#حکایات_منبر
#صفات_بندگان_خوب_خدا
#مناجات #حال_عبادت
#داستان۴۵
✅ داستان مناجات حضرت علی در نخلستانها
ابودردا» ميگويد: من در بخشي از باغ هاي مدينه امير مؤمنان را ديدم كه از نظرها ناپديد گرديد اما ساعتي نگذشته بود كه صدايي دلنواز به گوشم رسيد، صدا را پي گرفتم، ديدم آن نيايشگر پرشور و اخلاص اميرمؤمنان است.
خود را در گوشهاي پنهان كردم و در آن دل شب ديدم به نماز ايستاد و پس از هر نماز به نيايش و دعا ميپردازد و اشك ميريزد و از ژرفاي جان ناله سر ميدهد.
و آن گاه اميرالمؤمنين آن قدر خدا خدا كرد و اشك ريخت و گريه سر داد كه ديگر حركتي از او ديده نشد.
با خود گفتم بر اثر شب زندهداري خوابش برده است، شايسته است كه آن حضرت را پس از ساعتي براي نماز بامدادي بيدار كنم هنگامي كه نزديك رفتم ديدم خدايا، او بسان چوبي خشك و بيحركت بر زمين افتاده است.
@hekayatemenbari
بيدرنگ به مدينه بازگشتم تا جريان را به آگاهي خاندانش برسانم، با اين نيت در خانه آن بزرگوار را به صدا درآوردم، نداي دخت پيامبر را شنيدم كه از درون خانه فرمود: كيست؟
فرياد زدم من هستم، من ابودردا!
فرمود: بگو!
گفتم: به خدا علي(ع) در ميان باغ ها جهان را بدرود گفت و آن گاه جريان را به او گفتم.
حضرت زهرا(س) فرمود: ابودرداء به خداي سوگند كه علي(ع) جهان را بدرود نگفته، بلكه بسان هميشه در اوج نيايش با حق غش كرده است.
📚امام علي(ع) از ولادت تا شهادت؛علامه سيّدمحمدكاظم قزويني؛ص۳۲۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57