لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 #حکایت - حساب نان 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
#حکایت
شخصی را قرض بسیار آمده بود.
تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند
که احسان می کند.
آن شخص تاجر سخاوتمند را در بازار یافت
و دید که به معامله مشغول است
و بر سر ریالی چانه می زند
آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی
چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که
برای حاجت کاری آمده است
پس به دنبال او رفت و گفت
با من کاری داشتی؟
شخص گفت:
برای هر چه آمده بودم بیفایده بود.
تاجر فهمید که برای پول آمده است.
تاجر به غلامش اشاره کرد
و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود
و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت:
آن معامله با یک تاجر بود
ولی این معامله با خـــدا
در کار خیر طرف حسابم با خداست
او خیلی خوش حساب است....