✨﷽✨
#پندانه
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
✍تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنهای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگرچه روزها افق را به دنبال یاریرسانی از نظر میگذراند اما کسی نمیآمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها کلبهای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.روزی که برای جستوجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت، دید که کلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان میرود. متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟صبح روز بعد با صدای بوق کشتیای که به ساحل نزدیک میشد، از خواب پرید. یک کشتی آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجاتدهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود میدادی، شدیم.
به یاد داشته باش:اگر کلبهات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک میخواند.و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست.
🌿✨ با ما همراه باشید در👇👇
🌸🍃 #حکمت_خوبان ✨🍃
🌿✳️ @hekmatkhoban 🌾☘
✨﷽✨
#پندانه
🔴آنچه را ذخیره کردهای، به دست سارق ایام مسپار
✍مردی مزرعهای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانهاش ذخیره کرد تا نزدیک عید گرانتر شود و آنها را بفروشد.
دزدی شب به انباری او زد و تمام آفتابگردانها را برد و در ته یکی از گونیها، کمی از آفتابگردانها را رها کرد.
او دست نوشتهای به این مضمون گذاشت:
«زحمت یکسالهات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی. برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!»
در روایت آمده است:
«هر روز فرشتهای بین زمین و آسمان ندا میدهد؛ ای مردم بسازید برای ویران شدن، و بزایید برای مردن، و بگذارید دنیا را و بگذرید از مال دنیا برای بردن.»
هرساله جمع میکنیم و دزدِ نفس با خوردن و خوابیدن؛ تمام زحماتمان را از ما میگیرد و میدزدد و ما آسوده برای سالِ بعد کار میکنیم و دو دستی نتیجۀ زحمات و تلاشمان را تحویل سارق ایام میدهیم و روزِ مرگ، میبینیم چیزی برای خودمان باقی نگذاشتهایم و دریغ از هیچ انفاق و بخشش و عمل صالحی!
🌿✨ با ما همراه باشید در👇👇
🌸🍃 #حکمت_خوبان ✨🍃
🌿✳️ @hekmatkhoban 🌾☘
🔅#پندانه
✍ بخشش مال همچون هرسکردن درخت است
🔹مردی خسیس تمام داراییاش را فروخت و طلا خرید.
🔸او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد و هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.
🔹تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت.
🔸روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد. اما طلاهایش را نیافت. شروع به شیونوزاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد.
🔹رهگذری او را دید و پرسید:
چه اتفاقی افتاده است؟
🔸مرد حکایت طلاها را بازگو کرد.
🔹رهگذر گفت:
این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟
🔸ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست. بلکه در استفاده از آن است. اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده و شرایط مناسبی دارید، پس به فکر دیگران نیز باشید.
🔹بخشش مال همچون هرسکردن درخت است. پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود.
🔸دارایی شما حساب بانکیتان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشتههایی است که برای یاری دیگران به گردش درمیآورید.
🔅#پندانه
✍ از تو حرکت از خدا برکت
🔹با یک اندیشه مسیر تو تغییر مییابد.
با یک لبخند ارتباط تو قویتر میشود.
🔸با یک سپاسگزاری نعمت برایت صدافزون میشود.
با یک روشنایی، تاریکی از بین میرود.
🔹با یک شروع، قدمی برداشته میشود و مقصد حاصل میشود.
با یک فراوانی، برکتهای صدچندان افزوده میشود.
🔸با یک سلول، چندین سلول دیگر متولد میشوند و جوان میشوند.
با یک خواستن، رسیدن آغاز میشود.
🔹از تو حرکت از خدا برکت، که خودش فرموده: بخوان مرا تا اجابتت کنم.
🔸این رحمت و عنایت الهی است که از یک، چندین هزار برکت میبخشد و آغاز مهم است، در شروع هر صبح آغازی است که تا انتهای آن هزاران زیبایی و اتفاق نهفته است.
🔅#پندانه
✍ چیزهایی که برای خدا مهم هستند
🔹خداوند نمیپرسد:
چه ماشینی سوار میشدید؟
🔸بلکه میپرسد:
چند پیاده را سوار کردید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
مساحت منزلتان چقدر بوده؟
🔸بلکه میپرسد:
در آن خانه به چند نفر خوشآمد گفتید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
در کمد خود چه لباسهایی داشتید؟
🔸بلکه میپرسد:
به چند نفر لباس پوشاندید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
بیشترین حقوق دریافتی شما چقدر بوده است؟
🔸بلکه میپرسد:
با آن پول چقدر به دیگران کمک کردید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
عنوان شغلی شما چه بود؟
🔸بلکه میپرسد:
چقدر سعی کردید با بیشترین توانتان بهترین کار را انجام دهید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
در همسایگی چه کسی زندگی میکردید؟
🔸بلکه میپرسد:
چه رفتاری با همسایگانتان داشتید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
چند دوست داشتید؟
🔸بلکه میپرسد:
با دوستانتان چگونه رفتار کردید؟
🔺خداوند درمورد رنگ پوستتان نمیپرسد، بلکه از شخصیت شما سوال میکند.
🔅#پندانه
✍️ کار برای زندگی، نه زندگی برای کار!
🔹سالها پیش حاکمی به یکی از فرماندهانش گفت:
مقدار سرزمینهایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید.
🔸همان طور که انتظار میرفت، اسبسوار بهسرعت برای طیکردن هرچه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد.
🔹او با سرعت شروع کرد به تاختن و با شلاقزدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن میتاخت و میتاخت.
🔸حتی وقتی گرسنه و خسته بود، متوقف نمیشد، چون میخواست تا جایی که امکان داشت سرزمینهای بیشتری را طی کند.
🔹وقتی مناطق قابلتوجهی را طی کرده بود و به نقطهای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی و فشارهای ناشی از سفر طولانیمدت داشت میمرد، از خودش پرسید:
چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و این مقدار زمین را بپیمایم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب خاک برای دفنکردنم نیاز دارم.
💢این داستان شبیه سفر زندگی خودمان است. برای به دست آوردن ثروت سخت تلاش میکنیم و از سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف شود، غفلت میکنیم تا با زیباییها و سرگرمیهای اطرافمان که دوست داریم، مشغول باشیم.
💢وقتی به گذشته نگاه میکنیم متوجه میشویم که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم، اما نمیتوان آب رفته را به جوی بازگرداند.
💢زندگی فقط پول درآوردن نیست. زندگی فقط کار نیست بلکه کار برای امرارمعاش است تا بتوان از زیباییها و لذتهای زندگی بهرهمند شد و استفاده کرد.
🔅#پندانه
✍️ بهترین رابطه چیست؟
🔹در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
🔸خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدینترتیب همدیگر را حفظ کنند.
🔹وقتی نزدیکتر بههم بودند گرمتر میشدند، ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی میکرد. به همین خاطر تصمیم گرفتند از هم دور شوند ولی از سرما یخ زده و میمردند.
🔸از این رو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود.
🔹پس دریافتند که بهتر است بازگردند و گرد هم آیند و آموختند که با زخم کوچکی که همزیستی با نزدیکان به وجود میآورد زندگی کنند، چون گرمای وجود دیگری مهمتر است.
🔸و اینچنین توانستند زنده بمانند.
🔹بهترین رابطه این نیست که اشخاص بیعیبونقص را گرد هم میآورد بلکه آن است که هرکسی با دیگری ارتباط قلبی عمیق داشته باشد و بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و خوبیهای آنان را تحسین کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🌺ﺍﮔﺮ ﮐﻠﯿﺪ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ،ﻗﻔﻠﺶ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﺮﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ،ﺭﻫﺎﯾﺶ ﻧﮑﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﺎﺵ
ﻭﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ
ﺍﺯﺗﻨﻔﺮ،ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﺎﺵ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ،ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯ🌸✨🍃
🔅#پندانه
✍️ هشت درس مهم زندگی
🔹شیخی از شاگردش پرسید:
چند وقت است که در ملازمت من هستی؟
🔸شاگرد جواب داد:
حدودا ۳۳ سال.
🔹شیخ گفت:
در این مدت از من چه آموختی؟
🔸شاگرد:
هشت مسئله.
🔹شیخ گفت:
مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی!؟
🔸شاگرد:
ای استاد، نمیخواهم دروغ بگویم و فقط همین هشت مسئله را آموختهام.
🔹استاد:
پس بگو تا بشنوم.
🔸شاگرد:
1️⃣ به خلق نگریستم دیدم هرکس محبوبی را دوست دارد و هنگامی که به قبر رفت محبوبش او را ترک نمود.
🔺پس نیکیها را محبوب خود قرار دادم تا هنگام ورودم به قبر همراه من باشد.
2️⃣ به کلام خدا اندیشیدم که فرمود:
💠«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ؛
و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس بازداشت، بیگمان بهشت جايگاه اوست.» نازعات: ۴۰ و ۴۱
🔺پس با نفس خویش به پیکار برخاستم تا اینکه بر طاعت خدا ثابت گشتم.
3️⃣ به این مردم نگاه کردم و دیدم هرکس شیء گرانبهایی همراه خویش دارد و با جانش از آن محافظت میکند. پس قول خداوند را به یاد آوردم:
💠«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ؛ آنچه پيش شماست، تمام می شود و آنچه پيش خداست، پايدار است.» نحل: ۹۶
🔺پس هرگاه شیء گرانبهایی بهدست آوردم، آن را به پیشگاه خدا تقدیم کردم تا خدا حافظ آن باشد.
4️⃣ خلق را مشاهده کردم و دیدم هرکس به مال و نسب و مقامش افتخار میکند. سپس این آیه را خواندم:
💠«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.» حجرات: ۱۳
🔺پس به تقوای خویش افزودم تا اینکه نزد خدا ارجمند باشم.
5️⃣ خلق را دیدم که هرکس طعنه به دیگری میزند و همدیگر را لعنونفرین میکنند. و ریشه همه اینها حسد است. سپس قول خداوند را تلاوت کردم:
💠«نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛ ما [وسايل] معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كردهايم.» زخرف: ۳۲
🔺پس حسادت را ترک کردم و از مردم پرهیز کردم و دانستم روزی و فضل بهدست خداست و بدان راضی گشتم.
6️⃣ خلق را دیدم که با یکدیگر دشمنی دارند و بر همدیگر ظلم روا میدارند و به جنگ با یکدیگر میپردازند. آنگاه این فرمایش خدا را خواندم:
💠«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن گیرید.» فاطر: ۶
🔺پس دشمنی با مردم را کنار گذاشتم و به دشمنی با شیطان پرداختم.
7️⃣ به مخلوقات نگریستم پس دیدم هر کدام در طلب روزی به هر دری میزنند و گاه دست به مال حرام نیز میزنند و خود را ذلیل میکنند. و خداوند فرموده:
💠«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا؛ و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر [اينكه] روزیاش بر عهده خداست.» هود: ۶
🔺پس دانستم من نیز یکی از این جنبندههایم و بدانچه که خداوند برای من مقرر کرده است، راضی گشتم.
8️⃣ خلق را دیدم که هرکدام بر مخلوقی مانند خودشان توکل میکنند؛ این به مال و دیگری نان و دیگران به صحت و مقام. و باز این قول خداوند را خواندم:
💠«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ و هركس بر خدا توکل كند، او براى وى بس است.» طلاق: ۳
🔺پس توکل بر مخلوقات را کنار گذاشتم و بر توکل به خدا همت گماشتم.
🔅#پندانه
✍️ فاصله بین مشکل و راهحل آن
🔹روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند:
فاصله بین دچار یک مشكلشدن تا یافتن راهحل برای آن مشكل چقدر است؟
🔸استاد اندكی تامل كرد و گفت:
فاصله مشكل یک فرد و راه نجات او از آن مشكل برای هر شخصی بهاندازه فاصله زانوی او تا زمین است.
🔹آن دو مرد جوان گیج و آشفته از پیش او آمدند و در بیرون مدرسه باهم به بحثوجدل پرداختند.
🔸اولی گفت:
من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده كه باید بهجای روی زمین نشستن، از جا برخاست و شخصا برای مشكل راهحل پیدا كرد. با یکجانشینی و زانوی غم درآغوشگرفتن هیچ مشكلی حل نمیشود.
🔹دومی كمی فكر كرد و گفت:
اما اندرزهای پیرانِ معرفت معمولا بار معنایی عمیقتری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند.
🔸آنچه تو میگویی هزاران سال است كه بر زبان همه جاری است و همه آن را میدانند. استاد منظور دیگری داشت.
🔹آن دو تصمیم گرفتند نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جملهاش را بپرسند.
🔸استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت:
وقتی یک انسان دچار مشكل میشود باید ابتدا خود را به نقطه صفر برساند.
🔹نقطه صفر وقتی است كه انسان مقابل خالق هستی زانو میزند و از او مدد میجوید.
🔸بعد از این نقطه صفر است كه فرد میتواند برپاخیزد و با اعتماد به همراهی خالقش دست به عمل زند. بدون این اعتماد و توكل برای هیچ مشكلی راهحلی پیدا نخواهد شد.
🔹باز هم میگویم فاصله بین مشكلی كه یک انسان دارد با راه چاره او، فاصله بین زانوی او و زمینی است كه بر آن ایستاده است.
#پندانه
✍️ بدعتها را کنار بگذارید
🔹فروشنده لوازم خانگی گفت:
روزی در مغازه نشسته بودم که مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست.
🔸او گفت:
برای یک هفته چند کارتن نو و خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم.
🔹پرسیدم:
برای چه؟!
🔸چشمانش پر از اشک شد و گفت:
قول میدهید محرم اسرار من باشید؟
🔹گفتم:
بلی! حتماً.
🔸گفت:
این هفته عروسی دخترم است. جهیزیه درست و حسابی نتوانستم بخرم. از صبح گریه میکند. مجبور شدم این نقشه را طرح کنم. کارتن خالی ببریم و داخلش آجر بگذاریم تا دیگران نگویند جهیزیه نداشت.
🔹اشک در چشمانم جمع شد و...
💢در دین اسلام بدعتگذاشتن امری حرام است. یکی از این بدعتهای غلط، بازدید جهیزیه دختر است که باعث روشدن فقرِ فقرا میشود.
🔺کسی که بتواند این بدعتها را بهنوبه خود بشکند و در عروسی خود کسی را به دیدن جهاز خود دعوت نکند، یقین بهعنوان مبارزه با بدعت، یک جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
🔅#پندانه
✍ خدا کند عمرمان را بیهوده تلف نکرده باشیم
🔹قبل از ظهری برای دیدن مردی روستایی به منزل او رفتم. پای درددلش نشستم و با مدد الهی قصد کمک به او را داشتم.
🔸نزدیک ظهر بوی آبگوشت تازه در منزل پیچید. خواستم برگردم اصرار کرد ناهار بمانم و نان و پنیر و ماستی بخوریم.
🔹به این امید که تعارف میکند و آبگوشت برای من پخته است، نشستم.
🔸وقتی سر ظهر سفره را گشود، آش در سر سفره دیدم و منتظر آبگوشت شدم. اما تا پایان غذا خبری از آبگوشت نشد و ناامید از منزل خارج شدم. چه فکر میکردم و چه خوردم.
🔹وقتی داشتم از جلوی منزل همسایهشان رد میشدم متوجه شدم آبگوشت را در خانه همسایه میپختند و شب چهلم یکی از بستگانشان بود.
💠قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛
بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم.
[آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مىدهند.(کهف: ۱٠۳ و ۱۰۴)
🔸از آن روز وقتی این آیات کلام خدا را میخوانم، یاد خاطره آن روز میافتم که گمان میکنم بسیاری از اعمالم مستحق پاداش هستند اما در روز قیامت خواهم دید کار خیری نکرده بودم که پاداشی منتظرم باشم.
🔹سلمان بعد از رحلت نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه وآله) زار میگریست و استغفار میکرد و میگفت:
پناه میبرم به خدا، چقدر از سنت نبی خارج شدهام.
🔸سلمانی که همنشین نبی مکرم اسلام و از اهل بیت بود چنین از گمراهی بدعتها میترسد، حال تکلیف ما چیست، خدا میداند؟!