eitaa logo
گروه فرهنگی حلما | 🇮🇷
80 دنبال‌کننده
861 عکس
697 ویدیو
16 فایل
مهربونی هزینه ای نداره 🌱 تمرینی برای دوست داشتن یکدیگر 🦋 لرستان؛ الیگودرز و خرم آباد 🏘 ارتباط با ما: @HelmaAdmin313
مشاهده در ایتا
دانلود
😭😭😭😭 شهیدے ڪہ بعلت لو ندادن عملیات زندہ سرش را بریدند عباسعلے فتاحے بچہ دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت بہ شش زبان زنده‌ے دنیا تسلط داشت تڪ فرزند خانوادہ هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهہ. مادر گفت: عباسم! تو عصاے دستمے، ڪجا میخواے بری؟ عباسعلے گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگہ امام گفتہ برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلے ها مے شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلے یا جاے بے خطر تا اتفاقے براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فڪر ڪردند نمے دونہ تخریب ڪجاست. گفتند: آقاے عباسعلے فتاحے! تخریب حساس ترین جاے جبهہ است و ڪوچڪترین اشتباہ، بزرگترین اشتباهه… بالاخرہ عباسعلے با اصرار رفت تخریب و مدتها توے اونجا موند. یہ روز شهید حسین خرازے گفت: چند نفر میخوام ڪہ برن پل چهل دهنہ روے رودخونہ دوویرج رو منفجر ڪنن. پل ڪیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند ڪہ اولینشون عباسعلے بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازے خواستشون و گفت: ” بہ هیچوجہ با عراقے ها درگیر نمے شید. فقط پل رو منفجر ڪنید و برگردید. اگر هم عراقے ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین ڪہ عملیات لو بره… تخریبچے ها رفتند… یہ مدت بعد خبر رسید تخریبچے ها برگشتند و پل هم منفجر نشدہ، یڪے شونم برنگشته… اونایے ڪہ برگشتہ بودند گفتند: نزدیڪ پل بودیم ڪہ عراقے ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد بہ پاے عباسعلے و اسیر شد… زمزمہ لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممڪنہ عباسعلے توے شڪنجہ ها لو بده! پسر عموے عباسعلے اومد و گفت: حسین! عباسعلے سنش ڪمہ اما خیلے مردہ، سرش برہ زبونش باز نمیشہ برید عملیات ڪنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانہ دوویرج و زیر پل یہ جنازہ دیدیم ڪہ نہ پلاڪ داشت و نہ ڪارت شناسایے. سر هم نداشت. پسر عموے عباسعلے اومد و گفت: این عباسعلیہ! گفتم سرش برہ زبونش باز نمیشه… اسراے عراقے میگفتند: روے پل هر چہ عباسعلے رو شڪنجہ ڪردند چیزے نگفته… اونا هم زندہ زندہ سرش رو بریدند…😭😭 جنازہ اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند بہ مادرش نگید سر ندارہ. وقت تشییع مادر گفت: صبر ڪنین این بچہ یڪے یہ دونہ من بودہ، تا نبینمش نمیذارم دفنش ڪنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشہ! ولے فقط تا سینہ اش رو مے تونین ببینین. یهو مادر گفت: نڪنہ میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و ڪفن رو باز ڪرد. شروع ڪرد جاے جاے بدن عباس رو بوسیدن تا رسید بہ گردن. پنبہ هایے ڪہ گذاشتہ بودن روے گلو رو ڪنار زد( یاد گودے قتلگاہ و مادر سادات) و خم شد رگ هاے عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلے فتاحے بعد از اون بوسہ دیگہ حرف نزد… (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ ڪنیم ولو با ارسال این روایت زیبا بہ یڪ نفر حتے شدہ با یڪ صلوات) شادے روح پاڪ  شهدا صلوات:اللهم صل علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم ڪیا رفتن وجان دادن غریبانہ تا با آرامش ما نفس بڪشیم