eitaa logo
بینش مطهر استان مرکزی
246 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
780 ویدیو
62 فایل
📖شبکه ای با هدف تربیت مربیانی جهت ایجاد نظام فکری اسلام ناب محمدیﷺ 🌐آدرس: خیابان شهید رجایی،کوچه شهید موسوی(جنب پاساژ دیدار)،خانه جوان، بینش مطهر استان مرکزی ارتباط با ما: 📩 @Lindi935 پاسخ به سوالات: 🆔️ @bineshmarkazi سفارش کتاب: @Mali_binesh_markazi
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از سخنرانی علامه شهید مرتضی مطهری در سال ۱۳۴۸ شمسی... بسیار پیش از انقلاب اسلامی ایران و برپایی حکومت جمهوری اسلامی ایران داشتم کتاب «آزادی معنوی» ایشان را می‌خواندم که به شکل تصادفی با این بخش مواجه شدم. تاریخ سخنرانی را که دیدم بیشتر برایم جالب شد. و البته موضوع مطلب هم جالب‌تر... شنیده‌ایم و دیده‌ایم که چقدر از سربازان اسرائيلی بعد از جنایات سنگین خود دیوانه شده‌اند و دست به خودکشی زده‌اند و یا مصرف داروهای ضد اضطراب و افسردگی چقدر آنجا بالاست که به داروی نایاب تبدیل شده است... هرچند این موجودات پدیده‌های عجیبی هستند که برای جنایت تربیت شده اند اما در هر حال درون مایه آن ها انسان بودن است و بلاخره این عذاب وجدان‌ها به مرور یک به یک آن‌ها را از پای در خواهد آورد... « یکی از سیاست هایی که معاویه برای مضطر و بیچاره کردن علی علیه السلام انتخاب کرده بود این بود که یک مرد جانی نظیر «بُسر» یا «سفیان غامدی» را در رأس یک سپاه می فرستاد داخل مرزهای علی‌ابن‌ابی‌طالب و می گفت: دیگر به بی گناه و با گناه نگاه نکنید (نظیر همین کاری که امروز اسرائیل با کشورهای اسلامی انجام می‌دهد)، برای مستأصل کردن اینها بروید و شبیخون بزنید، به آتش بکشید، باگناه و بی‌گناه را بکشید، به صغیر و کبیر رحم نکنید، مالشان را ببرید. این کار را می کردند. یک مرتبه همین بسرابن‌ارطاة را فرستاد. او رفت. وارد یمن شد، جنایت‌های زیادی کرد، از جمله توانست بر بچه‌های عبدالله‌ابن‌عباس‌ابن عبدالمطلب پسر عمومی امیرالمومنین که والی یمن بود دست یابد. دو تا بچه صغیر بی‌گناه را گیر آورد، گردن آن‌ها را زد. چون جنایت خیلی بزرگ بود کم‌کم وجدان همین آدم قسی القلب هم بیدار شد، بعد دچار عذاب وجدان شد. می‌خوابید، در خواب این جنایت خودش را می‌دید. راه می‌رفت، در جلوی چشمش این دو طفل، این دو کودک بی‌گناه مجسم بودند و سایر جنایت‌هایش. کم‌کم کارش به جنون کشید و دیوانه شد. یک اسب چوبی سوار می‌شد، یک شمشیر چوبی هم به دست می‌گرفت و در خیابان‌ها می‌دوید و شلاق می‌زد. بچه‌ها هم دورش را می‌گرفتند و هو هو می‌کردند...» ✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی🇮🇷 در ، فرانسه و ایران @ninfrance