🌷___🍀___🌷___🍀___🌷
به نام خداوند هفت آسمان
زبان را گشایم برای بیان
بیان از جهانی که بی انتهاست
جهانی که در دست لطف خداست
به نام همان خالق کائنات
که در دست او بوده مرگ و حیات
به نام خدا خالق هر اثر
پدید آور وحی و شعر و هنر
🌷___🍀___🌷___🍀___🌷
برخیز بروی صبح لبخند بزن
دل را به امید و نور پیوند بزن
در خلوت عاشقانه جان را گره ای
با رشته ی مهرِ یارِدلبند بزن
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹—☘️-—🌹—-☘️—-🌹
از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم
رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹—☘️-—🌹—-☘️—-🌹
دست عشق از دامن دل دور باد
می توان آیا به دل دستور داد
#قیصر_امین_پور
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹
داستان خانه خریدن شاعر مشهدی
(قسمت چهارم)
پس از مدتی انتظار و گوش خواباندن و چشم به راه بودن بالاخره شهرداری نامه محبت آمیزی نوشت که آن کوچه به زودی ریگ ریخته خواهد شد (در آن زمان کف خیابانهای مشهد به جای سنگفرش و آسفالت ریگ درشت می ریختند که در زمان بارش برف و باران ایجاد گل و لای نشود) و برق کشی میشود مدتی گذشت خبری نشد.
من دوباره دست به کار شدم
خدمت جناب آقای شهردار مشهد :
ایام بهار آمد و دی هم سپری شد
از لطف تو پیدا خبری نی اثری شد
گفتی که سر ماه به آن کوچه کشی برق
طی گشت مه بهمن و ماه دگری شد
آن روز که دادی تو به ما وعده عمران
طفلم پسری بود و کنون خود پدری
یا سهم من از نقشه عمران سر زا رفت
یا قسمت یک کوچه آبادتری شد
گفتی که کدام فکر و دهم برق به
آن کوی
عید آمد نه لطف و نه بر ما نظری شد
خسرو که به خونین جگران طعنه همی زد
از لطف تو ای دوست خودش خون جگری شد
اگر قسمت سوم را نخواندی ، اینجا بخوان
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹
اول سخنی که بین ما بود
از نام خدای رهنما بود
پایان سخن به ختم دفتر
زینت بدهم به نام «حیدر»
🌹_☘_🌹_☘_🌹
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
#قیصرامین_پور
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس بر گردد
#پروین_اعتصامی
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
نخ به پای بادبادک های کم طاقت مبند
زندگی را هر چه آسانتر بگیری، بهتر است
#فاضل_نظری
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است
#فاضل_نظرى
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘️__€🌹___☘️___🌹
داستان خانه خریدن شاعر مشهدی
(قسمت پنجم)
دیدم اسفند ماه آن سال رسید و از برق خبری نشد و از طرفی زورم هم که به شهرداری و آقای شهردار نمیرسید .
ناچار شدم به دوستان و مهمانان عید نوروز آن سال یعنی سال ۱۳۳۵ اخطار بدهم :
ای که خواهی به روز عید آئی
در خانه به لطف بگشایی
روز روشن بیا به خانه من
روزها نه قدم به لانه من
شب نیا چون که کوچه چون گور است
آری آن کوچه فاقد نور است
کوی بنده هنوز بی برق است
با دگر کوچههاش بس فرق است
شهرداری به ما نکرده کرم
نرهانده مرا هنوز از غم
نکشیده به کوچه من نور
ننموده مرا ز خود مسرور
همچنان کوچهام بود تاریک
هست جای سگان دم باریک
جای شیر و شغال و روباه است جایگاه پلنگ خودخواه است
عابری را به کوچه میجویند میخورندش به کس نمیگویند
ای رفیقی که بهتر از جانی
بهتر از بنده کار خود دانی
دادم اخطار و کردمت آگاه
تا نیفتی به پای خود در چاه
گویمت باز اگر که شب آئی
طول کوچه به شب بپیمایی
میخورندت میان این کوچه
مثل طفلی که بلعد آلوچه
آمدی اگر شدی مفقود
بنده مسئول آن نخواهم بود
اگر قسمت چهارم را نخواندی اینجا بخوان .
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
به نام خداوند دریاچه ها
که داده ظرافت به پروانه ها
به نام خداوند احساس پاک
خداوند شمس و مه تابناک
🌹_☘_🌹_☘_🌹
با خواندن بعضی غـَــزلها تازه میفهمی،
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
گفته بودی عاشقِ باران به روی شیشهای
چشمِ گریان خودم را عینکی کردم بیا
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
خونِ دل خوردم برای بیت بیت هر غزل ،
جانِ من این خون دلها را نخوانی سَرسَری
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
کوفه هم ویرانه بود اول علی آبادکرد
چه کسی گفته دل ویران نمی آید به کار
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
میان خضر و موسی چون فراق افتاد فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹___☘___🌹___☘___🌹
داستان خانه خریدن شاعر مشهدی
(قسمت ششم)
از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد باز هم ترتیب اثری ندادند و خبری نشد .
به التماس افتادم :
ای جناب شهرداری عارف عالیجناب بیش از این ما را نکن در انتظار خود کباب
یادت آید مدتی قبل از ره لطف و صفا وعده دادی کوچه ما را تو آری در حساب
گفته بودی میدهم فرمان و امر آب و برق
سالها طی شد ، چه شد پس آب و برق لا کتاب
شد سبیل و ریش من از انتظار غم سفید
نی در آن کوچه اثر از برق پیدا شد نه آب
از فشار ترس و بیم ظلمت و وحشت ز دزد
مثل جوجه طفل من لرزد به خود هنگام خواب
زندگی ما عذاب است و سراسر درد و رنج
جان به قربانت مده ما را تو هم رنج و عذاب
این چنین ما را منه در بین مرگ و زندگی
یا ثوابی کن خدا را یا بکن ما را جواب
اگر قسمت پنجم را نخواندی ، اینجا بخوان
👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab
🌹_☘_🌹_☘_🌹
به نام خداوند هفت آسمان
زبان را گشایم برای بیان
بیان از جهانی که بی انتهاست
جهانی که در دست لطف خداست