eitaa logo
شربت قند و گلاب
125 دنبال‌کننده
135 عکس
76 ویدیو
0 فایل
حکایت‌ها و اشعار شنیدنی گاهی یک حرف انسان را از خواب ۴۰ ساله بیدار می‌کند. اینجا میبرمت به عالم شعر و ادبیات تا ببینی شعرا در دنیای خودشون چه داستانهایی دارند . اینجا تک بیت هایی میبینی که یک دنیا حرف دارند ارتباط با ما: @yourteacher
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یک روز قبل
🌹___☘️___🌹___☘️___🌹 داستان خانه خریدن شاعر مشهدی (قسمت اول) مرحوم خسرو شاهانی طنز پرداز و روزنامه نگار اهل مشهد بود . وی در کتاب تافته جدا بافته ، در مورد خانه ای که در مشهد خریداری کرده و چون خارج از محدوده بوده و فاقد آب و برق و تلفن بوده است ، داستان جالبی نقل میکند : سال ۱۳۳۴ شمسی خانه ما در مشهد پایین چهارراه لشکر ؛ ۵ راه شاهپور ، کوی سعادت قرار داشت آن وقت‌ها خریده بودمش ۱۲ هزار تومان به نقد و اقساط سال ۱۳۳۶ فروختم ۱۴ هزار تومان و آمدم تهران چون خانه ما خارج از محدوده بود و آب و برق و تلفن و گاز نداشت این شعر را خطاب به شهرداری مشهد سرودم برای سنگ مزارم : ای نکویان که در این دنیایید همه صاحب نظر و آقایید ساعتی خویش فراموش کنید لحظه‌ای درد مرا گوش کنید اینکه خسبیده در این خاک منم خسرو‌ام خسرو شیرین سخنم بنده هم مثل شما سال و مهی می‌کشیدم نفسی گاه و گهی لیک این بنده پر جوش و خروش در همه عمر بدم خانه به دوش عاقبت با غم و با خون جگر خانه‌ای یافتم از شهر به در چون که هم مرز بیابان بودم خارج از شهر و خیابان بودم شهرداری سر الطاف نداشت به خدا ذره ای انصاف نداشت یک عدد لامپ نزد بر سر چوب تا که معلوم شود صبح و غروب چون که آن کوچه از لطف به دور بود تاریک‌تر از داخل گور مسکن دیو و دد و دون شده بود جمع آنها ز صد افزون شده بود ناگهان نیمه شبی تیره و تار آمدم خسته و گیج از سر کار گشتم از پشت من بیچاره زیر چنگال پلنگی پاره زنده بود بودم که پلنگی منو خورد آن جا ماند به غسال سپرد حالی یا بنده که مردم به درک قسمتم بود از این چرخ و فلک که مرا یوزپلنگی بخورد همچو ماهی که نهنگی بخورد عوض گریه که بر بنده کنید فکری از بهر دو تا زنده کنید از اولیا محترم شهرداری مشهد التماس دعا دارم که بعد از خواندن اشعار بالا با فاتحه‌ای روح مرا شاد کنند. 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹___☘___🌹___☘___🌹 هستی نبود سزای کس غیر خدا او هستی محض و ما سوا هست نما در هستی ما شروط هستی نایاب در هستی حق کمال هستی پیدا ای انکه خدای خویش خوانیم تو را طاعت به سزا کجا توانیم تو را گویند خدای را به حاجات بخوان حاضرتر از آنی که بخوانیم تو را 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
دوازدهم تیر ماه سالروز درگذشت «میرزاده عشقی» با نام اصلی "سید محمدرضا کردستانی" شاعر، روزنامه نگار، نویسنده و نمایشنامه نویس ‌روحش شاد و یادش گرامی @arayehha
دوازدهم تیر ماه سالروز درگذشت «سیروس گرجستانی» بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون زادروز :    ۲۵   اسفند   ۱۳۲۳  _  بندر انزلی درگذشت:  ۱۲     تیر      ۱۳۹۹  _    تهران ‌"روحش شاد و یادش گرامی" @arayehha
🌹___☘___🌹___☘___🌹 آغوش تو ممنوعه ترین نقطه ی شهر است . . ما جد و پدر جد ، همه ممنوعه پسندیم! 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 لعنتی یک نفرم قدرت من کافی نیست تک و تنها وسط لشکر مویش گیرم . . . 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 مَواج و دِلفریب و پَریشان و بی کَران از موی تُو نوشتم و دَریا به خُود گِرفت . . 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 داستان خانه خریدن شاعر مشهدی (قسمت دوم) چون دیدم خبری نشد ، تحت عنوان زهره شیر قضیه را پیگیری کردم : آقای رئیس روشنایی ای آنکه کنون خدای مایی لطفی کرمی تفضلی کن با لطف تو حل مشکلی کن در کوچه ما ز اول شام سگ لانه کند به زیر هر بام یک لامپ به چوب برق ما نیست در شهر چو کوی ما دوتا نیست شب بهر عبور و رفت و آمد یک زهره مثال شیر خواهد آنان که اتل متل سوارند کاری به غروب و شب ندارند آنان که چو بنده بینوایند از ترس ز خانه در نیایند در خاتمه حرف من بکن گوش وین خواهش من مکن فراموش از صحبت من اگر حزینی یک شام بیا خودت ببینی گر زهره ترک نگشتی از بیم از حلق مرا ببند بر سیم آدرس : سر پنج راه شاپور جایی که بود ز لطف تو دور اگر قسمت اول را نخواندی ، اینجا بخوان 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹___☘___🌹___☘___🌹 به نام خدا، هر چه داریم از او خداوند احمد خدای سبو خدای قلم های حیدر ستا خداوند سیف و خدای شتا به نام خداوند بود و نبود خداوند یاسی به رنگ کبود خداوند حسن و خدای حسن خداوند ابرو به وقت شکن خداوند بدر و خدای حنین همان خالق کربلای حسین خداوند سجاد زین العباد که ساجد چو او در دو عالم مباد خدای شکافنده بحر علم خداوند باقر خداوند حلم خداوند صادق خدای ودود خداوند غیب و خدای شهود خداوند کاظم خدای ادب خداوند روز و خداوند شب خداوند مهر و خدای وفا به نام خدایی که دارد رضا خداوند عدل و خداوند داد خداوند بخشش خدای جواد خداوند هادی خداوند راه خداوند روزی ده رهنما خدای حسن نرگس و آفتاب خدای پذیرای کار صواب خداوند زیبای رنگین کمان خداوند مهدی صاحب زمان 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
به مناسبت  سیزدهم تیر ماه زاد روز   حسن رشدیه معلمی بدون شوق وعشق نمی شود. بی همگان بسر شود ،بی توبسر نمی شود. اگرشیداوشیفته معلمی باشی. درذهنت مرور می کنی که معلمی مارا وهمه ی نعمت فردوس شمارا آموزگاری سختی هایی دارد. همراه با شادیها وافتخارها. همه ی دانش آموزان مهربا ن وفعال وخلاق نیستند. ولی همان چندنفر خلاق وپر شوق که از نگاهشان مهربانی وشیفتگی را در می یابی خستگی ات را در،می کند.. اینکه درمی یابی دانش آموزان مصدر خدمات بزرگی شده اند ‌. یا درقالب پزشک به انسانی زندگی بخشیده اند. یا بنایی را ساخته ودر تولید موفق بوده اند. یا درمشاغل دیگری گره ای از کاری باز کرده اند. وتو،معلم ،با نفس گرمت شوق به انسانیت وپیشرفت را در آنها ایجاد کرده ای به خود می بالی. حسن رشدیه ،جبار باغچه بان ،دکتر غلامحسین شکوهی یا معلمانی که آتش را وخطر غرق شدن درآب را به جان خریدند . با نیستی ظاهری خودهستی را به دانش آموزانشان بخشیدند. جاودانه شدند وبه اوج انسانیت رسیدند. هستی بچه ها درفدا شدن آنها بود حسن رشدید همه وجودش را برای معلمی گذاشته بود. با اینکه مدرسه اش را تعطیل کردند چون نسیم بهاری درجای دیگر وزیدن گرفت . ودرآخر عمر وصیت کرد که مرا درراهرو مدرسه به خاک بسپارید. تا دانش آموزان روی خاکم بازی کنند وروانم شاد شود. روانش شاد باد. ل،بهرامیان @arayehha
🌹___☘___🌹___☘___🌹 با همین لبخند شیرینی که درمانِ من است بر سر دل های بسیاری بلا آورده ای 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 غروری داری از جنس سیاسون آمریکا ؛ ولی من اهل ایرانم ! مقاوم ، سخت ، پابرجا . 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت جایت همیشه در دل من درد می‌کند ...! 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 داستان خانه خریدن شاعر مشهدی (قسمت سوم) وقتی دیدم باز هم خبری نشد در شماره ۱۸ دی ۱۳۳۵ نوشتم : آقای کفیل شهرداری با ما ز چه مرحمت نداری این کوچه ما مگر عتیقه است یا از زن نامراد و صیغه است کو شامل لطف حضرتت نیست مد نظر محبتت نیست این کوچه سوای دیگران است یا اینکه سوای این و آن است نه ریگ و نه برق و آب دارد نه مذهب و نه کتاب دارد در فصل تموز وا عطش‌هاست در موسم قوس همچو دریاست دانی چه کسم ؟ چرند بافی گر نیست همین اشاره کافی من شاعر و شوخ و نکته سنجم کاری نکنی از تو برنجم رنجیده شوم اگر ز سرکار یکباره شوم از تو طلبکار دیگر نه به خانه‌ات بیایم نی دعوتی از شما نمایم خواهی نکنم اگر ز تو قهر ممنون تو گردم اندر این شهر من بعد شوم رفیق و یارت با شور و شعف خورم ناهارت دستور بده به کارمندان این کوچه کنند نورباران قربان تو و محبت تو تا خود چه رسد ز همت تو اگر قسمت دوم را نخواندی ، اینجا بخوان 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷___🍀___🌷___🍀___🌷 به نام خداوند هفت آسمان زبان را گشایم برای بیان بیان از جهانی که بی انتهاست جهانی که در دست لطف خداست به نام همان خالق کائنات که در دست او بوده مرگ و حیات به نام خدا خالق هر اثر پدید آور وحی و شعر و هنر
🌷___🍀___🌷___🍀___🌷 برخیز بروی صبح لبخند بزن دل را به امید و نور پیوند بزن در خلوت عاشقانه جان را گره ای با رشته ی مهرِ یارِدلبند بزن 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹—☘️-—🌹—-☘️—-🌹 از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹—☘️-—🌹—-☘️—-🌹 دست عشق از دامن دل دور باد می توان آیا به دل دستور داد 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹 داستان خانه خریدن شاعر مشهدی (قسمت چهارم) پس از مدتی انتظار و گوش خواباندن و چشم به راه بودن بالاخره شهرداری نامه محبت آمیزی نوشت که آن کوچه به زودی ریگ ریخته خواهد شد (در آن زمان کف خیابانهای مشهد به جای سنگفرش و آسفالت ریگ درشت می ریختند که در زمان بارش برف و باران ایجاد گل و لای نشود) و برق کشی می‌شود مدتی گذشت خبری نشد. من دوباره دست به کار شدم خدمت جناب آقای شهردار مشهد : ایام بهار آمد و دی هم سپری شد از لطف تو پیدا خبری نی اثری شد گفتی که سر ماه به آن کوچه کشی برق طی گشت مه بهمن و ماه دگری شد آن روز که دادی تو به ما وعده عمران طفلم پسری بود و کنون خود پدری یا سهم من از نقشه عمران سر زا رفت یا قسمت یک کوچه آبادتری شد گفتی که کدام فکر و دهم برق به آن کوی عید آمد نه لطف و نه بر ما نظری شد خسرو که به خونین جگران طعنه همی زد از لطف تو ای دوست خودش خون جگری شد اگر قسمت سوم را نخواندی ، اینجا بخوان 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab