eitaa logo
حکمت و حکایت
473 دنبال‌کننده
306 عکس
865 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️مرحوم شهید دستغیب در ڪتاب “داستانهای شگفت” حڪایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده‌اند که خلاصه آن چنین است یکی از علمای نجف حدود یک‌صد سال پیش،در خواب حضرت عزراییل را می‌بیند. پس از سلام می‌پرسد از کجا می‌آیی؟ملک الموت می‌فرماید از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می‌پرسد روح او در چه حالیست؟عرزاییل می‌فرماید در بهترین حالات و بهترین باغ‌های عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است فرمود:نه! گفتم آیا برای نماز جماعت وبیان احکام! فرمود نه گفتم پس برای چه؟ فرمود برای خواندن زیارت عاشورا 💥نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی‌توانست بخواند، نایب می‌گرفت. 📚داستان‌های شگفت، حکایت١١٠
هدایت شده از جهاد
...و مي‏ديدم كه حسين(ع) با آن همه عظمت و جبروت بر مركب زمان و مكان مي‏راند، شمشير خونين اش سنت تاريخ را پاره ‏پاره مي‏ كند، و فرياد رعد آسايش، زمين سخت را آن‏چنان به لرزه درمي ‏آورد، كه موج ‏هايی بر زمين به وجود مي‏ آيد كه تا بي‏نهايت ادامه دارد… اين خاطرات در ذهنم دور مي‏زد، خونم را به جوش مي ‏آورد و آرزو مي‏كردم كه صدام را بيابم و با يك ضربت او را به دو نيم كنم… ديگر سر از پا نمي ‏شناختم، و اگر بزرگترين قدرت زرهی دنيا به مقابله ‏ام مي ‏آمد، بلادرنگ به قلب آن حمله مي‏ كردم، از هيچ‏ چيزی وحشت نداشتم، و از هيچ خطری روی نمي‏ گرداندم. به يزيد و صدام كثيف‏ تر از يزيد لعنت و نفرين مي‏كردم و به جبروت و كبريای حسين(ع) چشم داشتم... .................... 👈کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست شهید دکتر مصطفی چمران
✍️ از مرحوم آيةالله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي به بيماري و مبتلا شدند و همه‌ روزه عده ‌اي مي‌‌مردند روزي در منزل استادم مرحوم سيدمحمد فشاركي عده‌اي از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه از امروز تا ده‌روز همه مشغول خواندن شوند و ثواب آن را به روح نرجس‌خاتون(علیها السلام) والده ماجده حضرت حجت‌بن‌الحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن شدند از فرداي آن روز تَلف ‌شدن متوقف شد. 📚داستان‌هاي شگفت شهید دستغیب
مادرم می گفت: خوبست پنجشنبه ها درخانه بوی حلوا بپیچد کودک که بودم می پرسیدم مگر آنها به ما احتیاج دارند میگفت: آنها خیرات ما را دوست دارند ما هم محتاجیم به دعای خیرشان ویادآوری خوبی هایشان
هدایت شده از دشمن شناسی
🕌 امام باقر علیه‌السلام روایت می‌نمایند که: 1️⃣ مردى بر پيامبر اکرم (ص) وارد شد در حالی که هم آنجا بود، يهودى گفت «السّام عليكم» (كه معنايش «مرگ بر تو» است). پيامبر (ص) فرمودند: «عليكم». 2️⃣ يهودىِ ديگرى وارد شد و مانند اوّلى سلام كرد، حضرت همان پاسخ را به او دادند، يهودى سوم وارد شد و مانند دو نفر قبلی سلام كرد، پيامبر همان جواب را به او دادند، عايشه خشمگين شد و گفت: مرگ و غضب و لعنت بر شما باد اى گروه يهود، اى برادرانِ ميمون‌ها و خوک‌ها. 3️⃣ رسول خدا (ص) به عايشه فرمودند: ای عایشه! اگر فحش به صورتى مجسّم می‌شد بد صورتى داشت؛ نرمش و مدارا بر هيچ چيز نهاده نشده جز اين‌كه آن را آراسته، و از هيچ چيز برداشته نشده مگر اين‌كه آن را زشت كرده است. 4️⃣ عايشه گفت: اى رسول خدا مگر سخن آنها را نشنيدى كه گفتند: «السّام عليكم» (يعنى مرگ بر شما). پيامبر فرمود: چرا شنيدم، آيا تو نشنيدى پاسخى را كه به آنها دادم؟ گفتم «عليكم» (يعنى مرگ بر خودتان) 5️⃣ سپس پيامبر (ص) فرمودند: هرگاه مسلمانى بر شما سلام كند بگوييد: «سلام عليكم». و اگر كافرى سلام كند، بگوييد: «علیک». ✍️ متن حدیث: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: دَخَلَ يَهُودِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ فَقَالَ: السَّامُ عَلَيْكُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: عَلَيْكُمْ، ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبِهِ، ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبَيْهِ فَغَضِبَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ: عَلَيْكُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ يَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ يَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَائِشَةُ إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ، إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَهُ وَ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ. قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ مَا سَمِعْتَ إِلَى قَوْلِهِمْ: السَّامُ عَلَيْكُمْ؟ فَقَالَ: بَلَى، أَ مَا سَمِعْتِ مَا رَدَدْتُ عَلَيْهِمْ؟ قُلْتُ: عَلَيْكُمْ، فَإِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ مُسْلِمٌ فَقُولُوا: سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ كَافِرٌ فَقُولُوا: عَلَيْك. 📚 منبع: الکافی، الکلینی، ج٢، ص۶۴٩، بَابُ التَّسْلِيمِ عَلَى أَهْلِ الْمِلَلِ
💠 از شام به سمت مدینه به راه افتاد با صحنه عجیبی مواجه شد جمعیتی عظیم که در یک جا جمع شده بودند پوشش و قیافه آنها به مسلمانان نمی خورد علت را جویا شد گفتند این تجمع سالیانه علما و کشیشان است که اکنون جمع شده اند و منتظر اسقف بزرگ می باشند علیه السلام به داخل جمعیت رفت بزرگ و سال خورده با احترام و عظمت استقبال خاصی وارد شد و در صدر جمعیت نشست شروع کرد به وارسی چهره هایی که آنجا بودند نگاهش به امام باقر علیه السلام افتاد چهره ایشان توجه اسقف را به خود جلب کرد سوال کرد: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟ - از مسلمانان از دانشمندان آنها هستید یا از نادان ها؟ - از افراد نادان نیستم اول من سوال بپرسم یا شما میپرسی؟ - اگر مایلید شما سوال کنید شما مسلمانان ادعا می کنید اهل بهشت میخورند و می آشامند اما مدفوعی ندارند! آیا در این جهان نمونه از چنین اتفاقی وجود دارد؟ - بله نمونه آن جنین است که در شکم مادر تغذیه می کند اما مدفوع ندارد ابتدا گفتی از دانشمندان نیستی - خیر من گفتم از افراد نادان نیستم سوال دیگری دارم - بفرمایید شما مسلمان ها معتقد هستید هرچه از میوه ها و نعمت های بهشتی استفاده می شود از آن کاسته نمی شود. آیا در این دنیا شبیه چنین چیزی وجود دارد؟ - بله شما اگر در همین دنیا از شعله آتشی صد ها مشعل دیگر را روشن کنید چیزی از شعله اول کم نمی شود اما دیگر مشعل ها با آن روشن می شوند اسقف هر آنچه سوال که فکر می کرد می تواند از مسلمانان بپرسد و آنها پاسخی ندارند را مطرح کرد تا در آن جمع یک سوال بی پاسخ از مسلمین باقی بماند اما ناکام ماند. رو به مردم کرد و گفت: شما من را در این جمع آورده اید و یک دانشمند در جمع قرار داده اید تا من را رسوا کنید؟! دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده باشم دیگر در این جمع حاضر نخواهم شد. سپس از جا برخاست و رفت... 📚 برگرفته از کتاب سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی
طلبه سست ایمان - انصاریان.mp3
3.16M
🎤 طلبه سست ایمان - انصاریان 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
هدایت شده از طب اسلامی
🔆 امان از جميع آفات و بليات هركه بعد از نماز صبح و مغرب، 1️⃣ هفت بار «بسم اللّه الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم» 2️⃣ و سى مرتبه «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلا اللّه و اللّه اكبر» بگويد از جميع آفات و بليات در امان خداى تعالى است. 📚نامه ‏ها برنامه‏ ها ص 64
💭 مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد.. و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت... 💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! 💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود. مواظب قضاوتهایمان باشیم.... چه زيبا گفتند: برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحے لازم نیست و برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحے اضافه است آنانکه می فهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند 🌹مهم نیست که چہ "مدرڪے" دارید مهم اینه که چہ "درڪے" دارید...🌹
هدایت شده از حیات طیبه
💠 پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود. حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
حضرت عیسی سلام الله علیه و مرد زناکار - انصاریان.mp3
2.95M
🎤 حضرت عیسی سلام الله علیه و مرد زناکار - انصاریان 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
از آقای نظام التولیه سرکشیک آستان قدس رضوی نقل است: شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف می بارید، آخرهای شب دستور دادم که تمام درهای حرم را ببندد. خادمی خبر داد که حاج شیخ حسنعلی در بالای بام در کنار گنبد مشغول نماز است و مدتی است که در حال رکوع می باشد و هر چند بار که مراجعه کردم، در همان حال رکوع بود. گفتم با حاج شیخ کاری نداشته باش، فقط کمی آتش هیزم در اتاق پشت بام بگذار که وقتی نمازش تمام شد، گرم شود. آن شب برف سنگینی در مشهد بارید. هنگام سحر که برای بازکردن درهای حرم آمدیم، به آن خادم گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حال است. خادم رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت: حاج شیخ هنوز در حال رکوع است و پشتش از برف پوشیده شده. معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده است و سرمای شدید را اصلا احساس نکرده بود. ۱- نشان از بی نشانها / ص 33 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
☘️شیخ جعفر آقای مجتهدی آقای مجتهدی پس از حدود چهار سال اقامت در جوار حضرت ثامن الحجج علیه‌السلام در تاریخ ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۶ هـ . ق مطابق با ١٣٧۴/١١/۶ هـ.ش هنگام ظهر روز جمعه دار فانی را وداع و روح ملکوتیشان عروج مینماید. ایشان سه ماه قبل از فوت به چند نفر از دوستانشان که با ایشان حشر و نشر داشتند میفرمایند: خدا برای آخرین سلاله آل محمد علیهم‌السلام، حضرت مهدی روحی فداه یک قربانی خواسته و از ما قبول نموده که قربانی ایشان شویم، و گلوی ما در این راه پاره میشود. ⚡️⚡️⚡️ آقای حاج فتحعلی میگفتند: هنگامی که آقا این مطلب را فرمودند، بی اختیار این مطلب در ذهنم خطور کرد که آقا وصیتی نکرده اند! به مجردی که این فکر از خاطرم گذشت آقا فرمودند: آقا جان غلام وصیتی ندارد و همچون دفعات قبل اشاره می‌فرمودند که ما غلام حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام هستیم. باز بدون اختیار این مطلب به ذهنم رسید؛ پس آقا را در کجا دفن کنیم؟ که مجدداً آقا رو به من کرده و گفتند: حضرت رضا علیه‌السلام فرموده‌اند: الحمدالله تو فقیر خودمان هستی، و ما خود، تو را کفایت میکنیم، پایین پای خودمان منزل توست. و مرا در گوشه صحن مطهر، پایین پای مبارک حضرت دفن مینمایند. ⚡️⚡️⚡️ چند روز بعد از سپری شدن این مجلس مصادف بود با روز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام و آقا به همین مناسبت در منزلی که به سر میبردند، مجلس سوگواری بر قرار مینمایند و در حین مراسم به شدت تمام گریه میکنند، این حالت تا بعد از اتمام مراسم ادامه مییابد. به طوری که حالشان به حدی دگرگون میشود که ایشان را به بیمارستان صاحب الزمان علیه‌السلام میبرند و بعد از چند روز به بیمارستان امام رضا علیه‌السلام منتقل کرده و در اتاق (آی، سی، یو) بستری میکنند. 📗لاله ای از ملکوت
هدایت شده از معارف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پیام حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی درباره کرونا به مردم
خدای متعال به یک پیغمبری از پیغمبرانش وحی کرد که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی اولین چیزی که به نظرت می‌آید بخور و دومین چیزی را که می‌بینی آنرا بپوشان و سومین چیزی را که می‌بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مأیوس نکن و پنجمین چیزی را که می‌بینی از آن فرار کن چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبرویش است ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی‌کند که من طاقت آن را نداشته باشم پس به طرف کوه رفت تا آنرا بخورد هر چقدر به کوه نزدیکتر می‌شد کوه کوچکتر می‌شد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمه‌ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالا با خوردن لقمه‌ای به او دست نداده بود دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می‌بینی‌آنرا بپوشان چاله‌ای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه‌ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود آشکار شده و از خاک بیرون افتاده با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد دید که مرغی در آسمان است و بازی (پرنده شکاری) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می‌بینی پناه ده آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی مأیوس نکن قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامهٔ راه گوشت مردار گندیدهٔ کرم گذاشته‌ای را دید چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن فرار کرد به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی آیا معنای این کارها را می‌دانی؟ گفت نه! خداوند فرمود آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هر چه به آن نزدیکتر می‌شدی کوچکتر می‌شد و آخر لقمه‌ای لذیذ شد غضب است که اگر هنگام غضب، خود را نگه داری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال می‌شوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی این خوشحالی همان لقمه لذیذ است و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی و ریا نکنی خداوند آنرا ظاهر می‌گرداند و به همه نشان می‌دهد و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می‌کند نصیحت او را قبول کن گر چه آن حرف را قبلاً شنیده باشی و باز شکاری که مأیوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی می‌خواست او را مأیوس نکن اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و ناامیدش نکنید و اما گوشت مردار گندیده‌ای که امر شده بود از آن فرار کنی غیبت است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن. 📗عین الحیوة، صفحه ۵۲۱
هدایت شده از جهاد
بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... #شهید_محمدرضا_کارور🌷
هدایت شده از جهاد
لباس‌های خیس به تنشان سنگینی می‌كرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونی‌هایی هم كه عراقیا پله‌وار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر... بچه ها از كت و كول هم بالامی‌رفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجی‌ها پا روش می‌ذاشتند، می‌پریدند اون‌ور آب و بعد داخل غار... اما گونی هر از گاهی تكان می‌خورد شاید اون شب هیچ بسیجی‌ای نفهمید كه پله شده بود برای بقیه... یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود» 🌷
🌹امام کاظم(علیه السلام)مےفرمایند: زراعت درزمین هموار می روید، نه برسنگ سخت! و چنین است که حکمت در دلهای متواضع جای می گیرد نه در دل های متکبر. خداوند متعال ،تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله جهل قرار داده است. 📚تحف العقول،ص۳۹۶
هدایت شده از عارفانه
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ♨️ برای ، این را هر و بخوانید: 🔸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ✳️ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) ▫️ خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! 🔸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 📚 بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره)
آدم.pdf
1.88M
📚عنوان: تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم النبیین ✍️نویسنده: سیدهاشم رسولی محلاتی 📖موضوع: تاریخ
هدایت شده از جهاد
شهید نیّری شهیدی که چشم از گناه بست و به دیدار ماه نشست. خودش می‌گفت: یکروز با رفقای محل رفته بودیم دماوند، یکی از بزرگترها گفت: احمدآقا برو کتری رو آب کن بیار، منهم راه افتادم، راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید، از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم، تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه صحنه‌ای دیدم که سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمی دانستم چه کار کنم. همانجا پشت درخت مخفی شدم، می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم، پشت آن درختها و کنار رودخانه چند دختر جوان مشغول شنا بودند، همانجا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن، یا امام زمان کمکم کن، شیطان دارد مرا وسوسه می‌کند که نگاه کنم، هیچکس هم متوجه نمی‌شود اما خدایا خودت مرا حفظ کن، خدایا من بخاطر تو از این گناه می‌گذرم. ✨💫✨ سریع از جایی آب تهیه کردم و برگشتم پیش بچه‌ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری شد. یادم افتاد حاج آقا حق‌شناس به من گفته بود: هرکس برای خدا گریه کند خدا خیلی دوستش دارد. گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه می گفتم «یاالله، یاالله، یاالله...» به محض تکرار این نام مبارک گویا گوش دلم باز شد و حالی به من دست داد که تسبیح تمام درختان و کوهها و موجودات اطرافم را درک می‌کردم، از همان موقع کم‌کم درهایی از رحمت خاص خدا به رویم باز شد... ✨💫✨ در سال ١٣٩١ درست ٢٧ سال بعد از شهادت شهید والامقام احمد علی نیّری کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود بدست آمد و داخل آن کیف دفترچه‌ای بود که در آن خودش نوشته بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی روحی فداه را زیارت کردم و مهمان جمال یوسف زهرا شدم. 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة