#حکایات_منبر
#جوان_فاطمی
#جلسه_اول
#محاسبه_نفس
#داستان۱
✅داستان مرحوم کاشف الغطاء و آینه و زن زیبارو
نقل میکنند که رسم مرحوم کاشف الغطاء در ماه مبارک رمضان این بود که با لباس مبدّل به مساجد شهر سر می زد و به صورت ناشناس، نماز را پشت سر امام جماعت میخواند و بعد هم پای منبر او می نشست.
روز۲۱ ماه رمضان پای منبر یکی از روحانیون نشسته بودند که سخنان جالب آن روحانی بسیار مورد توجه ایشان واقع میشود.
آن روحانی با آب و تاب داستان مرد فقیر و زشتی را نقل میکرد.
👇🏼👇🏼👇🏼
در شهری مردی فقیر و زشت صورت، زندگی میکرد که به شغل چاه کندن مشغول بود و کمتر بین مردم می آمد.
روزی که بنا بر کاری به شهر آمده بود چشمش به بانوی مجلله ای افتاد که از زیبایی و ثروت چیزی کم نداشت.
عاشقش شد و به قصد ازدواج به دنبالش روانه شد.
@hekayatemenbari
زن زیبارو؛ سنگینی نگاهی را احساس کرد و متوجه شد که این مرد به دنبالش روانه گشته.
پس از طی کردن چندین مسیر مختلف متوجه شد که این مرد بی خیال او نمیشود.
به خدمه ای که همراهش بود گفت برو ببین این مرد چه کار دارد؟!
مرد عرض ارادت کرد و گفت اگر ممکن است برای خواستگاری این خانم بیاید.
خانم که به شدت تعجب کرده بود، فکری به ذهنش خطور کرد و گفت بگو بیاید.
پشت سر خانم و خدمه اش، خیابانها و کوچه ها را پشت سر گذاشتند تا پشت در عمارت بزرگی رسیدند.
وارد که شدند خانم زیبا رو دستور داد که دو صندلی مقابل آینه بزرگ سالن مهمانی قرار دهند.
سپس دستور داد که آن مرد روی یکی از صندلی ها بنشیند خودش هم روی صندلی دیگر نشست و به آن مرد گفت:
به خودت در آینه نگاهی کن و سپس یک نظر بر من بینداز و منصفانه ببین ما به درد همدیگر میخوریم یانه؟!
مرد نگاهی در آینه به چهره زشت خود انداخت و سپس نظری کوتاه بر چهره زیبای آن زن انداخت و خودش در کمال خجلت سر به زیر انداخت و از ان عمارت خارج شد.
داستان که به اینجا رسید مرحوم کاشف الغطاء متعجب گشته بود که روز ۲۱ ماه رمضان این چه داستانی بود که این روحانی تعریف کرد که با ادامه بیان روحانی متوجه ظرافت نکته شد.
@hekayatemenbari
آن روحانی پس از بیان داستان با عتابی به مردم گفت:
مردم بد نیست گاهی در آینه تقوا نگاهی بیندازیم و امام زمان(عج) را ببینیم و یک نگاه هم به خودمان بیندازیم و منصفانه بگوییم ما به درد امام زمان میخوریم؟؟!!
یک نگاه کنید و تربیت شده های مکتب علی(ع) و اولاد علی علیهم السلام را ببینید و خودتان منصفانه بگویید ما نوکریم یا آنها؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
#حکایات_منبر
#جوان_فاطمی
#جلسه_اول
#آبروی_اهلبیت
#داستان۲
✅داستان گم شدن انگشتر یهودی در مدینه
یک فرد یهودی در مدینه انگشترش را گم کرد و مسلمانی این انگشتر را یافت.
انگشترش، گران قیمت بود و مسلمان پرسان پرسان یهودی را پیدا کرد.
گفت: آقا! این انگشتر مال شماست؟ یهودی گفت: بله، در حالی که انگشتر را تحویل می داد، یهودی گفت: چند سؤال دارم؛
نخست اینکه آیا می دانستی این انگشتر قیمتش چقدر است؟
- گفت: بله، انگشتر گران قیمتی است.
دوم اینکه آیا می دانستی من یهودی ام؟
-گفت: بله؛
سوم اینکه آیا نیاز مالی نداشتی؟
- گفت: اتفاقاً وضع چندان خوبی ندارم.
@hekayatemenbari
یهودی گفت چرا این را برای خودت نفروختی؟!
فرد مسلمان گفت: اتفاقاً در این فکر هم بودم، زمانی که در مسیر می آمدم در این فکر هم بودم که آن را بفروشم و پولش را برای خودم بردارم؛ اما یک وقت به ذهنم افتاد فردای قیامت وقتی که موسی بن عمران یک طرف می نشیند و رسول خدا(ص) نیز حضور دارد وقتی من و تو را می آورند و رو به روی آن دو بزرگوار قرار می دهند، اگر حضرت موسی رو کند به پیغمبر آخرالزمان و بگوید این مسلمان و پیرو شما بود، انگشتر یک یهودی پیرو مرا پیدا کرد، چرا این را برداشت و استفاده کرد؟!
پیغمبر باید سرش را پایین اندازد. نخواستم فردای قیامت رسول خدا (ص) به خاطر این عمل من در مقابل موسی (ع) سرش را پایین اندازد و نتواند پاسخ گو باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57