eitaa logo
حکمت و حکایت
435 دنبال‌کننده
306 عکس
868 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 چند وقت پیش از پرسیدم: چطور می‌شود امام زمان را درک کرد❓ 💡 گفتند: « زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید. » 🍃 از وقتی این حرف را زدند، خواندن روزانه‌ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم: توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به داشته باشم❓ ✨ بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه. ⚠️ سرم را انداختم پایین حساب و کتاب چشم‌هایم👁 خیلی وقت بود از دستم در رفته بود. 📜🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️📜
، شرط درک خدمت امام زمان (عج) 💫 : 🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. 🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. ⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. ✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟ استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. 👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ) آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: 🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
🔷 فرزند آیت الله بهجت نقل می‌کند؛ روزی پدر فرمودند که: «در حرم امام رضا علیه‌السلام برایم مکشوف شد که هر کس بدنش هر مشکلی داشته باشد اگر با نیت شفا بخش معیوب را به هر دیواری از حرم برساند به آبروی امام رضا علیه‌السلام مشکلش برطرف می شود.» 🔶 فرزند ایشان می گوید: «رفتم حرم و دستم که بریده بود و بعد از چند روز هنوز بهبود نیافته بود را به دیواری از حرم زدم، فردای آن روز زخم دستم به کلی خوب شد. همچنین به شخصی که از یکی از شهرستان‌های دور برای دیدن آیت الله بهجت آمده بود و بیماری داشت، همین سفارش را کردم، که او نیز شفا گرفت.» 📌برگرفته از جلسه «دعای متن ،دعای حاشیه»