eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
908 ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این پیام مردم مظلوم غزه به امت اسلام است. 🗣 مردم ما دارند علوفه حیوانات را از گرسنگی می خورند. 🔻 جا دارد به صراحت بگویم که اگر کسی در برابر ظلمی که به غزه وارد می شود به هر صورتی سکوت کند و به دفاع از این مردم نپردازد والله می بایست به اسلامی که دارد شک کند. غزه داستان کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 ه@Hekayat_shenidani 📚✾•
✅ حکایت فردوسی و شیخ ابوالقاسم کرگانی و چون فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کرگانی بر او نماز نکرده و عذر آورد که او مداح کفار بوده است. بعد از مدتی خواب دید که حکیم فردوسی در بهشت با فرشتگان است. شیخ به او می‌گوید: به چه چیز خدای تعالی تو را آمرزید و در جنت ساکن گردانید؟ فردوسی گفت: به دو چیز، یکی به آنکه تو بر من نماز نکردی و دیگر آنکه این بیت در توحید گفته‌ام: جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه‌ای، هر چه هستی تویی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅ حکایت اقتدار پوشالی در زمان فتحعلی شاه توپی ساختند، آورده و در برابر چشمان همایونی به سمت سن‌پترزبورگ شلیک کردند. از قضا لوله‌ی توپ، تحمل گلوله‌ی باروت را نداشت و همانجا درجا ترکید و هفت هشت نفر سربازان و خدمه را کُشت و زمین زیر پایه‌ی توپ هم تبدیل به چاله‌ای شد! وزیر که اوضاع را خراب دید برای چاره‌ی آن گفت: قربان اینجا که این همه خرابی به بار آورد ببینید در سن پترزبورگ چه قیامتی شده! کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅ حکایت ملانصرالدین و دیوان‌خانه روزی ملانصرالدین با یکی حرفش می‌شود، او را گرفته پیش قاضی می‌برد. نگو که چند روز قبل هم ملا را به خاطر مسئله‌ای پیش همان قاضی برده بودند. قاضی تا ملا را می‌بیند می‌گوید: ملا از تو عیب نیست؟ این دومین بار است که به این دیوان خانه می‌آیی. ملا می‌پرسد: مگر چه می‌شود که به این دیوان خانه بیایم!؟ قاضی می‌گوید: یعنی چه، چه می‌شود! مگر نمی‌دانی که آدم درست کار به اینجا نمی‌آید؟ ملا می‌گوید: من همه‌اش در عمرم دو بار به اینجا آمده‌ام. تو که خودت همیشه اینجایی. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💢زن زیبا و با وقاری از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را جلوی در خانه اش دید. کمی اندیشید و سپس به آنها گفت: - فکر می کنم خسته و گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم و تا هر وقت که خواستید درمنزل من استراحت کنید آنها پرسیدند: - شما متاهل هستید؟ زن گفت: بله سپس پرسیدند: -همسرتان خانه است؟ زن گفت: - نه، او به همراه فرزندم دنبال کاری بیرون از خانه رفته است. آنها گفتند: - پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم. زن که انتظار این برخورد باوقار را نداشت در را بست و منتظر آمدن همسرش شد. عصر وقتی همسرش به خانه برگشت، ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: برو به آنها بگو شوهر و پسرم آمده اند، بفرمائید داخل زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند ما با هم داخل خانه نمی شویم!!! زن با تعجب پرسید: چرا!؟ یکی از مردها به دیگری اشاره کرد و گفت: "نام او ثروت است."و به مرد دیگر اشاره کرد و گفت:"نام او موفقیت است". و نام من "محبت " است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم. زن پیش همسرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. همسرش گفت: -چه خوب، ثروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! ولی زن مخالفت کرد و گفت: - چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟ در این بین فرزند شان که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: - بگذارید محبت را دعوت کنیم تا خانه پر از مهر و محبت شود. مرد و زن هر دو موافقت کردند واز پیشنهاد فرزندشان شاد شدند. زن بیرون رفت و گفت: - کدام یک از شما محبت است؟ او مهمان ماست. محبت بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: - شما دیگر چرا می آیید؟ آن سه مرد با هم گفتند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که محبت است ثروت و موفقیت هم هست! محبت بزرگترین و اصلی ترین نیروی محرکه بشر به سوی کامیابی،سعادتمندی و شادی است پس با محبت به خلق خدا خدمت کن تا بقیه درهای رحمت بر رویت بازشود.🌺 کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از ◗مروارید عفاف◖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید؛ نقشه ای که آمریکایی ها برای نابودی ایران بدون جنگ دارند . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال مروارید عفاف |•♥️ ‌‌@Tired_miind
هدایت شده از ◗مروارید عفاف◖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥قسمت سوم سلسله مباحث حجاب بهانه است...!!! 👈هر شیر پاک خورده و حلال خوری، با هر سلیقه و عقیده، بعد از دیدن این کار، قطعا نگاهش نسبت به مسئله (حجاب)، تغییر خواهد کرد ___________________ 🔹️نخست وزیر کودک کش اسرائیل؛ نه به حجاب 🔹️رئیس جمهور جنایتکار آمریکا؛ نه به حجاب 🔹️مریم رجوی قاتل؛ نه به حجاب 🔹️بعضی ها در ایران؛ نه به حجاب!!!!!!!!!!! (چرا!؟) کانال مروارید عفاف |•♥️ ‌‌@Tired_miind
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی» کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📘حکایتی زیبا و خواندنی   داستانی در باب رشوه وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ میدهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد. ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ: من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮه ﻧﻤﯽﻓﺮﻭشم. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ جلوی پدر جان داد. اتفاقا سال بعد ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. فرمانفرما ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ جلوی چشمان پدر جان داد. ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩه ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ. ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮه ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﺪ... نشو در حساب جهان سخت گیر که هر سخت گیری بود سخت میر تو با خلق آسان بگیر نیک بخت که فردا نگیرد خدا بر تو سخت کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
1⃣ . حدود ٢١٠ سال پیش در زمان فتحعلی شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال ١١٩٢ شمسی (۱۸۱۳ میلادی) کشورهای فعلی «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠ هزار کیلومتر مربع از ایران جدا شده و به روسیه تزاری تقدیم گردید!!! 2⃣ . حدود ١٩۵ سال پیش و باز هم درزمان فتحعلی‌شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ١٢٠٧ شمسی (۱۸۲۸ میلادی)، منطقه‌ی «ایروان، نخجوان و بخش‌هایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومتر مربع دیگر از ایران جدا شد و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!! 3⃣. حدود ١۶٧ سال پیش در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب معاهده ننگین پاریس در سال ١٢٣۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مناطق «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومتر مربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد!!! 4⃣. حدود ١۵٢ سال پیش و باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال ١٢۵٠ شمسی (۱٨٧١ میلادی)، و باز هم تحت فشار انگلیس مناطقی از «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/٠٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شد!!! 5⃣. حدود ١۴٢ سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب «پیمان آخال» در سال ١٢۶٠ شمسی (۱۸۸١ میلادی) کشورهای فعلی «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ١/٢٢۶/۵٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شده و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!! 6⃣. حدود ١٠۴ سال پیش در سال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) در زمان احمد شاه قاجار و دولت وثوق‌الدوله براساس پیمان منطقه‌ای مستشاران انگلیس، جزایر نفت‌خیز خلیج فارس از جمله کشورهای فعلی «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴٠۵/٢٨٧ کیلومترمربع رسماً از ایران جدا شد!!! 7⃣ . حدود ٨۶ سال پیش در سال ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷ میلادی) در زمان رضا شاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخش‌های عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد؛ از جمله «ارتفاعات سوق‌الجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق‌؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد!!! 8⃣. حدود ۶٩ سال پیش در سال ١٣٣٣ شمسی (١٩۵۴ میلادی) در زمان محمد رضا شاه پهلوی، بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید!!! 9⃣. و باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال ١٣۵٠ شمسی (١٩٧١ میلادی) با فشار انگلیس، مجمع الجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠ کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد!!! و با کمال تأسف باید این حقیقت تلخ را بدانیم که این مقدار تجزیه و جدایی بیش از ٣ میلیون و ۵٠٠ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران به واسطه سستی و خیانت پادشاهان میهن‌فروش در کل تاریخ جهان بی‌سابقه است و ایران امروز با مساحت ١/۶۴٨/١٩۵ کیلومتر مربع کمتر از یک‌سوم مساحت ایران بزرگ دویست سال قبل را دارد!!! اما در زمان جمهوری اسلامی و پس از هشت سال دفاع مقدس، یک سانتیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم از دست ندادیم! داستان کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📘 بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد!   کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ نجوای ماندگار و زیبا سید ابراهیم رئیسی با شهید سلیمانی.. @sedayemardm
هدایت شده از صدای مردم
⚫️ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ 🏴 رئیس جمهور و یاران شهیدش آسمانی شدند 🔹روح بلند رئیس جمهور مجاهد و خستگی ناپذیرمان شهید آیت الله سید ابراهیم ، هشتمین رئیس جمهور ایران و همراهان انقلابی ایشان به ملکوت اعلی پیوست. 😭😭😭😭😭😭😭😭 شهادت مظلومانه‌ی رییس جمهور محبوب و مردمی حضرت آیت الله سید ابراهیم ریسی و هیئت همراه را در سانحه سقوط بالگرد را محضر حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله فرجه ،حضرت امام خامنه‌ای مدظله العالی و عموم شیعیان و آزادگان جهان و مردم عزیز و قدرشناس ایران تسلیت عرض می نمایم😭😭😭😭😭😭
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴اندوه تبریزی‌ها در سوگ آیت‌الله رئیسی و آیت الله آل‌هاشم و همراهانشان 💔 💔 کانال نوحه ناب👇🏻 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات آیت الله آل هاشم درمورد فرزندشون 🔻 حتما ببینید بی جهت نیست که بالاترین رای خبرگان از اول انقلاب تاامروز رو این دوره مردم به آقای ال هاشم در شهرشان دادند و نهایتا چنین در راه خدمت به مردم شهید شدند...🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
به نام حضرت عزیز نکته ای از سبک اخلاقی وزیر شهید جبهه مقاومت مرحوم دکتر امیر عبدالهیان یکی از خصوصیات خوب وزیر شهید و وزیر امورخارجه جبهه مقاومت حسن خلق و تواضع و مسوولیت پذیری ایشان بود . در جریان دفاع از رساله دکتری یکی از د انشجویان وزیر شهید و بنده به عنوان استاد مشاور رساله دانشجو دکتری بودیم باتوجه به مشغله فراوان وزیر بر خودم مسجل شده بود که ایشان امکان حضور نخواهد داشت ولی در کمال ناباوری دیدم که سرموقع در جلسه دفاعیه رساله حاضر شد که حرکت وی هم ناشی از مسوولیت پذیری او بود ومبین تواضع وی . از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که تواضع، اصل در هر شرف و بزرگی نفیس، و مرتبه بلندی است و اگر تواضع را زبانی بود که مردم می فهمیدند، از حقایق عاقبتهای پنهان خبر می داد و تواضع آن است که از برای خدا و در راه خدا باشد و ماسوای این مکر است و هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را شرف و بزرگی می دهد 📝📝📝📝📝📝📝📝📝📝 دکتر عباسعلی رهبر هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی (ره)
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه‌خوانی شهید آیت‌الله رئیسی در کربلای معلی ▫️▫️▫️ 🏴 انتشار در راستای باشما👇حداقل برای☝️🏻نفر ارسال کنید. ✅کانال تخصصی نوحه ناب👇🏻 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹لحظات اولیه پیدا شدن بالگرد و پیکر شهدا 🔹یا الله. به امید زنده بودن حاج آقا، حاج آقا را صدا می زند.. و بعد ثانیه ای بعد که حقیقت بر او آشکار می شود بغض خودش و همراهانش می ترکد.🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
22.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصویر هوایی قیام تاریخی و با عظمت مردم قم در استقبال از شهدای خدمت ۸شهید_امیرعبداللهیان 🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه امشب حاج منصور در مصلی قرارمون این بود که غسلش رو من بدم...سیدالشهدای_خدمت 📡حداقل برای☝️🏻نفر ارسال کنید. ✅کانال تخصصی نوحه ناب👇🏻 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
هفته گذشته شهید مالک رحمتی از همسرش تقاضا می‌کند که برای شهادتش دعا کند همسرش میپرسد پس تکلیف ما چه می‌شود؟ می‌گوید از بابت شما خیالم راحت است خدا بزرگ است و حواسش به شما هست. دوست ندارم مرگ معمولی داشته باشم. الحمدلله خیلی زود به آرزویش رسید. حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani
! به گزارش خبرگزاری تسنیم، حاج حسین الله کرم می گوید: در ارتفاعات انار بودیم. هوا کاملا روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست. مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یکدفعه یکی از بچه ها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان! با تعجب گفتم: کجا هستن؟! باهم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتیم. حدود بیست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفید به دست گرفته و به سمت ما می آمدند. فوری گفتم: بچه ها مسلح بایستید، شاید این حقه باشه! لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسلیم کردند. من هم ازاینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال بودم. با خود فکر کردم حتما حمله خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده. درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. یکی از بچه را که عربی بلد بود را آوردم. مثل بازجوها پرسیدم: اسمت چیه، درجه و مسئولیت خودت را هم بگو! خودش را معرفی کرد وگفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نیروهایی هستم که روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشگر احتیاط بصره هستیم که به ایم منطقه اعزام شدیم. پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت: الآن هیچی!! چشمانم گرد شد. گفتم: هیچی؟! جواب داد: ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم. بقیه نیروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خالیه! با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چرا؟! گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند. تعجب من بیشتر شد و گفتم: یعنی چی؟! فرمانده عراقی به جای اینکه جواب من را بدهد پرسید: این الموذن؟! این جمله احتیاج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم : موذن؟! اشک در چشمانش حلقه زد. با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت کرد و مترجم سریع ترجمه میکرد: به ما گفته بودن شما مجوس و آتش پرستید. به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله میکنیم و با ایرانی ها می جنگیم. باور کنید همه ما شیعه هستیم. ما وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب میخورند و اهل نماز نیستند خیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم. صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شمارا شنیدم که باصدای رسا و بلند اذان میگفت، تمام بدنم لرزید. وقتی نام امیرالمومنین (ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی. نکند مثل ماجرای کربلا... دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. دقایقی بعد ادامه داد: برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم و بار گناهم را سنگین تر نکنم. لذا دستور دادم کسی شلیک نکند. هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم و گفتم: من میخواهم تسلیم ایرانی ها شوم. هرکس میخواهد، با من بیاید. این افرادی هم که با من آمده ند دوستان و هم عقیده من هستند. البته آن سربازی را که به سمت موذن شلیک کرد را هم آوردم. اگر دستور بدهید اورا میکشم. حالا خواهش میکنم بگو موذن زنده است یا نه؟! هیچ حرفی نمی توانستم بزنم، بعد از مدتی سکوت گفتم: آره زنده است. باهم از سنگر خارج شدیم. رفتیم پیش ابراهیم که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود. تمام هجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه می‌کرد. می‌گفت: مرا ببخش، من شلیک کردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود. میخواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم. فرمانده عراقی من را صدا زدو گفت: آن طرف را نگاه کن، یک گردان کماندویی و چند تانک قصد پیشروی از آنجا را دارند. بعد ادامه داد سریعتر بروید و تپه را بگیرید. من هم سریع چند نفر از بچه های اندرز گو رو فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاکسازی منطقه انار کامل شد. گردان کماندویی هم حمله کرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتیم بیشتر نیروهای آن از بین رفت و حمله آنها ناموفق بود. روزهای بعد با انجام عملیات محمد رسول الله در مریوان فشار ارتش عراق بر گیلانغرب کم شد. کتاب سلام بر ابراهیم – ص 135 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani
🌿🌺﷽🌿🌺 👓👓مثل عینک! کسانی که عینک میزنند دایم عینک خود را تمیز میکنند وگرنه درست نمی بینند. عینک اگر تیره باشد تیره می بینند. تمیز کردن هم البته بـا ملایمت و بـا دسـتمال لطیـف و حریر ماننـد است. کسـی را نمی بینی که عینـک خـود را بـا اسـکاج یـا سـیم ظرفشویی پاك کند. حالا به یک معنا همه ما بر چشمان خود عینک داریم. ما ، یعنی ما با ذهن و ذهنیت هاي خود عالم و آدم را می بینیم؛ یعنی پیش زمینه ها بر داوري هاي ما اثر دارند. مادرها را ببین از دختر خود هزار ناسـزا می شـنوند اما به دل نمی گیرنـد و توجیه هم می کنند، اما از عروس خود کمتر از گل بشـنوند گُر می گیرنـد؛ این به خـاطر چیست؟ جز به خاطر تصورات و تخیلات باطل و بی اساسـی است که مادرها نسـبت به عروس هاي خود دارند؟ از قبیل اینکه او می خواهد فرزند مرا و جگر گوشه ي مرا از من بگیرد و یا... یعنی این برخوردها ریشه در خیالات دارد. و این جنس خیالات دامن گیر غالب ما آدم ها هست. خیالات رشته اي بر گردن ما دارند که به هر کجا که بخواهند می کشند. بپذیریم که _نزاع_و_درگیري_هاي_ما_ریشه در چنین اندیشه ها و خیالات نادرست و ناچیز دارد. توصیه و تأکید دین بر زدودن این گونه خیالات و گمان هاي باطل و ناچیز است. عنوان سوء ظن که این همه در روایات و آیات به گونه هاي گوناگون مذموم شمرده میشود به همین دلیل است، یعنی ذهن خود را باید شست. همان که سهراب می گفت: چشم ها را باید شست و پیشتر از او حافظ گفت: شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام و پیش از حافظ البته مولانا گفته بود: پاك کن دو چشم را از موي عیب تا ببینی باغ و سروستان غیب 🌺مثل شاخه های گیلاس صص۴-۱۲۳ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•