eitaa logo
حکمت و حکایت
535 دنبال‌کننده
308 عکس
904 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حیات طیبه
یکی ازشاگردان آیت الله مجتهدی تعریف میکند که یک روز با اصرار بعد از کلاس درس استاد را برای ناهار به منزل خودمون بردم، بعد از یک بار غذا کشیدن از من خواست دوباره برایشان غذا بکشم، خیلی تعجب کردم اما چیزی نگفتم، بعد از جمع کردن سفره طاقت نیاوردم از ایشان پرسیدم حضرت استاد ببخشید که ازتون این سوال رو میپرسم، آخه شما اهل غذا نیستید چطور دوبار غذا کشیدید؟ البته برای من باعث افتخار و خوشحالیست... استاد فرمودند سوال رو از من کردی برو جوابشو از خانومت بگیر. رفتم از همسرم پرسیدم موقع پختن غذا چه کردی؟ کمی فکر کرد و گفت باوضو بودم. رفتم به ایشان گفتم خانومم باوضو بوده. فرمودند اینکه کار همیشگی شان است، بپرس دیگر چکار کرده؟ رفتم پرسیدم، خانومم کمی فکر کرد و گفت وقتی داشتم غذا میپختم کمی باخودم روضه سیدالشهدا رو زمزمه کردم و قطره اشکی هم ریختم. نزد استاد رفتم و اینرا گفتم. لبخندی زدند و گفتند بله دلیل رفتارم این بود. اگر نیت کنید ثواب اين غذاي امروز نذر يكي از ائمه شود،آنوقت هم آشپزي برايت دلنشين تر است،هم اينكه خانواده هر روز سر سفره يكي از ائمه نشسته اند. بزرگی برای خانمهای کدبانو چند توصیه داشتند: ✅برای آشپزی هر روز به نیت معصوم آن روز غذا طبخ کنید مثلا روز جمعه که متعلق به امام عصر (عج)میباشد تمام وعده ها را به نیت آن حضرت آشپزی کنید ✅-ابتدا قبل از آشپزی وضو بگیرید ✅-هنگام وارد شدن به آشپزخانه بسم الله الرحمن الرحيم بگویید ✅-اگر دیدید کارهایتان زیاد است لاحول ولا قوه الا بالله بگویید ✅-هنگام روشن کردن آتش اجاق گاز بگویید اللهم اجرنا من النار (یعنی خدایا مرا از آتش دوزخت دور کن) ✅-هنگام استفاده از آب صلوات بر پیامبر (ص)بفرستید تا از شفاعتش بهرمند گردید واز اب حوض کوثر بنوشید ✅-اگر از میوه و سبزیجات وگوشت استفاده می کنید بگویید اللهم اسئلک الجنه (از خدواند در خواست بهشت کنید) ✅-هرچه را که با چاقو قطعه قطعه می کنید ذکر سبحان الله والحمدالله را بگویید ✅-هنگامی که کارهایتان به اتمام رسید شکر خدای رابجا آورید ❤️ ✅واگر خسته شدید اعوذبالله گفته و بخدا پناه ببرید که با این کار همیشه در حال ذکرخدواند هستید و کسی که در حال ذکر باشد مانند کسی است که در حال جهاداست که هم آشپزی می کنید وهم جهاد
👈 کلاغی که مامور خدا بود* اقای شیخ حسین انصاریان می گفت : یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی، نوشابه،نون دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که... یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی.. دل همه برد حالا هرکه دلش میشه بخوره گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار خیلی بهمون سخت گذشت. توکوه گشنه همه ماست و سبزی خوردیم کسی هم نوشابه نخورد خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن یه دفعه ای گفتن رفقاااااااااا بدویییییین چی شده؟ دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه. واگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود. امام عسکری سلام الله علیه فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است. ما مِن بَلِيّةٍ إلاّ و للّه ِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها .[بحار الأنوار : 78/374/34.] 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
روزی فردی (معاند) آمد خدمت امام صادق (علیه السلام) و به ایشان عرض کرد: اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟ امام (علیه السلام) در پاسخ به وی فرمودند: خداوند به او یک بیماری عطا می‌نماید تا سختی‌های آن بیماری کفارۀ گناهانش شود. آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟ امام (علیه السلام) مجدد فرمودند: خداوند به او همسایه‌ای بد می‌دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفارۀ گناهانش شود. آن مرد گفت : اگر همسایۀ بد نصیبش نشد چه ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند به او دوست بدی می‌دهد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفارۀ گناهان دوست ما باشد. آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟! امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزارهای آن همسر بد ، کفارۀ گناهانش شود. آن مرد گفت : اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می‌فرماید. باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟ امام (علیه السلام) فرمودند : «به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد » پس چه زیباست بگوییم :اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 📚(عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية
😳😳 آیت الله خویی می گفت👇👇 🤔 «در جوانی به نجف رفتم، شنیدم آقای قاضی استاد اخلاق و عرفان است؛ عده ای هم بدی او (مرحوم قاضی) را می گفتند که مثلا درویش است.» « من شک کردم که بروم یا نروم، تا این که 👇 💂‍♀️ناگهان پیکی از طرف خود مرحوم قاضی پیغامی آورد😳که فلانی ! تو که بچه نیستی، گول بخوری، درس خوانده ای، پس به مجلس ما بیا.دیدم درست می گویند، برای همین رفتم و در جلسه درس مرحوم قاضی شرکت کردم.» وقتی آیت الله خویی پیش مرحوم قاضی می رود، آیت الله قاضی دستشان را بالا می گیرند ✌️ آیت الله خویی می گوید «ناگهان آن طرف دست ایشان، 👇 ✔️شبح خودم را دیدم ✔️و سنم بالا رفت ✔️و شاگردانم بیشتر شد، ✔️سوالات فقهی را از سرتاسر جهان اسلام از من می پرسیدند ✔️گذران زندگی ام را آن طرف دست مرحوم قاضی می دیدم ✔️و ناگهان از مأذنه های بعضی مساجد صدا آمد که آیت الله خویی رحلت کرد👇 ((😳یعنی مرگ خودم را هم دیدم😳)) مرحوم قاضی به من گفت، این ها را نشان دادم که یقین پیدا کنی.» . ✔️مرحوم قاضی بعدا می گوید که اگر این سید طاقت داشت، بعد از مرگش را هم نشان می دادم. 🍃🌸
شیخی در حال تدریس و شرحی بود. مردی وارد شد و گفت : ای شیخ مردمانی به ماه رسیدند و تو هنوز مشغول شرح و تدریس هستی ؟ شیخ گفت : مخلوقی به مخلوقی رسید و ما در تلاشیم تا به خالق خود برسيم و بیچاره تو که نه با آنها به مخلوقات او می رسی و نه با ما به سوی خالق خود می آي !
♨️ حسادت، عامل اولین قتل در تاریخ انسان از جمله آیاتی که به داستان‌ هابیل و قابیل پرداخته این چنین است: «هنگامی که هر دو نفر با انجام کار نیکی به پروردگار تقرب جستند، پس از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد. [برادری که عملش پذیرفته نشد از روی حسد و خودخواهی به برادرش] گفت: بی‌تردید تو را می‌کشم. [او] گفت: خدا فقط از پرهیزکاران می‌پذیرد «مسلما اگر تو برای کشتن من دستت را دراز کنی، من برای کشتن تو دستم را دراز نمی‌کنم زیرا از خدا پروردگار جهانیان می‌ترسم.» (مائده - ۲۷ و ۲۸) اما در روایات آمده است: «همانا حضرت آدم(ع) به هابیل و قابیل (فرزندانش) دستور داد (دستوری که از جانب خداوند بود) که برای خداوند قربانی کنند. از آن جا که هابیل چوپان و صاحب گوسفند بود و قابیل صاحب زراعت، پس هابیل یکی از بهترین گوسفندانش را قربانی کرد و قابیل قسمتی از زراعت نامرغوبش را برای تقرب به خداوند اختصاص داد. در نهایت قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل قبول نشد و این همان کلام الهی است که فرمود: قربانی که مورد قبول خداوند قرار گرفت، آن چیزی بود که آتش آن را دربرگرفت... سپس ابلیس به قابیل گفت: قربانی هابیل قبول شد و قربانی تو قبول نشد و اگر تو او را رها کنی؛ از او نسلی به وجود خواهد آمد که بر جدشان هابیل افتخار می‌کنند و می‌گویند ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او قبول شد. پس او را بکش. 📕الکافی، ج۸ص۱۱۳/کیهان
🌷※◁روزی امام رضا (ع) از کوچه رد می‌شدند که جوانی از ایشان سوال کرد: شما گناه نمی‌توانید بکنید یا دوست ندارید؟ 🌷※◁حضرت حرکت کردند و به خانه‌ای رسیدند که چاه فاضلاب خود به بیرون می‌کشیدند. 🌷※◁حضرت از آن جوان سوال کردند: آیا تو گرسنه هم باشی از آن نجاست میل می‌کنی؟ جوان گفت: هرگز. 🌷※◁امام فرمودند: گناه مانند آن نجاست است. اگر بر نجس‌بودن گناه علم پیدا کنیم٬ آن‌گاه هرگز خودمان سمت گناه نمی‌رویم و نیازی نیست کسی مانع ما شود.
هدایت شده از حیات طیبه
✅حق مادر ✍️حق مادر برتو آنست ڪه بدانے او حمل ڪردہ است تو را نہ ماہ طورے ڪہ هيچ ڪس حاضر نيست اين چنين ديگرے را حمل ڪند و بہ تو شيرہ جانش را خوراندہ است قسمے ڪہ هيچ ڪس ديگر حاضر نيست اينڪار را انجام دهد و با تمام وجود، با گوشش، چشمش، دستش، پايش، مويش، پوست بدنش و جميع اعضا و جوارحش تو را حمايت و مواظبت نمودہ است و اينڪار را از روے شوق و عشق انجام دادہ و رنج و درد و غم و گرفتارے دوران باردارے را بہ خاطر تو تحمل نمودہ است، تا وقتے ڪہ خداے متعال ترا از عالم رحم بہ عالم خارج انتقال داد. پس اين مادر بود ڪہ حاضر بود گرسنہ بماند و تو سير باشے، برهنہ بماند و تو لباس داشتہ باشے، تشنہ بماند و تو سيراب باشے، در آفتاب بنشيند تا تو در سايہ او آرام استراحت ڪنے، ناراحتے را تحمل ڪند تا تو در نعمت و آسايش بہ زندگے ادامہ دادہ و رشد نمائے و در اثر نوازش او بہ خواب راحت و استراحت لذيذ دست يابے. شڪم او خانہ تو و آغوش او گهوارہ تو و سينہ او سيراب ڪنندہ تو و خود او حافظ و نگهدارندہ تو بود؛ سردے و گرمے دنيا را تحمل ميكرد تا تو در آسايش و ناز و نعمت زندگے ڪنے. پس شڪرگزار مادر باش بہ اندازہ اے ڪہ براے تو زحمت كشيدہ است؛ و نمے توانے از او قدردانے نمائے مگر بہ عنايت و توفيق خداوند متعال. 📚رساله حقوق امام سجاد(علیہ السلام)
✅ادیسون به خانه بازگشت یادداشتی به مادرش داد، گفت : ✍️این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند، مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند: "فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید" 🌸سالها گذشت مادرش درگذشت. روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را در آورده و خواند، نوشته بود: کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم. ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت: "توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان نابغه شد."