eitaa logo
تکاپو برای بهتر زیستن
360 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
681 ویدیو
386 فایل
پیشنهادات و انتقادات و مطالب تان را از طریق آیدی زیر: @hekmati52 به مدیر انتقال دهید. با ما در👇همراه باشید. 🔶ایتا: http://Eitaa.com/hekmati12 تلگرام: https://t.me/hikmati112 https://eitaa.com/joinchat/793640970C53eb70d335 📅ت 1397.01.17 ابراهیم حکمتی
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ تمایز حیوان و ++++ فلاسفه از قدیم تعبیر خیلی خوبی انتخاب کرده‌اند گو اینکه بعضی شاید نکته‌‏اش را درست در نمی‌یابند. وقتی می‌خواهند انسان را تعریف کنند، به «حیوان ناطق» تعریف می‌کنند، حیوان سخنگو، با اینکه به قول خودشان می‌خواهند جنس و فصل را بیان کرده باشند. بعد این سؤال برای افراد مطرح می‌شود که «سخنگویی» مگر چه اهمیتی برای انسان دارد که ما آن را به‏ جای فصل انسان بگیریم یعنی به‏ جای «جزء ذات» و «ذاتی» انسان بشماریم؟ سخن گفتن برای انسان یک عمل است؛ مثل خندیدن. همین‌طور که خندیدن از مختصات انسان است سخن گفتن هم از مختصات انسان است و برعکس. شاید مثلًا پهن ناخن بودن هم از مختصات انسان باشد. پس این چیست که در باب انسان گفته‌اند؟ بعضی گفتند- و حرفشان درست است- که معنی نطق در اینجا سخن گفتن نیست، ادراک کلیات است؛ یعنی حیوان احساس می‌کند، درک می‌کند ولی جزئیها یعنی فرد را درک می‌کند. در ذهن حیوان فقط فرد وجود دارد؛ مثلًا صاحب خودش را می‌شناسد، آن انسان دیگر را می‌شناسد؛ آن خانه را می‌شناسد، آن خانه دیگر را می‌شناسد، صد خانه را ممکن است بشناسد ولی از همه اینها نمی‌تواند یک معنی کلی بسازد و با آن کلیات در ذهن خودش قانون تشکیل بدهد. انسان ادراک معانی و مفاهیم کلی می‌کند. این درست، ولی چرا ادراک کلیات را با لفظ «ادراک کلیات» نگفته‌اند، با لفظ «سخنگو» گفته‌اند؟ به خاطر ارتباط قطعی‌‏ای که میان ایندو هست؛ یعنی انسان اگر مدرک «کلی» نمی‏‌بود سخنگو هم نمی‌‏بود. سخن گفتن فقط این [حالت ظاهری‏] نیست، طوطی هم ممکن است چهار کلمه‌ای حرف بزند. یک معنی را که انسان احساس می‌کند، [اگر فقط بتواند لفظ آن معنی را بگوید،] فرض کنید که انسان پدر خودش را می‌بیند، بعد فقط بتواند لفظ «پدر» را بگوید، این سخن گفتن نیست. سخن گفتن، با ارتباط دادن و نسبت برقرار کردن میان معانی و مفاهیم و دیده‌ه است؛ می‌گوییم این ایستاده است، آن نشسته است. «است» و «نیست» وقتی که آمد، «هست» و «نیست» اگر آمد، هست و نیست «جزئی» ندارد، همیشه در ذهن انسان «کلی» است. اگر انسان استعداد ادراک کلیات را نمی‌داشت نمی‌توانست حرف بزند. انسان که حرف می‌زند نه از باب این است که جهازات جسمانی انسان با حیوان فرق می‌کند، یعنی زبان انسان را بر خلاف حیوان طوری ساخته‌اند که بتواند حرف بزند. به زبان مربوط نیست، به جسم مربوط نیست، به روح مربوط است. این زبان و دهان و مخارجی که انسان دارد حیوان هم عیناً اینها را دارد ولی حیوان که نمی‌تواند حرف بزند به دلیل این است که ادراکش برای سخن گفتن کافی نیست. پس منشأ و ریشه سخن گفتن آن استعداد فطری انسان در ادراک کلیات است. 📚شهید آیت الله مطهری، آشنایی با قرآن، ج 6، ص۱۷- ۱۸