شرکت می کرد و آن کتابها و درسها را می خواند الان همین سواد مرا داشت اما در عین حال یهودی بود. رفتار و اعمال مسلمان باید نمودار اسلامش باشد. یک بقال یهودی با یک بقال مسلمان باید در رفتارشان متمایز باشند. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔅 ✍️ از عالم قبر چه خبر؟ 🔹همسر شیخی از او پرسید: پس از مرگ چه بلایی به سرمان می‌آورند؟ 🔸شیخ پاسخ داد: هنوز نمرده‌ام و از آن دنیا بی‌خبر هستم، ولی امشب برایت خبر می‌آورم. 🔹یک‌راست رفت سمت قبرستان. در یکی از قبرهای آخر قبرستان خوابید. خواب داشت بر چشم‌های شیخ غلبه می‌کرد؛ ولی خبری از نکیرومنکر نبود. 🔸چند نفری با اسب و قاطر به‌سمت روستا می‌آمدند. با صـدای پای قاطرها، شیخ از خواب پرید و گمان کرد که نکیرومنکر دارند می‌آیند. 🔹وحشت‌زده از قبر بیرون پرید. بیرون‌پریدن او همان و رم‌کردن اسب‌ها و قاطرها همان‌! 🔸قاطرسواران که به زمین خورده بودند تا چشمشان به شیخ افتاد، او را به باد کتک گرفتند. 🔹شیخ با سروصورت زخمی به خانه برگشت. 🔸همسرش پرسید: از عالم قبر چه خبر؟! 🔹گفت: خبری نبود، ولی این را فهمیدم که اگر قاطر کـسی را رم ندهی، کاری با تو ندارند! 🔻واقعیت همین است: ◽اگر نان کسی را نبریده باشیم؛ ◽اگر آب در شیر نکرده باشیم؛ ◽اگر با آبروی دیگران بازی نکرده باشیم؛ ◽اگر جنس نامرغوب را به‌جای جنس مرغوب به مشتری نداده باشیم؛ ◽اگر به زیردستان خود ستم نکرده باشیم؛ ◽و اگر بندگی خدا را کرده باشیم؛ 🔹هیچ دلیلی برای ترس از مرگ وجود ندارد! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔴 تهمت دزدی به امام صادق(ع) ✍یک نفر در مسجد خوابیده بود. وقتی بیدار شد، کیسه ی پولش را نیافت. سراسیمه، لباس نزدیک ترین شخصی که کنارش بود را گرفت و گفت: تو کیسه ی سکه های من را دزدیده ای! امام صادق علیه السلام فرمودند: من اینکار را نکرده ام! ولی آن مرد مجدداً به امام صادق، تهمت دزدی زد. امام صادق علیه السلام پرسیدند:چند سکه در کیسه داشتی؟آن مرد پاسخ داد: صد دینار امام صادق علیه السلام، آن مرد را به خانه ی خود بردند و صد دینار به او دادند. وقتی آن مرد به منزل خود برگشت، کیسه پول خود را پیدا کرد. با شرمندگی به خانه امام صادق برگشت و عذرخواهی کرد و صد دینار را برگرداند. امام صادق علیه السلام عذرخواهی او را پذیرفتند ولی صد دینار را قبول نکردند و فرمودند: چیزی که دادیم را پس نمی گیریم! 📚مناقب آل ابی طالب، ج ۴ ، ص ۲۷۴ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•