فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شگفتی_های_آفرینش 🐟🐠🌊🏝
🏞 ماهی با قدرت زنده ماندن خارج از آب !!
🐡 این ماهی ها Climbing Perch هستند که توانایی زنده ماندن شش تا ده ساعت خارج از آب را دارند و میتوانند بخزند.
🎦 این ماهی ها از یک برکه بیرون می آیند ، میخزند و خود را برکه دیگر میرسانند .
🌺 الله اکبر 💙
✍ @hekayate_qurani
✨﷽✨
✅علامه امینی و شب عروسی دخترش
✍دختر علامه از توصیههای پدرانه پیش از شب ازدواجش میگوید: «عصر شبی که قرار بود مرا به خانه داماد ببرند، به مادر پیغام داده بودند که این دختر را یک ساعتی بیاور بالا به اتاق من. رفتم اتاق ایشان و نشستم و مرحوم پدرم با من حرف زدند. خوب خاطرم هست که به من گفتند باباجان! داری از خانه من با چادر سفید میروی و آنقدر آنجا میمانی که شوهرت چادر سفید را بکشد رویت و از خانهاش بیرون بیایی. اگر روزی از او یک جفت جوراب خواستی و آمد خانه و دیدی برایت نخریده، نگو چرا نخریدی و نیاوردی. تو دلت بگو انشالله یادش رفته که این جوراب را برای من نخریده. تا مبادا باعث کینه و اختلافی شود. به من گفت هر روز نگو این را میخواهم آن را میخواهم. مگر تا گفتی جوراب میخواهم، او باید برای تو بخرد و بیاورد؟ من هم گفتم چشم»
💠مراعات همسر 💠
روزى حضرت اميرالمومنين عليه السلام وارد منزل شدند و فرمودند: «یا فاطمه! در منزل چه داريم؟» حضرت زهرا سلام اللّه عليها پاسخ دادند: «قسم به حقيقت تو! سه روز است كه هيچ نداريم.» امام عليه السلام فرمودند: «چرا در این سه روز چیزی به من نگفتى؟» حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «من از خداى خود، شرم دارم كه از تو چيزى را درخواست نمايم در حالی که تو توانایی تهيه آن را نداشته باشى.»
📚بحارالانوار ، جلد ۴۳ ، صفحه ۳۱
أمالی شیخ طوسی ، جلد ۲ ، صفحه ۲۲۸
↶【به ما بپیوندید 】↷
___^____________
✍ @hekayate_qurani
🌸🍃
#سختی_بعدش_آسونی
✍🏻ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺳﺨﺘﯽ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽﺷﻪ ﺗﺤﻤﻠﺶ ﺯﯾﺎﺩ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﺪﻭﻧﯽ ﮐﯽ ﺳﺨﺘﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽﺷﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻣﯽﮔﺬﺭﻩ. ﻫﻤﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻢ ﻭ ﺯﯾﺎﺩ، ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﯾﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ. ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﺳﺨﺘﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﻣﯿﺮﻥ. ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽﮔﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﯾﻪ ﺁﺳﻮﻧﯽ ﻫﺴﺖ: 🌷
🍃ﺇِﻥَّ ﻣَﻊَ ﺍﻟْﻌُﺴْﺮِ ﯾُﺴْﺮﺍ🍃
ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ
(6 ﺍﻧﺸﺮﺍﺡ)
💠 💠
✍ @hekayate_qurani
جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله!
فرمود:
1- کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.
2-دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود.
3-بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.
4- ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.
5-و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد.
📚داستان های بحارالانوار جلد 9
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••
[⇩ڪمۍیادمــرگــ❌⇩]
🔴⇦لَحـَـد و میزارنــ....😞
[ ڪربلایۍمحمدحسینحدادیان ]
•••
✍ @hekayate_qurani
💠روزی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) برای اقامه نماز عصر از منزل خارج شد. در کوچههای مدینه کودکان وقتی حضرت را مشاهده کردند دست از بازی کشیدند و به دور آن حضرت حلقه زدند و به هوا میپریدند و میگفتند: شتر من باش! پیامبر(صلوات الله علیه و آله) هم یکی یکی آنها را روی کول خود میگذاشت. اصحاب حضرت که در مسجد به انتظار نشسته بودند وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند نگران شدند. بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر(صلوات الله علیه و آله) شده است.
.
◾همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد و آن حضرت را از دست آنان نجات دهد، ولی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) با اشاره او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا میکنی برای اینها بیاوری.
.
◾بلال به منزل پیامبر(صلوات الله علیه و آله) رفت و هشت گردو یافت و آنها را نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها میفروشید؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو.
.
📚منبع:
عوفی بخاری، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب دوم از قسم دوم، ص 30، تهران، دانشگاه تهران(مؤسسه چاپ و انتشارات)، چاپ اول، 1371ش.
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅جلوههای خلقت خداوند قادر متعال.
💠سبحان الله سبحان الله سبحان الله.
یک نوع عروس دریایی متعلق به میلیونها سال قبل در اعماق اقیانوس آرام!
🔹نهایت زیبایی
💠 ]
🔴عاشق شدن جن زیبا وجوانی به نام عباس
یکی از بچه ها به نام عباس مرد متدین ودقیق در انجام تکالیف شرعی است که با مادر وهمسر خود زندگی می کند.روزی از محل کار خود خارج شده به سوی منزل میرود در بین راه صدای دختری به گوش میرسد که ایشان را با نام صدا میزند.وقتی که بر میگردد دختری زیبا با قیافه بسیار دلفریبی را مشاهده میکند آن دختر اظهار می کند عباس من عاشق تو شدم و در خواست ازدواج با تو را دارم .عباس با شنیدن این کلام در حالی که از اتهام مردم هراسان است که در کوچه با چنین دختری مشغول صحبت گردیده گفت : من همسر و مادری در تحت تکلف خود دارم و هیچ گونه توانایی اراده دو همسر ومادرم را ندارم .دختر اظهار میکند که من از شما توقع مخارج وغیره را ندارم بلکه نیازهای مادی شما را هم هرچه باشد برطرف خواهم کرد . عباس می گوید چون نمی خواستم در جایی که مردم متوجه بودند با او صحبت کنم تا مبادا آبرویم خدشه دار شود لذا بی اعتنایی کرده و به سوی منزل روانه شدم . وقتی به منزل رسیدم دیدم جلوتر از من آمده و در منزل نشسته است .گفتم:
من تا به امروز اصلا تو را ندیده ام تو چطور ندیده عاشق من شده ای؟ گفت : من از طایفه جن هستم انسان نیستم ولی چکنم عاشق و دلباخته تو شده ام از تو تقاضای ازدواج دارم و تمام زندگی ترا تضمین میکنم که با خوشبختی زندگی کنی .عباس میگوید او هرچه اصرار می کرد من مخالفت میکردم تا اینکه گفت : عباس من میروم تو تا فردا با مادر و همسرت مشورت کن. در همین حال مادر وهمسرم نشسته بودند گفتند : گویا تو با کسی صحبت میکنی ما که غیر از تو کسی را نمی بینیم من جریان را شرح دادم مادرم گفت : عباس جن زده نشده باشی؟ آن روز گذشت فردا من طبق معمول به دکان رفته مشغول کار شدم ودر وقت همیشگی به خانه بر گشتم وقتی که وارد شدم دیدم باز آن دختر نشسته و منتظر است . بعد از سلام و جواب گفت : عباس! با مادر وهمسرت مشورت کردی؟ گفتم: دیروز من به تو گفتم من نیازی به ازدواج دوم ندارم و خواهش میکنم که دست از من بردار. او گفت : من در عشق تو بیقرارم و می سوزم استدعا میکنم با من ازدواج کنی و همین طور اصرار میکرد .گفتم : خلاصم کن من ابدا به ازدواج دوم تن نخواهم داد باز دیدم رهایم نمی کند ناچار برای خلاصی خود سیلی محکمی به صورتش زدم . نگاه به من کرد وگفت: اگر من چنین سیلی به تو بزنم زنده نخواهی ماند .در همین حال وقتی از من مایوس شد یک سیلی به من زد .دیگر نفهمیدم جریان چه شد وقتی مادر وهمسرم می بینند من نقش زمین شدم مرا به
پزشک می رسانند . ولی چون کاملا لال شده بودم از معالجه من نا امید می شوند. عباس بعد از مدت مدیدی با همین حال که قادر به سخن نبود زندگی میکند تا اینکه روزی آرزو میکند که به زیارت امام رضا (ع) نائل آید و این آرزو را با اشاره به نزدیکان خود میفهماند . مادر وهمسر و برادری که در تهران زندگی میکرد به همراه عباس به مشهد مقدس عازم میشوند . یک هفته در مشهد میمانند و هر روز به زیارت مشرف میشوند تا اینکه روزی در منزل عباس امام رضا(ع) وامام زمان (عج) را در خواب میبیند و شفای کامل پیدا میکند.
اقا سید محمد ابراهیم حسینی
📚داستانی،از اجنه و انسانها
✍ @hekayate_qurani
💟 #سوره_های_قرآن 📖🕊
🏆 " سوره ی فتح " 🏆
📗 معرفی : فتح ، چهل و هشتمین سوره قران است که مدنی ست و 29 آیه دارد.
💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: هر کس #سوره_فتح را قرائت کند، مانند کسی است که همراه پیامبر در فتح حضور داشته است
🎁 آثار و خواص این سوره :
🍃 جهت برطرف شدن خوف
🍃 در امان ماندن از شر حاکم
🍃 جهت درد پا 🦵🏻
🍃 یافتن همسری مناسب 👩❤️👨
✍ @hekayate_qurani
بندگی خدا...
.
آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.
وقت نماز شد.مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت:کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم.کاروان دار گفت:
بیبی! دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم.آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم.مادرم گفت:نه!
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
.کارواندار گفت:نه مادر.الان نگه نمیدارم.مادرم گفت:نگهدار.
او گفت:اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم.مادرم گفت:بگذار و برو.
.من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
.من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند.ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد.در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید.
.کنار جاده ایستاد و گفت:بیبی کجا میروی؟مادرم گفت:گناباد.
او گفت:ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو.یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.به سورچی گفت:من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.
سورچی گفت:خانم! فرماندار گناباد است.
بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم!
در دلم میگفتم ماد بلند شو برویم.
خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت!آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم.دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.
.عزیزان...
اگر انسان بندهٔخدا شد،بيمه مىشود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
#آرامش_الهی
⭐️خورشیــــد
🌙جایـش را بـه مـاه میدهـد
⭐️روز بـه شـب
🌙آفتـاب بـه مهتـاب
⭐️ولی مهـــــر خـدا
🌙همچنـان بـا شـدت میتـابـد
⭐️الهی قلـبهاتـون
🌙پـر از نـور درخشـان
⭐️لطـف و رحمـت خـدا بـاشـه
🌙شبتـون در پنـاه خـدا🌟
🌼
✍ @hekayate_qurani
هدایت شده از نمونه تخفیفات | تبادلوتبلیغ
﷽
°°° منبع پروفایل و عڪسنوشتھ مذهبی↓
°°° منبع پروفایل و عڪسنوشتھ مذهبی↓
°°° منبع پروفایل و عڪسنوشتھ مذهبی↓
√...سورپـرایز ویــژِه #هیئتیها😍
این ڪانال پروفایل هایے ڪھ بخوای رو میزنھ🙂♥️
⚫️ جدید ترین #عکس و#متن و #کلیپ
ویژه ایام محرم و تمامی مناسبتهای مذهبی👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3732799537C01efd7266b
#ورودمذهبےهااجبارے💚👆
بدو تا پاڪ نشدهہ🏃🏃