داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید:
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد.
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد....
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی!
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
کتاب طوبای کربلا …صفحه141
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو قرآن نوشته کلو فی فلک :
همه چی در گردش هست(انبیا)
مولا علی (ع) میفرمان: از هر دستی بدی از همون دست میگیری
توی زبان فارسی میگه :
هر کاشتی هر برداشتی داره
آقایون کاریزما تیک در میان میگن: کارما
پس نگران نباش هرکی هر بلایی سرت میاره بهت قول میدم سرش میاد تو فکر نباش
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹چند حدیث درباره دعا🌹.
امام صادق علیهالسلام: وقتی دعا میکنی از روی دل و با اخلاص دعا کن، آنگاه یقین داشته باش که دعایت مستجاب میشود. (وسائل، ج ٤، ص ١١٠٥)
🌹
کسی که از خوف نزول یک بلا پیشدستی کند و دعا نماید خداوند هرگز او را به آن بلا گرفتار نخواهد كرد. (وسائل، ج ٤، ص ١٠٩٦)
🌹
دعا در حال سلامتی و آسایش باعث برآورده شدن حوائج در روزهای بلا و سختیها است. (وسائل، ج ٤، ص ١٠٩٦)
🌹
دعای مؤمن در حق برادر دینی غایب خود هم مستجاب میشود و هم باعث زیاد شدن روزی و دفع ناگواریها خواهد بود. (وسائل، ج ٤، ص ١١٤٧)
🌹
کسی که پیش از خود برای چهل نفر برادر مؤمن دعا کند دعای او هم دربارة آنان و هم دربارة خودش مستجاب میگردد. (خصال، ج ٢، ص ١١٠)
🌹
خدای تبارک و تعالی نماز را در افضل اوقات شبانهروز قرارداده شما(غنیمت بدارید و) خود را ملزم کنید که بعد از هر نماز دعا نمائید. (وسائل، ج ٤، ص ١١٤٨)
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
پيامبر صلی الله عليه و آله:
باكِروا طَـلَبَ الرِّزْقِ وَ الْحَوائِجِ فَاِنَّ الغُدُوَّ بَرَكَةٌ وَ نَجاحٌ
در پى روزى و نيازها، سحر خيز باشيد؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مايه] بركت و پيروزى است
المعجم الاوسط، ج7، ص194
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
26.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دو بر خورد متفاوت، نسبت به یک خواهر وبرادر
روزی پیامبر الهی در منزل خویش نشسته بود؛ که خواهر رضاعی آن حضرت وارد شد.
چون حضرت رسول (ص)، نگاهش به وی افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را برای او پهن کرد تا خواهرش بر روی آن بنشیند، پس از آن نیز با خوش روئی با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد...
روزی دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعی رسول خدا (ص) نیز محسوب می شد برآن حضرت وارد شد، ولیکن حضرت، آن برخورد و خوش روئی را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا (ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا...! چرا در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدی؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت می کرد، من نیز این چنین او را تکریم و احترام کردم، ولی پسر نسبت به پدرش بی اعتنا بود.( بحار الا نوار: ج 16، ص281)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 #نشانه_های_قیام_آخرالزمان
اوضاع نابسامان آخرالزمان مقدمات جنگی وحشتناک و ویرانگر را فراهم می سازد؛ نبردی به غایت خونین و هراس انگیز که امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه از آن یاد می کنند:
حتی تقوُمَ الحربَ بِکُمْ علی ساقٍ بادیاً نواجِذُها، مملوءَه اخلافُها، حُلوا رَضاعُها، علقماً عاقبَتُه
تا آن که آتش جنگ میان شما افروخته گردد و از شرار آن همه چیز بسوزد و چون شیر خشمگین دندان نماید؛ و چون ماده شتری از این سو و آن سو آید، پستان ها پر از شیر و مکیدن آن شیرین، اما پایان آن تلخ و زهرآگین.
📙 (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص 41)،
⭕️ حضرت علی علیه السلام با به کارگیری تعبیر زیبای بادیاً نَواجِذُها وحشت این نبرد خونین را به تمامی به تصویر می کشد. دندان نمایاندن جنگ، به شدت خوفناکی جنگ اشاره دارد؛ چه آن که به قول ابن ابی الحدید همان گونه که «نواجذ» یعنی دورترین دندان ها که در حالت خنده شدید نمایان می شوند، در آن قیام آخرالزمان نیز، جنگ دندان های بُرنده خویش را به رخ می کشد
(ج9، ص 41).
⭕️این آشوب آخرالزمان در آغاز برای فتنه جویان دلچسب و شیرین به نظر می رسد و عبارات مملوءَهٌ اخلافُها و حُلواً رَضاعُها نمایانگر همین امر است، که البته در نهایت با تعبیر علقماً عاقبَتُها معنایی عمیق می یابد؛ چه آن که به قول خویی: طعم شیرین آرزوی پیروزی بر جان ها می نشیند، اما در نهایت چیزی جز کشتار و هلاکت برجای نمی ماند
(ج8، ص 335).
⭕️از نگاه مؤلف فی ظلال نهج البلاغه نیز در آغاز جنگ، اهل جهالت به شوق می آیند و آفرین می گویند، ولی درنهایت با جنگی ویرانگر روبرو می شوند که همه را می سوزاند
(ج2، ص 298).
⭕️بنابراین، از نگاه حضرت علی علیه السلام در ظلمات این مبارزه دشوار، فرجامی تلخ نصیب آشوبگران خواهد شد و آتش پرشراره اش بسی سوزناک خواهد بود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚دعای عیسی (ع) بر پیرمرد
روزی عیسی پیرمردی را دید که مشغول شُخم زدن زمین بود، عیسی دست به دعا بلند کرد و گفت؛ بارالها امید را از دل او بیرون ببر. در این لحظه پیرمرد دست از کار کشید. عیسی باز دعا کرد. بارالها او را با امیدواری پشت گرم فرما. عیسی دید که پیرمرد دوباره مشغول کار شد.
عیسی نزد پیرمرد رفت و از او علت کارش را پرسید؛ پیرمرد گفت؛ مشغول کار بودم که نَفْسَم مرا خواند و گفت؛ تو به سن پیری رسیدی، دیگر نباید کار کنی. من بیل خود را به گوشه ای گذاشتم. اما لحظه ای بعد مجددا نَفْسم مرا خطاب قرار داد و گفت؛ برای ادامه زندگی ناچاری کار کنی، تا محتاج دیگران نباشی و دوباره مشغول کار شدم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺یارب دل ما را❤️
تو به رحمت جان ده...
درد همه را❤️
به صابری درمان ده....
این بنده نداند🟡
ڪه چه می باید خواست...
داننده تویی 🌈
هر آنچه خواهی آن ده...
شبتون زیبا 🌙✨
#شب_بخیر
🍃🌸JOiN👇🏼
•••❥ @haal_e_khoob🦋
.
روزهای خوب خواهند آمد
هر سر بالایی یک سرازیری
دارد نفس عمیق بکش،
بیخیال همه اتفاقای عجیب
و غریب. هم اکنون زندگی کن...
سلام صبح بخیر ☕️
▣
Don't be sad
God creates light for you from the darkness of the times...
غصه نخور؛
خدا از تاریکی های روزگار برایت نور و روشنایی میآفریند...
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
...گفتگو دو فرشته
🔸شب جمعه ای، در سحرگاهی، عالمی در حال عبادت بود که متوجه رفت و آمد ملائکه به زمین شد.
.
🔸در این بین گفتگو دو فرشته توجه او را جلب کرد فرشته ای که از آسمان به زمین می آمد به فرشته ای که از زمین به آسمان برمی گشت گفت کجا بودی...
.
🔸گفت مامور بودم سنگی از زیر تشک مردی گنهکار و فاسق بردارم که شب بیدار نشود!
.
🔸آن فرشته پرسید چرا؟ گفت بخاطر اینکه وقتی شب پهلو به پهلو می شود این سنگ او را اذیت نکند و بیدار نشود!
.
🔸که فردای قیامت بگوید خداوندا من بخاطر تو از خواب ناز بیدار شدم...
.
🔸فرشته ای که به آسمان می رفت به آن دیگری که به زمین می آمد گفت: ماموریت تو چیست؟
.
🔸گفت طلبه ای دیزی بار گذاشته است باید بروم چپش کنم...
.
🔸پرسید چرا؟ گفت بخاطر اینکه قرار است فردا روزه بگیرد ولی اخلاصش کامل نیست و به عشق این دیزی می خواهد روزه بگیرد باید اخلاصش را کامل کنم...
وَ مِنَ اللهِ التَّوفیق...
منبع : سیره علما
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
روزی ماری وارد مغازه نجاری شد. در حالی که به گوشهای می خزید، از روی اره عبور کرد و کمی زخمی شد! با عصبانیت برگشت و اره رو گاز گرفت اما آسیب بیشتری دید.
مار که حسابی کلافه شده بود ، تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده اره رو از بین ببره. پس به دور اره پیچید و تمام قدرتش رو بکار گرفت تا اره رو خفه کنه ، تا اینکه در نهایت مار توسط اره کشته شد...
گاهی اوقات ما با عصبانیت واکنش نشون میدیم و تصمیم میگیریم به کسانی که بهمون آسیب رسوندن صدمه بزنیم غافل از اینکه به خودمون آسیب می رسونیم. در زندگی گاهی اوقات بهتره از بعضی چیزها چشم پوشی کنیم، چون عواقب اون میتونه فاجعه بار باشه...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت
در زمان حضرت عیسی (ع) زنی بود که شیطان نمی توانست به
هیچ عنوان فریبش دهد. روزی این زن در حال پختن نان بود که وقت
نماز شد. دست از کار کشید و مشغول نماز شد.۱
در این هنگام شیطان کودک این زن را وسوسه کرد که به سمت آتش
برود.رفت و به درون تنور افتاد. بعد شیطان وسوسه کنان به طرف زن
رفت که بچه ات بدرون تنور افتاد نمازت را بشکن.
زیرا میدانست این از آن نمازهایی است که فایده دارد.( نمازهایی که
فایده ندارد شیطان آب وضوی آن را هم می آورد)
اما این زن توجهی به وسوسه شیطان نکرد. حال معنوی زن طوری شد
که نماز را نشکست.
شوهر آمد دید که صدای بچه از درون تنور می آید. و زن در حال خواندن
نمازاست. بچه سالم است و نمی سوزد. دست به درون تنور برد و
بچه را درآورد.
مرد این ماجرا را نزد حضرت عیسی تعریف کرد. حضرت عیسی به
خانه آنها آمد و از زن پرسید تو چه کردی که به این مقام رسیدی؟
زن پاسخ داد:
۱- همیشه کار آخرت را بر دنیا ترجیح می دادم.
۲- از وقتی خود را شناختم بی وضو نبودم
۳- همیشه نماز خود را در اول وقت می خواندم
۴- اگر کسی بر من ستم می کرد یا دشنامم می داد او را به خدا وا
می گذاشتم و کینه او را به دل نمی گرفتم.
۵- در کارهایم به قضای الهی راضیم
6- سائل را از در خانه ام مأيوس نمی كنم .
7- نماز شب را ترك نمی نمايم
حضرت عیسی فرمود اگر این زن ، مرد می بود پیامبر می شد چون
کارهایی می کند که فقط پیامبران می کنند.و بر چنین کسی شیطان
سلطه ندارد.
📚-منبع :عرفان اسلامي ، ص300؛ شيطان در كمينگاه ، ص 233
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
شب اول قبر وعالم برزخ
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
🧔♂زیاد دست را داخل ریش خود نکن زیرا این کار چهره را زشت میکند..
برعکس روایت که میفرمایند زیاد با ریشتون بازی نکنین ، شانه زدن ریش با ( شانه چوبی ) بسیار فواید داره...
_ از امام صادق صلواتاللهعلیه بخونیم :
1.شانه زدن سر وبا را از بین می برد، و شانه کردن صورت دندان ها را محکم می کند.
2.شانه زدن جلب روزی کند و موی را زیبا گرداند و حاجت را روا سازد و منی را بیفزاید و بلغم را ببرد.
3.شانه کردن دو گیسو وسوسه دل را ببرد، و شانه کردن دو ابرو امان از خوره باشد.
4.هر که ریش خود را هفتاد بار شانه کند و یکایک شانه کردن را برشمارد، شیطان تا چهل روز به او نزدیک نشود.
_ از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بخونیم :
1.هر کس شانه را بر سر و ریش و سینه خود هفت بار بکشد هرگز به دردی مبتلا نشود.
2. شانه کردن ریش پس از هر وضوء، فقر را از بین می برد.
📚علل الشرایع...
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند : چه میکنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚قرض گرفتن سردار ... ۲ (پس ندادن قرض و درماندگي طلبکار)
مرد کاسب تا چند روز از اين معامله خوشحال بود. با خود مي گفت در اين بازار کساد اين سرمايه کم در ظرف 4 ماه چندان فايده نمي کرد و در خريد و فروش احتمال ضرر هم هست اما در اين همکاري حالا مي دانم که 4 ماه ديگر درآمد بيشتري دارم، دوستي با امير هم مفت من.
دو هفته که گذشت مرد کاسب به فکر افتاد يک روز با امير ديداري تازه کند. ولي با خود گفت شايد اين کار پسنديده نباشد، شايد امير گرفتاري داشته باشد و موقع مناسب نباشد، بهتر است خود امير مرا بخواهد، اصلا رفتن من به خانه امير يک نوع جسارت است و چون طلبکار هستم بد است، هيچ کس از طلبکار خوشش نمي آيد، ممکن است امير هم از ديدار من شرمنده شود و دوستي ما خلل پيدا کند، بهتر است در اين مدت چهار ماه خودم را نشان ندهم تا امير مرا با آدم هاي زرنگي که مي گفت، فرق بگذارد و بعد از اين که پولم را گرفتم آن وقت گاه گاه امير را ببينم تا جاي هيچ حرفي نباشد و صداقت و صميميت ما ثابت شود.
در مدت 4 ماه امير هرگز به ياد کاسب نبود
چهار ماه از تاريخ معامله گذشت و وعده قبض سر رسيد. مرد کاسب با خود گفت همين امروز و فرداست که امير مرا مي طلبد و حسابش را مي پردازد. اما خبري نشد. چند روز ديگر هم صبر کرد و گفت اين بد است که آدم درست روز وعده به سراغ طلبش برود، امير خودش حساب سرش مي شود و براي احترام شخصيت هر دو، بهتر است چند روز ديگر صبر کنم.
باز هم خبري از امير نرسيد. مرد کاسب فکر کرد: خوب، امير گرفتار است و آمد و رفت بسيار دارد و روز وعده را فراموش کرده است. مي روم خودم را نشان مي دهم و يادش مي آيد.
ده روز از وعده قبض گذشته بود که مرد کاسب يک روز به خانه امير رفت. غلامان ديده بودند که چندي پيش امير او را گرامي داشته، راهش دادند. در مجلس امير گروهي از اطرافيان و ديگران بودند. امير به مرد کاسب گفت: از ديدار شما خوشوقتم، مدتي است شما را نديده ام، شما گرفتاري داريد، من هم همين طور، زمانه اي است که هر کس به خود گرفتار است، حال شما چطور است؟... خوب، و من بايد الان به حضور خليفه شرفياب شوم، از اين که ناچارم فوري بروم خيلي متأسفم،
مي خواستم بيشتر با شما صحبت کنم...
مرد کاسب ديد که واقعاً امير گرفتار است. قدري تعارف کرد و خداحافظي کرد و بيرون آمد. و با خود گفت: حالا امير يادش آمد و درست مي شود.
ده روز ديگر هم گذشت و خبري نشد. بار ديگر مردم کاسب به ديدار امير رفت. ساعتي نشست و احوال پرسي و تعارفهايي کردند و امير چيزي به روي خود نياورد. مرد کاسب خجالت کشيد که موضوع را به زبان يادآوري کند و فکر کرد همين امروز و فرداست که امير خودش پول را مي فرستد.
دو ماه گذشت و مرد کاسب چند بار به ديدار امير رفت ولي امير از بابت پولي که بدهکار بود چيزي به روي خود نياورد. وکيل هم در آنجا ديده نمي شد. يک روز مرد کاسب از غلامان سراغ وکيل را گرفت و نام او را برد. گفتند مدتي است از اينجا رفته و حالا فلان کس وکيل است.
مرد کاسب کمي نگران شد و چون هيچ وقت امير تنها نبود يادآوري از حساب را در حضور ديگران دور از ادب مي دانست.
يک روز نامه اي نوشت و به دست امير داد. در آن نوشته بود که از وعده قبض بيش از دو ماه گذشته است و چون به آن پول خيلي احتياج دارم اميد است که به وکيل اشاره بفرماييد آن مختصر پول را به ارادتمند بپردازد.
امير نامه را خواند و طلبکار را نزديک خود خواست و آهسته به او گفت: خيال نکن يادم نيست، به هيچ وجه ناراحت نباش، من در فکر تو هستم، چند روزي صبر کن من به زودي آن را درست مي کنم و به دست شخص معتمدي به حضور خودت
مي فرستم، خيلي هم شرمنده ام. خيلي هم از محبت شما متشکرم.
مرد کاسب رفت و دو ماه ديگر هم صبر کرد و هر روز منتظر بود که شخص معتمدي از طرف امير بيايد و پول را بياورد و قبض را بگيرد. ولي هيچ خبري از پول نشد.
ادامه دارد...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
بار ديگر نامه اي نوشت و به خانه امير رفت و اين بار نامه را داد و به زبان هم يادآوري کرد که: جناب امير، اميدوارم از من آزرده نشويد. من واقعاً در بازار گرفتاري دارم و اين مختصر پول مورد احتياج من است لطفي بفرماييد که زودتر آبروي مرا نجات بدهيد.
امير گفت:«صبر کنيد آقا جان، صبر کنيد ببينم.» امير از مجلس بيرون رفت و دم در به غلامان دربان گفت: مردي با اين نشاني اکنون از خانه بيرون مي رود، او را به خاطر بسپاريد و ديگر نگذاريد پيش من بيايد، بعد از اين اگر آمد به او بگوييد که «اينجا مهمانخانه نيست.»
امير برگشت به مجلس و به مرد کاسب گفت: بله، يک فکري مي کنم، من هم اين کار را واجب مي دانم و سعي مي کنم زودتر کارت را درست کنم، يک کمي صبر داشته باش عزيزم، خدا خودش وسيله ساز است.
امير در حضور ديگران طوري حرف مي زد مثل اينکه مرد کاسب به گدايي آمده باشد و از او تقاضايي داشته باشد. اما مرد کاسب ديگر نمي توانست سخت بگيرد و با خداحافظي از مجلس بيرون رفت. وقتي مرد کاسب بيرون رفت امير شروع کرد به غرولند زدن:
-«عجب مردمي هستند. همين که يک بار چشته خور شدند ديگر ول کن نيستند. مرتب از آدم توقع دارند، مثل اينکه پول علف خرس است از اين وربکاري از آن ور سبز شود، درست است که آدم اگر از دستش کاري برآيد بايد کمکي بکند ولي چه جور؟ خوب است که هيچ کس آدم را نشناسد. مي گويند حضرت علي (ع) شبهاي تاريک به خانه بينوايان و يتيمان مي رفت و نان و خوراک مي داد و هيچ کس آن حضرت را نمي شناخت و بعد از شهادتش فهميدند چه کسي به ايشان نان مي رسانده. ثواب پنهان علاوه بر اجرش اينش خوب است که آدم را نشناسند وگرنه مردم ولش نمي کنند که به کارش برسد. مرد حسابي، تو به پول احتياج داري و گرفتاري داري، خوب، همه گرفتارند و احتياج دارند، کيست که احتياج نداشته باشد، و هميشه هم مستحق محروم است و پرروها کارشان را پيش مي برند. آخر آدم نمي تواند حرف تلخ بزند و دل مردم را بشکند ولي ما چه تقصيري داريم، ما چه کار مي توانيم بکنيم، هي بده، الله اکبر از اين مردم...»
حاضران گفتند: بله، صحيح است، همين طور است، خيرخواهي هم براي خودش دردسرهايي دارد.
اين، آخرين بار بود که خواجه کاسب به ديدار امير موفق شد. يک ماه بعد وقتي خواجه براي يادآوري مي آمد کسي به خانه امير راهش نداد. غلامان گفتند:«اينجا مهمانخانه نيست، عوضي گرفته اي!»
مرد کاسب موضوع را فهميد که ديگر به خانه امير راهش نمي دهند و امير
نمي خواهد پولش را بدهد. اين را هم مي دانست که زورش به امير نمي رسد و داد و فرياد هم فايده ندارد، او يک مرد کاسب بازار است، و امير هم امير است.
با خود فکر کرد بهترين راه اين است که يک شخص معروف و معتبر را پيدا کند و قصه را بگويد و او را شفيع و ميانجي کند شايد امير را بر سر انصاف بياورد. هشت ماه از وعده قبض گذشته بود که مرد کاسب يکي از بزرگان را که با امير آشنايي داشت واسطه قرار داد و قبض را به او نشان داد و التماس کرد که چاره اي بکند.
و امير به آن شخص جواب داد:«درست است که او قبضي در دست دارد ولي تا حالا ده برابر آن پول را کم کم از من گرفته است، آن وقت شما هم به چنين آدمي رو مي دهيد!»
ادامه دارد...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #جلوههای_اسم_عظیم_خدا
※ إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ
💫 تصاویری واقعی از تزئینات خداوند در آسمان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸قشنگ ترین عشق
💫نگاه خداوند بر بندگان است
🌸هر کجا هستید به
💫به نگاه پر مهر خدا میسپارمتون
🌸الهی
💫مهـر؛ بركت؛ عشـق
🌸محبت و سلامتى
💫شادی و عاقبت بخیری
🌸هميشه همنشین شما باشند
💫شبتون به نور خدا روشن
🌸 شب بر شما خوش
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💎🍃
𝑹𝒆𝒔𝒑𝒆𝒄𝒕 𝒚𝒐𝒖𝒓𝒔𝒆𝒍𝒇 𝒆𝒏𝒐𝒖𝒈𝒉 𝒕𝒐 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒚𝒐𝒖 𝒅𝒆𝒔𝒆𝒓𝒗𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒗𝒆𝒓𝒚 𝒃𝒆𝒔𝑻
به اندازه کافی به خودت احترامـ بگزار تا بدانی که لایق بهترین ها هستی.
Treasure, is what you are!
گنج،اینچیزیهکهتوهستی!
🌼روزتون پر از لطف خــــدا
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان نقاشی سر امام حسین علیهالسلام
مسجد حَنّانه، مسجدی در شهر نجف که طبق نقلهای تاریخی، 3 اتفاق در ان مسجد رخ داده است
سومین داستان این است که زمین آن، دو بار در عزای ائمه ناله کرده است؛ یک بار در زمان تشییع امیر المومنین (ع)و یک بار نیز بعد از واقعه کربلا.
علت نامگذاری مسجد نیز همین است
این مسجد در محله حنانه، به فاصله 2.5 کیلومتری ازحرم و، سمت شمال نجف، و در نزدیکی مرقد کمیل بن زیاد واقع است.
داستان قرار گرفتن سر مبارک امام حسین و ستون خم شده، فضیلت اینمسجد هست..
مقام رأس الحسین همان محل قرار دادن سر امام حسین (ع) است.
درهرحال موضع رأس حسین طبق روایت امام صادق (ع)، سر امام حسین در مسجد حنانه بهمدت کوتاهی آرام گرفته است.
زمانی ک اسیران اهل بیت را بعد از عاشورا اماده برای رفتن ب شام میکردن یک شب در این مسجد همه ماندن ..ک سر مبارک امام حسین هم انجا بود !
و اما..👇👇
چاه مسجد حنانه
در نزدیکی این مسجد، چاهی معروفی وجود دارد که طبق روایات، چاه حضرت علی (ع) نامیده میشود؛ طوریکه امیرمؤمنین با این چاه درددل خود را بازگو میکردند.
❌روایت عکس ❌
❌عکس داخل ضریح راس الحسین و داخل فیلم توضیح دادم و روایت های مختلفی براش هست که عده ای رد کرده و عده ای قبول دارن و این نقاشی نماد نقاش مسیحی است ک مشغول کشیدن تصویر صورت مبارک امام حسین هستش نه عکس اصلی !
علت صلیب داخل عکس نشان از مسیحی بودن نقاش است که عاشق و مجنون امام حسین میشه مسلمان میشه ولی نمیزارن زنده بمونه❌
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi